Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
tabula rasa
مرحله فرضی فکری خالی ازافکاروتخیلات
Other Matches
phased array
ترتیب مرحله به مرحله جریان مرحله به مرحله بندی شده
assumed grid
شبکه فرضی سیستم مختصات فرضی
assumed decimal point
ممیز فرضی نقطه اعشار فرضی
creeps
مرحله به مرحله جلو رفتن
creep
مرحله به مرحله جلو رفتن
sequenced ejection
سیستم پرتاب مرحله به مرحله
sophistication
نوع انتخاب سریع که اطلاعات مرحله اول مرتب سازی در مرحله دوم به کار می رود تا سرعت انتخاب را افزایش دهد
boost phase
مرحله دوم پرتاب موشک مرحله روشن شدن موتورمرحله دوم
blankest
1-رشته خالی . 2-رشتهای که دارای فضاهای خالی است
blank
1-رشته خالی . 2-رشتهای که دارای فضاهای خالی است
leapfrog
پیش روی مرحله به مرحله پله پله حرکت کردن
leapfrogging
پیش روی مرحله به مرحله پله پله حرکت کردن
leapfrogged
پیش روی مرحله به مرحله پله پله حرکت کردن
leapfrogs
پیش روی مرحله به مرحله پله پله حرکت کردن
assembler
اسمبلی که برنامه به زبان اسمبلی را در دو مرحله به کد ماشین تبدیل میکند. ابتدا آدرسهای ابتدایی ذخیره می شوند و در مرحله دوم آن را به آدرس مطلق تبدیل می کنند
false origin
مبنای مختصات فرضی مبنای فرضی
vacancies
محل خالی جای خالی
vacancy
محل خالی جای خالی
manspace
جای خالی در خودرو یا کشتی یا هواپیما جای نفری خالی
inflight phase
مرحله بازدید حین پرواز مرحله عملیات حین پرواز
phasing
مرحله بندی مرحله بندی عملیات
combat phase
مرحله درگیری در رزم مرحله رزم
suppositive
فرضی
suppositional
فرضی
hypothetic
فرضی
presumptive
فرضی
hypothetical
فرضی
supposed
فرضی
theoretical
فرضی
assumptive
فرضی
an imaginary line
خط فرضی
agonic line
خط فرضی
assumed
فرضی
suppisitive
فرضی
imaginary
فرضی
presumptive title
حق فرضی
phantom line
خط فرضی
obligatory
فرضی
hypothetial
فرضی
supposition
فرضی انگاشتی
supposedly
بطور فرضی
arbitrary control
کنترل فرضی
fictitious thickness
ضخامت فرضی
assumed azimuth
گرای فرضی
presumptive
فرضی احتمالی
presumed death
موت فرضی
assumed mean
میانگین فرضی
presumption of death
موت فرضی
line of scrimmage
خط فرضی تجمعی
assumed name
نام فرضی
notional income
درامد فرضی
assumed orientation
توجیه فرضی
presumptive title
سمت فرضی
dead reckoning
محل فرضی
hypostatic
اصلی- فرضی
suppositious
فرضی خیالی
assumed position
موضع فرضی
hypothetical case
دعوی فرضی
hypothetical construct
سازه فرضی
fictitious thickness
ضخامت فرضی
supposed death
موت فرضی
persumptive death
موت فرضی
implied trust
مسئولیت فرضی
theoretical competition
رقابت فرضی
suppositions
فرضی انگاشتی
john done
اسم فرضی
dead reckoning
نقطه فرضی
intervening variable
متغیر فرضی رابط
assumed grid
شبکه بندی فرضی
agonic line
خط فرضی روی نقشه
warrant of presumed death
حکم موت فرضی
hypothesis
قضیه فرضی نهشته
hypotheses
قضیه فرضی نهشته
offside line
خط فرضی موازی با دروازه
differential ballistic wind
باد بالیستیکی فرضی
implied malice
سوء نیت فرضی
home whistle
امتیاز واقعی یا فرضی
fictitious force
نیروی فرضی
[فیزیک]
rule of thumb
حساب تخمینی و فرضی
cone of scape
مخروط فرضی در اگزوسفر
conceptual nervous system
دستگاه عصبی فرضی
ideals
نمونه کامل فرضی
ideal
نمونه کامل فرضی
presumption of death decree
حکم موت فرضی
hypothetico deductive method
روش فرضی- قیاسی
presumption of the death decree
حکم موت فرضی
lay line
خط فرضی مسیر قایق به مقصد
hypostasis
موجود فرضی حالت تعلیق
arbitrary control
کنترل با استفاده از گرایامختصات فرضی
head string
خط عرضی فرضی وسط میزبیلیارد
graviton
واحد بنیادی فرضی گرانش
reflectional
فکری
conceptual
فکری
mental
فکری
incogitancy
بی فکری
cerebral
فکری
intellectuals
فکری
intellectual
فکری
irreflection
بی فکری
notional
فکری
incogitance
بی فکری
inconsiderateness
بی فکری
braininess
فکری
excogitative
فکری
assumed orientation
توجیه فرضی وسایل نقشه برداری
four yard line
خط فرضی 4 متر به موازات دوازه واترپولو
It is quite a hypothetical case .
این یک قضیه کاملا" فرضی است
phased attack
تک مرحله بندی شده حمله مرحله بندی شده
enlightenment
روشن فکری
reflective
فکری بازتابی
ideo motor
فکری- حرکتی
perspicuity
روش فکری
mental work
کار فکری
obsessions
وسواس فکری
ideological war
جنگ فکری
dyslogia
گفتارپریشی فکری
caprices
تمایل فکری
brain work
کار فکری
perspectives
جنبه فکری
obsession
وسواس فکری
sentience
زندگی فکری
perspective
جنبه فکری
ideational shield
سپر فکری
provincialism
کوته فکری
head work
کار فکری
infantilism of thought
کوته فکری
insularism
کوته فکری
indoctrination
تلقین فکری
caprice
تمایل فکری
intellectual capital
سرمایه فکری
mechanical
غیر فکری
fanaticism
کوته فکری
provinciality
کوته فکری
prudery
کوته فکری
narrow minddedness
کوتع فکری
heartsease
اسایش فکری
captivity
گفتاری فکری
obsessive rumination
نشخوار فکری
notions
ادراک فکری
notion
ادراک فکری
visualization
تجسم فکری
long string
خط فرضی از وسط طول میزکیسه دار بیلیارد
thoughtless
لاقید ناشی از بی فکری
absolute
آزاد از قیود فکری
brainstorm
اشفتگی فکری موقتی
ideo motor act
عمل فکری- حرکتی
habiliment
جامه استعداد فکری
he thought out a plan
فکری بنظرش رسید
intellectualize
بصورت فکری در اوردن
that is a good idea
خوب فکری است
equanimity
تعادل فکری انصاف
He is an inconderate person .
آدم بی فکری است
psychopathy
اختلالات فکری وروانی
brainstorms
اشفتگی فکری موقتی
data line
خط فرضی که نمایشگر حدفاصله بین دو روز عملیات میباشد
Utopia
دنیای فرضی که در ان همه چیز در حداعلی نیکو است
purpuric acid
اسید فرضی که نمک های آن ارغوانی رنگ هستند
Utopias
دنیای فرضی که در ان همه چیز در حداعلی نیکو است
sympathizers
طرفدار همفکر پشتیبان فکری
to be i. with an idea
فکری در کسی تاثیر نمودن
sympathetically
ازروی همدردی یا هم فکری غمخوارانه
sympathisers
طرفدار همفکر پشتیبان فکری
To dismiss something from ones thoughtl .
فکری را از سر خود بیرون کردن
moron
فرد فاقد رشد فکری
morons
فرد فاقد رشد فکری
(have a) bee in one's bonnet
<idiom>
فکری که مکررا به ذهن میآید
obsessive compulsive state
حالت وسواس فکری- عملی
sympathizer
طرفدار همفکر پشتیبان فکری
pixilated
دارای عدم تعادل فکری
She's quite a back number.
<idiom>
او
[زن]
آدم کهنه فکری است.
A penny for your thoughts . Whats exactly on your mind ?
به چی؟ فکر می کنی ؟چرا در فکری ؟
obsessive compupsive disorer
روان رنجوری وسواسی فکری- عملی
ideology
روش فکری فرد یا طبقه خاص
ideologies
روش فکری فرد یا طبقه خاص
He is most suitable for brain work .
خیلی بدرد کارهای فکری می خورد
mastermind
دارای نبوغ فکری ابداع کردن
masterminded
دارای نبوغ فکری ابداع کردن
masterminding
دارای نبوغ فکری ابداع کردن
radicalism
اجتماعی موجود سا سیستم فکری افراطی
idological parties
احزاب دارای روش فکری خاص
masterminds
دارای نبوغ فکری ابداع کردن
telegony
انتقال فرضی صفات ونفوذاخلاقی شوهر اول در بچههای زن از شوهران بعدی
bomb release line
خط فرضی دور هدف که هواپیما بمب خود را داخل ان رها میکند
Marxism
روش فکری کارل مارکس فیلسوف المانی
psychomotor
ناشی از حرکات عضلانی دراثر عمل فکری
psychokinesis
عملیات جنون امیز در اثراختلالات فکری وروانی
Mentally retarded children.
کودکان عقب افتاده ( از لحاظ رشد فکری )
orthopsychiatry
تداوی روحی اختلالات فکری وروحی اطفال
isallobar
خط فرضی که نقاط دارای فشار جوی مساوی در زمان معینی رانشان میدهد
isallobaric
خط فرضی که نقاط دارای فشار جوی مساوی در زمان معینی رانشان میدهد
yard line
خطوط واقعی یا فرضی روی زمین فوتبال امریکایی بعرض یک یارد از یکدیگر
yard marker
خطوط فرضی یا واقعی روی زمین فوتبال امریکایی بعرض یک یارد از یکدیگر
cult
هوس وجنون برای تقلید از رسم یاطرز فکری
aeolist
انسانی غلط انداز که ادعای روشن فکری دارد
radicalism
روش فکری مبنی بر اصلاح طلبی و تحول خواهی
To work on someone
کسی را پختن
[از نظر فکری وذهنی آماده کردن]
churns
بافعالیت فکری چیزی بوجود اوردن کره سازی
cults
هوس وجنون برای تقلید از رسم یاطرز فکری
churn
بافعالیت فکری چیزی بوجود اوردن کره سازی
churned
بافعالیت فکری چیزی بوجود اوردن کره سازی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com