English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 70 (5 milliseconds)
English Persian
man millner مردی که بکارهای خرد وبیهوده می پردازند
Other Matches
wirility مردی رجولیت قوه مردی
logorrhea پرحرفی وبیهوده گویی
manipulatory وابسته بکارهای دستی
manipular وابسته بکارهای دستی
To sort out ones affairs بکارهای خود سر وصورت دادن
pushful متهور در اقدام بکارهای مهم
convictism اصول گماشتن گناهکاران بکارهای سخت
fudge غذایی که از مخلوط شکلات وشیر وقند درست شده باشد سخن بی معنی وبیهوده جفنگ
fudged غذایی که از مخلوط شکلات وشیر وقند درست شده باشد سخن بی معنی وبیهوده جفنگ
fudges غذایی که از مخلوط شکلات وشیر وقند درست شده باشد سخن بی معنی وبیهوده جفنگ
fudging غذایی که از مخلوط شکلات وشیر وقند درست شده باشد سخن بی معنی وبیهوده جفنگ
socialised بکارهای اجتماعی تخصیص دادن بصورت سوسیالیستی دراوردن
socialising بکارهای اجتماعی تخصیص دادن بصورت سوسیالیستی دراوردن
socialize بکارهای اجتماعی تخصیص دادن بصورت سوسیالیستی دراوردن
socialized بکارهای اجتماعی تخصیص دادن بصورت سوسیالیستی دراوردن
socializes بکارهای اجتماعی تخصیص دادن بصورت سوسیالیستی دراوردن
socializing بکارهای اجتماعی تخصیص دادن بصورت سوسیالیستی دراوردن
socialises بکارهای اجتماعی تخصیص دادن بصورت سوسیالیستی دراوردن
mans مردی
virility مردی
manhood مردی
masculinity مردی
man مردی
penes الت مردی
masculinity حالت مردی
membrum الت مردی
unmans از مردی انداختن
emasculated از مردی انداختن
desex از مردی افتادن
desexualize از مردی افتادن
virile strength قوت مردی
unmanning از مردی انداختن
unman از مردی انداختن
pintle الت مردی
pudendal virile اکت مردی
emasculate از مردی انداختن
emasculates از مردی انداختن
emasculating از مردی انداختن
penises الت مردی
penis الت مردی
An old man. پیر مردی.
phallism پرستش الت مردی
the man to whom you spoke مردی که باوسخن گفتید
emasculatory برنده نیروی مردی
emasculative برنده نیروی مردی
virility قوه مردی نیرومندی
enslaver زنی که مردی را اسیرزیبایی خودمیسازد
I dare you tell her yourself . اگر مردی خودت به او بگو؟
coiffure مردی که سلمانی زنانه باشد
raftsman مردی که الوار را بهم می چسباند
coiffures مردی که سلمانی زنانه باشد
wittol مردی که میداند زن او خراب وفاحشه است
he is a man of queer habits مردی است دارای عادتهای غریب
ladies' men مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
grass widower مردی که از زنش جدا شده مرد بیوه
She married a man old eonugh to be her father. با مردی که جای پدرش را داشت ازدواج کرد
lady's man مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
ladies' man مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
jilting زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
jilts زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
jilted زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
co respondent مردی که متهم بزنابازن شوهرداری بوده وباخودان زن یکجاموردتعیق
jilt زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
barman مردی که در پیشخوان یا پشت بار مهمانخانه یا رستوران کار میکند
I dare you to say it to his face. خیلی راست می گویی ( اگه مردی ) جلوی خودش بگه
barmen مردی که در پیشخوان یا پشت بار مهمانخانه یا رستوران کار میکند
He has grown into a man . برای خودش مردی شده ( بزرگ شده )
virile دارای نیروی مردی دارای رجولیت
phallic وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com