Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (10 milliseconds)
English	Persian
a man in his forties	مرد چهل و خورده ساله
Other Matches
brownie	دختر پیشاهنگ هشت ساله تایازده ساله
brownies	دختر پیشاهنگ هشت ساله تایازده ساله
quinquennial	پنج ساله دوره پنج ساله
decennry	ده ساله
year-long	یک ساله
annual	یک ساله
triennal	سه ساله
sexennial	شش ساله
ten years old	ده ساله
decades	01 ساله
vicennial	02 ساله
triennial	سه ساله
annuals	یک ساله
decade	01 ساله
nonagenarian	نود ساله
tenant from year to year	مستاجر یک ساله
septuagenarian	هفتاد ساله
quinquagenarian	پنجاه ساله
half yearly	نیم ساله
quadrangena rian	چهل ساله
octennial	هشت ساله
annually	همه ساله
perennial	همه ساله
colts	اسب 3 یا 4 ساله
colt	اسب 3 یا 4 ساله
perennials	همه ساله
octogenarians	هشتاد ساله
centenarians	جشن صد ساله
centenarian	جشن صد ساله
bicentenary	دویست ساله
bicentenaries	دویست ساله
tercentennial	سیصد ساله
octogenarian	هشتاد ساله
seventy	هفتاد ساله
septennial	هفت ساله
year by year	همه ساله
sorrel	گوزن نر سه ساله
seventies	هفتاد ساله
triennium	دوره سه ساله
yearling	گیاه یک ساله
f.year old	پنج ساله
sepennial	هفت ساله
chiliad	هزار ساله
he is 0 years old	او ده ساله است
semiyearly	نیم ساله
quinquagenary	پنجاه ساله
year-round <idiom>	همه ساله
sexennium	دوره شش ساله
annuallyy	هر ساله سالیانه
bimillenary	دو هزار ساله
octogenarians	وابسته به ادم 08 ساله
annuallyy	همه ساله هر سال
indiction	دوره پانزده ساله
bicentennials	جشن دویست ساله
nursey race	مسابقه اسبهای 2 ساله
strike it rich <idiom>	یک شبه ره صد ساله رفتن
nonagenarian	ادم نود ساله
millennial	جشن هزار ساله
millenium	دوره هزار ساله
lustrum	دوره پنج ساله
teens	نوجوان ده تا91 ساله
octogenarian	وابسته به ادم 08 ساله
mares	مادیان 4 ساله یا بیشتر
quadrangena rian	ادم چهل ساله
quinquennium	دوره پنج ساله
quinquenniad	دوره پنج ساله
quinquagenary	شخص پنجاه ساله
mare	مادیان 4 ساله یا بیشتر
pricket sister	گوزن ماده دو ساله
decades	دوره ده ساله دهدهی
bicentennial	جشن دویست ساله
filly	مادیان اصیل 3 یا 4 ساله
fillies	مادیان اصیل 3 یا 4 ساله
tercentenary	سه قرن سیصد ساله
septennium	دوره هفت ساله
tercentenaries	سه قرن سیصد ساله
bicentenary	جشن دویست ساله
septennate	دوره هفت ساله
maturity	مسابقه اسبهای 4 ساله
decade	دوره ده ساله دهدهی
bicentenaries	جشن دویست ساله
quinquagenarian	شخص پنجاه ساله
junior college	دانشکده مقدماتی تا دو ساله اموزشکده
indiction	مالیات پانزده ساله املاک
sexagesimal	شصتم دوره شصت ساله
men affifty and above	مردان پنجاه ساله به بالا
millenial	وابسته به دوره هزار ساله
She must be at least 40.	او [زن] کم کمش باید ۴۰ ساله باشد.
mother goose stakes	مسابقه کره مادیانهای سه ساله
millenarianism	اعتقاد به سلطنت هزار ساله مسیح
millenarian	معتقد به سلطنت هزار ساله مسیح
derby	مسابقه سالانه اسبهای سه ساله در انگلستان
derbies	مسابقه سالانه اسبهای سه ساله در انگلستان
pythiad	دوره چهار ساله جشنهای ورزشی " پیتین "
one thousand guineas	مسابقه شرطبندی مادیانهای اصیل 3 ساله در انگلستان
the 28 year-old nurse-turned-independent insurance consultant	پرستار ۲۸ ساله که مشاور مستقل بیمه شده است
two thousands guineas	مسابقه شرطبندی بین اسبهای اصیل 3 ساله انگلیسی
little	خورده
irriguous	اب خورده
eaten	خورده
it was eaten	خورده شد
juniorate	مدرسه شبانه روزی متوسطه محصلین دو ساله مقدماتی یسوعیون
hammer hard	چکش خورده
vermiculate	کرم خورده
puckery	چین خورده
kinky	گره خورده
plicated	چین خورده
kinky	پیچ خورده
patsy	فریب خورده
on oath	قسم خورده
tetched	بهم خورده
thrawart	پیچ خورده
mildewy	باد خورده
stickit	شکست خورده
maggoty	کرم خورده
starveling	گرسنگی خورده
symphsis	عضوجوش خورده
twisty	پیچ خورده
mussy	بهم خورده
jiggly	تکان خورده
worm eaten	کرم خورده
wound	پیچ خورده
underdogs	سگ شکست خورده
grubbier	کرم خورده
grubbiest	کرم خورده
grubby	کرم خورده
callous	پینه خورده
corrosion	خورده شدن
turkey	شکست خورده
turkeys	شکست خورده
belly pinched	گرسنگی خورده
kaput	کاملا شک ست خورده
deluded	فریب خورده
moth eaten	بید خورده
moth-eaten	بید خورده
underdog	سگ شکست خورده
failures	شکست خورده
failure	شکست خورده
wounding	پیچ خورده
wounds	پیچ خورده
craven	شکست خورده
withered	چروک خورده
messy	بهم خورده
indisposed	بهم خورده
conglomerate	به هم جوش خورده
conglomerates	به هم جوش خورده
cleft	ترک خورده
clefts	ترک خورده
clift	ترک خورده
crossed out	قلم خورده
teched	بهم خورده
butt welded	از سر جوش خورده
carious	کرم خورده
corrodible	خورده شدنی
crackly	چین خورده
crimpled	چوروک خورده
folded picture	تصویر تا خورده
brushed	شانه خورده
dehiscent	ترک خورده
distempered	بهم خورده
aggresive	خورده شده
engrained	پینه خورده
writhen	تاب خورده
cancelled	قلم خورده
stamped	تمبر خورده
dislocated	بهم خورده
fretted by rust	زنگ خورده
worm-eaten	کرم خورده
picked	کلنگ خورده
eaten	خورده شده
writhen	پیچ خورده
spun glass	شیشه تاب خورده
wrounght iron mill bar	اهن جوش خورده
common ashlar	سنگ چکش خورده
weldment	چیز جوش خورده
to be fooled	فریب خورده بودن
to be deluded	فریب خورده بودن
I have a cold.	من سرما خورده ام. [پزشکی]
thraw	پیچ خورده دررفته
cat gets one's tongue <idiom>	گربه زبونش را خورده
Are you daft ?	مگر مغز خر خورده ای ؟
These shoes dont fit me.	زنگ مدرسه خورده
Today I took laxatives.	امروز مسهل خورده ام.
chartered accountant	حسابدار قسم خورده
rolled iron or steel	فولاد نورد خورده
beaten	چکش خورده فرسوده
rancid	باد خورده فاسد
it is sufficiently stamped	کم تمبر خورده است
inure or en	پینه خورده کردن
interwrought	بهم جوش خورده
lost	شکست خورده گمراه
i have caught a thorough chill	سرمای حسابی خورده ام
grounded	توپ به زمین خورده
cut in	چاک خورده شکافته
foul anchor	لنگر تاب خورده
deep dyed	زیاد رنگ خورده
bound barrel	لوله تاب خورده
impacted	باهم جوش خورده
patsy	شخص گول خورده
rolled glass	شیشه نورد خورده

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com