English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 56 (5 milliseconds)
English Persian
May I take my leave ? May I be excused ? مرخص می فرمایید ؟
Other Matches
You are not being fair . کم لطفی می فرمایید
may i take it please اجازه می فرمایید
Your attention please. توجه فرمایید !توجه فرمایید !
As you can see for yourself. همانطور که ملاحظه می فرمایید
What kind of talk is that ? I object to your remarks (state ments) این چه فرمایش است می فرمایید ! ( در مقام اعتراض )
May I offer you a cigarette? اجازه می فرمایید من به شما یک نخ سیگار تقدیم کنم؟
dismass مرخص
discharge مرخص کردن
dismiss مرخص کردن
let go مرخص کردن
sending مرخص کردن
dismisses مرخص کردن
dismass بدو مرخص
dismissing مرخص کردن
send مرخص کردن
dimissory مرخص کننده
assoil مرخص کردن
sends مرخص کردن
discharges مرخص کردن
releases مرخص کردن
released مرخص کردن
release مرخص کردن
dismissal of the armey مرخص کردن از ارتش
the boys were excused شاگردان مرخص شدند
dismissive وابسته به مرخص سازی
to fall out مرخص کردن [ارتش]
close station افراد بدو مرخص
close station خدمه بدو مرخص
relieves مرخص کردن نگهبانها
relieving مرخص کردن نگهبانها
relieve مرخص کردن نگهبانها
discharges مرخص کردن پس دادن
discharge مرخص کردن پس دادن
to dismiss [American E] مرخص کردن [ارتش]
furlough مرخصی دادن به مرخص کردن
license پروانه دادن مرخص کردن
licence پروانه دادن مرخص کردن
licences پروانه دادن مرخص کردن
licenses پروانه دادن مرخص کردن
licensing پروانه دادن مرخص کردن
dismisses منفصل کردن یکان مرخص
dismissing منفصل کردن یکان مرخص
dismiss منفصل کردن یکان مرخص
lincense or cence مرخص کردن اجازه استفاده از چیزی
let out <idiom> روانه کردن یا مرخص شدن (ازکلاس)
Consider yourself dismissed. حساب کنید که شما مرخص شده اید.
After his discharge from the army, he came to Tehran . پس از اینکه از خدمت ارتش مرخص شد آمد تهران.
discharges مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
discharge مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
to dismiss [remove] the board of managers مرخص کردن [معاف کردن] هیئت مدیره
dismissing مرخص کردن معاف کردن
dismisses مرخص کردن معاف کردن
dismiss مرخص کردن معاف کردن
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
letter of recall نامهای است که رئیس یک کشور به رئیس کشور دیگرنوشته و از او تقاضای مرخص کردن سفیری را که کارش در مملکت مرسل الیه پایان یافته میکند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com