English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 173 (9 milliseconds)
English Persian
offend مرتکب خلاف شدن
offended مرتکب خلاف شدن
offends مرتکب خلاف شدن
Other Matches
perpetrator مرتکب
violaor مرتکب
perpetrators مرتکب
perpetrate مرتکب شدن
perpetrated مرتکب شدن
committing مرتکب شدن
misdemeanant مرتکب جنحه
commit مرتکب شدن
guilty مجرم مرتکب
committed مرتکب شدن
perpetrates مرتکب شدن
commits مرتکب شدن
debt perpetrator مرتکب بدهی
stealer مرتکب سرقت
perpetrating مرتکب شدن
perpetrator of an offence مرتکب جرم
smuggling مرتکب قاچاق شدن
rapist مرتکب زنای بعنف
commit a crime مرتکب جنایتی شدن
committing an offence مرتکب جرمی شدن
delinquent مرتکب جنایت یاجنحه
rapists مرتکب زنای بعنف
guilty of a minor offence مرتکب جرم خلافی
principals امر مرتکب اصلی
principal امر مرتکب اصلی
delinquents مرتکب جنایت یاجنحه
perpetrator مباشر در جرم مرتکب
misfeasance مرتکب جرم شدن
bobble مرتکب خطا شدن
violaor مرتکب زنای به زور
incestuous مرتکب زنای با محارم
bobbles مرتکب خطا شدن
recommit دوباره مرتکب شدن
perpetrators مباشر در جرم مرتکب
perpetrate مرتکب کردن مقصر بودن
perpetrated مرتکب کردن مقصر بودن
perpetrates مرتکب کردن مقصر بودن
perpetrating مرتکب کردن مقصر بودن
to perpetrate a crime گناه یا جنایتی را مرتکب شدن
to commit terrorist act [ act of terrorism] مرتکب جرم تروریستی شدن
commit a minor offence مرتکب جرم خلافی شدن
bloodguilty مرتکب خونریزی مقصریامسئول ادم کشی جنایت کار
double adultery زنای محصنه در حالتی که مرتکب ان مرد زن دار باشد
petty offence خلاف
misconduct خلاف
trespass خلاف
delict خلاف
misdemeanor خلاف
contrary to بر خلاف
offense,etc خلاف
trespassed خلاف
trespasses خلاف
misdeed خلاف
trespassing خلاف
misdeeds خلاف
offenses خلاف
offence خلاف
perverse خلاف بد
misdoing خلاف
minor offence خلاف
impostors کسی که بامعرفی خود به جای دیگری مرتکب کلاهبرداری میشود
impostor کسی که بامعرفی خود به جای دیگری مرتکب کلاهبرداری میشود
imposters کسی که بامعرفی خود به جای دیگری مرتکب کلاهبرداری میشود
commits وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
commit وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
committing وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
committed وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
contra flow خلاف جهت
commit a minor offence خلاف کردن
anticlimactic خلاف انتظاری
abnonmally بر خلاف قاعده
court of petty offences محکمه خلاف
contrary to nature بر خلاف طبیعت
malversation اختلاس خلاف
court of minor offence محکمه خلاف
missatement خلاف گویی
misprision خلاف کاری
inadvisability خلاف مصلحت
police court دادگاه خلاف
police court محکمه خلاف
unconscionable خلاف وجدان
illogic خلاف منطق
guilty of a minor offence خلاف کار
immorally بر خلاف اخلاق
unlawful خلاف شرع
impolicy خلاف مصلحت
opposit در خلاف جهت
contradictions خلاف گویی
contradiction خلاف گویی
reversing خلاف جهت
reverses خلاف جهت
fouls خلاف طوفانی
reversed خلاف جهت
offenders خلاف کار
offender خلاف کار
fouler خلاف طوفانی
contrary مقابل خلاف
irregular خلاف قاعده
untruthful خلاف حقیقت
foulest خلاف طوفانی
unconventional خلاف عرف
trumped-up خلاف واقع
foul خلاف طوفانی
fouled خلاف طوفانی
anomalies خلاف قاعده
anomalous خلاف قاعده
trumped up خلاف واقع
anomaly خلاف قاعده
misconduct خلاف کاری
immoral خلاف اخلاق
untrue خلاف واقع
reverse خلاف جهت
burglarious مرتکب یا وابسته به عمل واردشدن به خانهای درشب بقصد ارتکاب جرم
The way the robbery was committed speaks of inside knowledge. روشی که سرقت مرتکب شده بود منجر از آگاهی درونی می شود .
counterclockwise در خلاف جهت ساعت
hacker شخص خلاف کار
hackers شخص خلاف کار
counterclockwise در خلاف عقربههای ساعت
unreason عمل خلاف عقل
unnatural بر خلاف اصول طبیعت
unnaturally بر خلاف اصول طبیعت
untruths خلاف حقیقت کذب
untruth خلاف حقیقت کذب
to offend against any one به کسی خلاف کردن
unscientific خلاف موازین علمی
inequity خلاف موازین انصاف
inequities خلاف موازین انصاف
to rise up against someone [something] شورش کردن بر خلاف
heterotaxis ترتیب خلاف قاعده
heterotaxy ترتیب خلاف قاعده
illegality کار خلاف قانون
irregular act عمل خلاف رویه
upwind خلاف جهت باد
inequitable خلاف موازین انصاف
malfeasance کار خلاف قانون
To swim against the current. بر خلاف جریان آب شنا کردن
This is against our agreement. [This is contrary to our agreement] این بر خلاف قرارداد ما است.
retrograde دوران در خلاف جهت معمول
malfeasance شرارت کار خلاف قانون
condition contrary to the requirement شرط خلاف مقتضای عقد
counterclockwise rotation حرکت در خلاف عقربههای ساعت
condition contrary to the requirment of شرط خلاف مقتضای عهد
condition contrary to the requirment شرط خلاف مقتضای عهد
crossest خلاف میل کسی رفتار کردن
impoliticly از روی خلاف مصلحت بطور غیرمقتضی
cross خلاف میل کسی رفتار کردن
crosser خلاف میل کسی رفتار کردن
crosses خلاف میل کسی رفتار کردن
unconstitutional بر خلاف قانون اساسی برخلاف مشروطیت
to buck the trend <idiom> بر خلاف جریان آب شنا کردن [اصطلاح مجازی]
corpus delicti عنصر مادی جرم وعمل خلاف قانون
to strive against the stream <idiom> بر خلاف جریان آب شنا کردن [اصطلاح مجازی]
to swim against the tide <idiom> بر خلاف جریان آب شنا کردن [اصطلاح مجازی]
unmilitary بر خلاف مقررات ارتش غیرنظامی اخلاقا و عادتاغیرنظامی
Unless otherwise stated . مگر اینکه خلاف ( عکس ) آن اظهار گردد
parol arrest جلب و توقیف فردی که درحضور رئیس دادگاه بخش مرتکب اخلال نظم عمومی شده است
neap tide دراین حالت نیروی جاذبه ماه وخورشید در خلاف یکدیگر تاثیرمیکند
adverse yaw شرایط پروازی که در ان دماغه هواپیما در خلاف جهت مطلوب منحرف میشود
shield , بر خلاف کابل STP , جفت سیم ها وارد لایه دیگری نمیشوند
shields , بر خلاف کابل STP , جفت سیم ها وارد لایه دیگری نمیشوند
prior possession تصرف به عنوان مالکیت دلیل مالکیت است مگر انکه خلاف ان ثابت شود
overpersuade کسی را بر خلاف میلش به کردن کاری وادار کردن
neo keynesians اقتصاددانان جدید کینزی گروهی که نظریات اقتصادی انها بر خلاف نظریات طرفداران مکتب پولی است
speaking with prosecutor در جرایم علیه افراد که از نوع جنحه باشددادگاه به متهم اجازه میدهد که پیش از شروع رسیدگی با شاکی صحبت کند وهر گاه او رضایت خود رااعلام کند مجازات مرتکب تخفیف کلی پیدا میکند
backwards در جهت عقب یا در خلاف جهت
backward در جهت عقب یا در خلاف جهت
due bill در CL به این شکل تنظیم میشود : بدهی به اقای ..... مبلغ ..... است که عندالمطالبه پرداخت خواهد شد . تاریخ .... این سند بر خلاف برات و سفته به حواله کرد قابل پرداخت نیست
voluntary manslaughter قتل غیر عمد با سوء نیت نسبی عبارت از حالتی است که قاتل در اثر غلبه هیجان و غلیان احساسات مرتکب قتلی شودکه در ان رکن عمد به طورکامل موجود نیست و در عین حال قتل غیر عمد هم محسوب نمیشود
vortex ring state حالت کاری رتور اصلی رتورکرافت که در ان جهت جریان رتور در خلاف جریان نسبی قائم خارج دیسک رتور وتراست رتور میباشد
reaganomics اقتصادطرفدار عرضه است که اساس ان بر خلاف اقتصاد کینزی برروی مدیریت عرضه قراردارد . در این اقتصاد کاهش مالیات بعنوان یک محرک اقتصادی که باعث افزایش تولید و عرضه خواهد شد معرفی میشود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com