English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English Persian
to be in f. مرسوم بودن
Other Matches
voguish مرسوم
habitude مرسوم
alamode مرسوم
standard مرسوم
standards مرسوم
in fashion مرسوم
consuetudinary مرسوم
vogueish مرسوم
customary مرسوم
quite the thing مرسوم
introduce مرسوم کردن
usual عادی مرسوم
prevalent فائق مرسوم
introducing مرسوم کردن
introduces مرسوم کردن
introduced مرسوم کردن
vogue عادت مرسوم
orthodox مطابق مرسوم
outmode از مد افتادن غیر مرسوم
colloquialism جمله مرسوم درگفتگو
colloquialisms جمله مرسوم درگفتگو
conventional مرسوم مطابق ایین وقاعده
april fool شوخی هاو دروغهای مرسوم در این روز
Dravidian architecture [معماری مرسوم در قسمت شبه قاره هند]
concerted action عمل مرسوم عملی که عدهای برای انجام ان توافق کنند
High Church فرقهای که سخت پابند اداب ورسوم کلیسایی ومناجات وتسبیحات مرسوم درکلیساهستند
What followed was the usual recital of the wife and children he had to support. سپس داستان منتج شد به بهانه مرسوم زن و بچه ها که او [مرد] باید از آنها حمایت بکند.
bourgeois <adj.> از ویژگی های این طبقه متوسط، به طور معمول با اشاره به ارزشهای مادی ادراک شده و یا نگرش مرسوم
chess board rug قالی با طرح خانه شطرنجی که بیشتر در قرون ۱۶ و ۱۷ میلادی مرسوم بوده و از نقوش ماهی و گل در ذوزنقه ها استفاده شده است
thumbnail نمایش گرافیکی فریف یک تصویر, به عنوان یک روش سریع و مرسوم برای مشاهده محتوای گرافیک یا فایل PTP پیش از بازیابی
thumbnails نمایش گرافیکی فریف یک تصویر, به عنوان یک روش سریع و مرسوم برای مشاهده محتوای گرافیک یا فایل PTP پیش از بازیابی
Lancet style [سبک گوتیکی اواخر قرن نوزده مرسوم به سبک نیزه ای]
wager of battle نوعی از دادرسی که در زمان ویلیام فاتح در انگلستان مرسوم بود و در ان طرفین دعوی به نبرد می پرداختند وفاتح نبرد دادبرده محاکمه نیزمحسوب می شد
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contains در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contained در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
dowry rug قالیچه جهیزیه [این نوع قالیچه بصورت سنت، توسط عروس جهت خانه جدید خود بافته می شود و بیشتر بین عشایر و روستاییان مرسوم است.]
standardises مرسوم کردن متعارف کردن
standardizes مرسوم کردن متعارف کردن
standardised مرسوم کردن متعارف کردن
standardising مرسوم کردن متعارف کردن
standardize مرسوم کردن متعارف کردن
standardizing مرسوم کردن متعارف کردن
to mind مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
to be in one's right mind دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
corresponds بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
correspond بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbers از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumber از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponded بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
up to it/the job <idiom> مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
outnumbered از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
sizing آهارزنی [گاه جهت استحکام و یکنواختی نخ های تار، قبل از چله کشی آنها را با نشاسته و چسب شستشو می دهند. اینکار در پارچه بافی مرسوم است ولی در بافت فرش نیز استفاد می شود.]
kanat نوعی گلیم ترکی [روشی از بافت گلیم است که در آن ابتدا رشته های باریک را بافته، سپس آنها را به یکدیگر می دوزند. این روش بین روستائیان ترکیه بیشتر مرسوم می باشد.]
fit شایسته بودن برای مناسب بودن
fittest شایسته بودن برای مناسب بودن
fits شایسته بودن برای مناسب بودن
belongs مال کسی بودن وابسته بودن
to be in a habit دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
To be on top of ones job . بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
to look out اماده بودن گوش بزنگ بودن
lurk در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurked در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurking در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
validity of the credit معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
look out منتظر بودن گوش به زنگ بودن
lurks در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to be hard put to it درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
reasonableness موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
belong مال کسی بودن وابسته بودن
belonged مال کسی بودن وابسته بودن
monitor رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
gold washing شستن طلائی [نوعی سفیدگری مرسوم در افغانستان که با رنگزدائی فرش های قرمز، آنرا بصورت ترکیبی اتفاقی از رنگ های زرد و نارنجی در می آورد. این نوع زمینه رنگی، مورد علاقه بعضی از خریداران اروپایی می باشد.]
slouches خمیده بودن اویخته بودن
slouched خمیده بودن اویخته بودن
slouch خمیده بودن اویخته بودن
pend معوق بودن بی تکلیف بودن
wanted فاقد بودن محتاج بودن
depends مربوط بودن منوط بودن
depended مربوط بودن منوط بودن
depend مربوط بودن منوط بودن
abuts مماس بودن مجاور بودن
abut مماس بودن مجاور بودن
agreeing متفق بودن همرای بودن
stravaig سرگردان بودن بی هدف بودن
stravage سرگردان بودن بی هدف بودن
urgency فوتی بودن اضطراری بودن
agrees متفق بودن همرای بودن
slouching خمیده بودن اویخته بودن
agree متفق بودن همرای بودن
abutted مماس بودن مجاور بودن
includes شامل بودن متضمن بودن
include شامل بودن متضمن بودن
disagree مخالف بودن ناسازگار بودن
consists شامل بودن عبارت بودن از
to be due مقرر بودن [موعد بودن]
moons سرگردان بودن اواره بودن
moon سرگردان بودن اواره بودن
governs نافذ بودن نافر بودن بر
governed نافذ بودن نافر بودن بر
govern نافذ بودن نافر بودن بر
consisting شامل بودن عبارت بودن از
consisted شامل بودن عبارت بودن از
disagreed مخالف بودن ناسازگار بودن
disagreeing مخالف بودن ناسازگار بودن
disagrees مخالف بودن ناسازگار بودن
conditionality شرطی بودن مشروط بودن
on guard مراقب بودن نگهبان بودن
to stand for نامزد بودن هواخواه بودن
look for منتظر بودن درجستجو بودن
having مالک بودن ناگزیر بودن
have مالک بودن ناگزیر بودن
inhere جبلی بودن ماندگار بودن
discord ناجور بودن ناسازگار بودن
consist شامل بودن عبارت بودن از
precede جلوتر بودن از اسبق بودن بر
reside ساکن بودن مقیم بودن
resided ساکن بودن مقیم بودن
precedes جلوتر بودن از اسبق بودن بر
want فاقد بودن محتاج بودن
haze گرفته بودن مغموم بودن
abler لایق بودن مناسب بودن
ablest لایق بودن مناسب بودن
resides ساکن بودن مقیم بودن
pertain مربوط بودن متعلق بودن
pertained مربوط بودن متعلق بودن
appertain مربوط بودن متعلق بودن
appertains مربوط بودن متعلق بودن
appertained مربوط بودن متعلق بودن
owe مدیون بودن مرهون بودن
owed مدیون بودن مرهون بودن
appertaining مربوط بودن متعلق بودن
pertains مربوط بودن متعلق بودن
owes مدیون بودن مرهون بودن
Being a junior clerk is a far cry from being a manager . کارمند عادی بودن کجا و رئیس بودن کجا
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
stand بودن واقع بودن
interdepend بهم موکول بودن مربوط بهم بودن
profiteers استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
profiteer استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
consecutiveness پی در پی بودن
to be proper for به جا بودن
ween بودن
to be بودن
to think ill of any one بودن
be adequate بس بودن
to kick the beam کم بودن
lackvt کم بودن
to hold water ضد آب بودن
concentricity بودن
judder لق بودن
wobbles لق بودن
wobbled لق بودن
wobble لق بودن
be enough بس بودن
be sufficient بس بودن
teem پر بودن
teemed پر بودن
teeming پر بودن
last [be enough] بس بودن
teems پر بودن
reach بس بودن
put one's cards on the table <idiom> رک بودن
juddered لق بودن
juddering لق بودن
justness حق بودن
sufficing بس بودن
judders لق بودن
suffices بس بودن
dubiosity در شک بودن
sufficed بس بودن
To be in two minds about something . To be undecided. To waver and vacI'llate. دو دل بودن
suffice بس بودن
To be all adrift. سر در گم بودن
incompactness ول بودن
suffice بس بودن
existed بودن
wobbling لق بودن
to be in a bad [foul] temper بد خو بودن
to be in two minds دو دل بودن
intends بر ان بودن
to bargain for بودن
intending بر ان بودن
intend بر ان بودن
exist بودن
to chop and change دو دل بودن
to find oneself بودن
stink بد بودن
exists بودن
stinks بد بودن
grovels پست بودن
inhesion ذاتی بودن
serosity ابکی بودن
internality داخلی بودن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com