Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (37 milliseconds)
English
Persian
temper
مرطوب کردن بازپختن ملایم کردن
tempered
مرطوب کردن بازپختن ملایم کردن
tempers
مرطوب کردن بازپختن ملایم کردن
Other Matches
dank
مرطوب و سرد مرطوب کردن
damp
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampest
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampers
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
moistens
نمدار کردن مرطوب کردن خیساندن
moisten
نمدار کردن مرطوب کردن خیساندن
moistened
نمدار کردن مرطوب کردن خیساندن
wetted
مرطوب کردن
dampening
مرطوب کردن
dampens
مرطوب کردن
wet
مرطوب کردن
wets
مرطوب کردن
saturation
مرطوب کردن
dampened
مرطوب کردن
moil
مرطوب کردن
dampen
مرطوب کردن
precipitation
مرطوب کردن
humidification
مرطوب کردن
wettest
مرطوب کردن
damp
خیس کردن مرطوب کردن
dampest
خیس کردن مرطوب کردن
dampers
خیس کردن مرطوب کردن
imbrue
مرطوب کردن اشباع کردن
dulcify
ملایم کردن اصلاح کردن
to tone down
ملایم کردن
softened
ملایم کردن
tempers
ملایم کردن
genialize
ملایم کردن
milden
ملایم کردن
soften
ملایم کردن
softens
ملایم کردن
tempered
ملایم کردن
temper
ملایم کردن
attemper
ملایم کردن
gentlest
اهسته ملایم کردن
gentler
اهسته ملایم کردن
gentle
اهسته ملایم کردن
basked
باگرمای ملایم گرم کردن
sweetens
شیرین شدن ملایم کردن
sweetened
شیرین شدن ملایم کردن
sweetening
شیرین شدن ملایم کردن
sweeten
شیرین شدن ملایم کردن
basking
باگرمای ملایم گرم کردن
bask
باگرمای ملایم گرم کردن
basks
باگرمای ملایم گرم کردن
milden
نرم کردن ملایم شدن
to go easy on somebody
[something]
با کسی
[چیزی]
مهربان
[آهسته]
[ملایم]
رفتار کردن
plenum chamber
محفظه اب بندی شده درتوربینهای گاز که سبب ملایم کردن و گرفتن نوسانات جریان هوا میگردد
chemical wash
کهنه شور یا دواشور نمودن فرش با کلر و خاکستر چوب جهت ملایم کردن رنگ ها و افزایش طول عمر ظاهری و غیر حقیقی فرش
sappy
مرطوب
muggy
مرطوب
soppy
مرطوب
wet
مرطوب
wets
مرطوب
wetted
مرطوب
wettest
مرطوب
mesic
مرطوب
raw
مرطوب
humid
مرطوب
wettish
مرطوب
wetland
زمین مرطوب
humidified
مرطوب ساختن
wets
مرطوب ساختن
wetted
مرطوب ساختن
tropical
<adj.>
گرم و مرطوب
wet
مرطوب ساختن
dewy
ترکرده مرطوب
firm clay
خاک رس مرطوب
dewiest
ترکرده مرطوب
dewier
ترکرده مرطوب
humidifies
مرطوب ساختن
humidify
مرطوب ساختن
rheumy
مرطوب وخنک
humidifying
مرطوب ساختن
moister
گریان مرطوب
moist
گریان مرطوب
wettest
مرطوب ساختن
humidification
مرطوب شدن
moistest
گریان مرطوب
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
moistens
ترشدن مرطوب شدن
moisten
ترشدن مرطوب شدن
moistened
ترشدن مرطوب شدن
moist curing
نگهداری مرطوب بتن
moistening
مرطوب شدن نم زدن
mesarch
زیست کننده درناحیه مرطوب
good
مسیر خاکی مرطوب و محکم
swale
سرزمین گود و مرطوب تلوتلو خوردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
centrifugal moisture equivalent
مقدار ابی که توسط دستگاه سانتریفوژ از یک نمونه خاک مرطوب گرفته میشود
easy
ملایم
sedated
ملایم
easiest
ملایم
sedates
ملایم
sedating
ملایم
good-natured
ملایم
moderating
ملایم
sedate
ملایم
moderate
ملایم
good-tempered
ملایم
moderates
ملایم
moderated
ملایم
temperate
ملایم
gentlest
ملایم
good natured
ملایم
debonnaire
ملایم
soft
ملایم
softer
ملایم
smoothe
ملایم
sottovoce
ملایم
softest
ملایم
breezy
ملایم
equable
ملایم
selfpossessed
ملایم
fair spoken
ملایم
gentler
ملایم
gentle
ملایم
clement
ملایم
dolce
ملایم
emolliate
ملایم
good tempered
ملایم
easier
ملایم
lenis
ملایم
mildest
ملایم
blandest
ملایم
blander
ملایم
meek
ملایم
lamblkin
ملایم
smooth
<adj.>
ملایم
self-possessed
ملایم
benign
ملایم
benignly
ملایم
lambent
ملایم
milder
ملایم
mild
ملایم
smooths
ملایم
soft
<adj.>
ملایم
restrained
ملایم
pigeon livered
ملایم
smoothest
ملایم
smoothed
ملایم
smooth
ملایم
agreeable
ملایم
lenitive
ملایم
lentamente
ملایم
mild flavoured
ملایم
bland
ملایم
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
fail softly
با خرابی ملایم
gar
سوگند ملایم
larghetto
اهنگ ملایم
lenient
ملایم باگذشت
glacis
شیب ملایم
fail soft
با خرابی ملایم
light breeze
نسیم ملایم
ash tire
اتش ملایم
lambently
با تابندگی ملایم
qualifier
ملایم سازنده
qualifiers
ملایم سازنده
peanoforte
اهنگ ملایم
kindlity
بطور ملایم
kindly
دلپذیر ملایم
kindly climate
اب وهوای ملایم
to tone down
ملایم شدن
downy
ملایم نرم
glacis
سرازیری ملایم
cooling off
ملایم شدن
lambencyr
با روشنائی ملایم
lento
بطور ملایم
larghetto
حرکت ملایم
larghetto
موزیک ملایم
odder
:سوگند ملایم
oddest
:سوگند ملایم
temperate climate
اقلیم ملایم
hand gallop
تاخت ملایم
benedict
خوشحال ملایم
od
سوگند ملایم
approximations
محاسبه ملایم
approximation
محاسبه ملایم
mildly
بطور ملایم
gentle slope
شیب ملایم
suave
ملایم مودب
genial heat
گرمای ملایم
odd
:سوگند ملایم
andante
نسبتا ملایم
shelving
شیب ملایم
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com