Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
negative prescription
مرور زمان مسقط
Other Matches
imprescriptible
وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
prescriptions
مرور زمان
prescription
مرور زمان
statute of limitation
مرور زمان
lapse of time
مرور زمان
time lapse
مرور زمان
negative prescription
مرور زمان اسقاط حق
period of prescription
مدت مرور زمان
lapse
استفاده از مرور زمان
positive prescription
مرور زمان مملک
limitation period
مدت مرور زمان
positive prescription
مرور زمان ایجاد حق
lapses
استفاده از مرور زمان
limitation of actions
مرور زمان دعاوی
limitation act
قانون مرور زمان
acquisitive prescription
مرور زمان مملک
statutory limitation
قانون مرور زمان
time barred
مشمول مرور زمان
ecquisitive prescription
مرور زمان مملک
barred by statute
مشمول مرور زمان
extinctive prescription
مرور زمان اسقاط حق
statute of limitations
قانون مرور زمان
creative prescription
مرور زمان ایجاد حق
lapsing
استفاده از مرور زمان
wear thin
<idiom>
به مرور زمان لاغر شدن
prescribe to
استناد به مرور زمان دراثبات ادعا
lapsing
از مدافتادن مشمول مرور زمان شدن
lapses
از مدافتادن مشمول مرور زمان شدن
lapse
از مدافتادن مشمول مرور زمان شدن
curfew
زمان قطع عبور و مرور قرق
elapsation
ازدست رفتن حق به واسطه مرور زمان
curfews
زمان قطع عبور و مرور قرق
to scrape up
[money]
چیزی را به مرور زمان کم کم جمع کردن
[پول]
tolled
حق عبور یا حق ارتفاق ساقط شده در اثر مرور زمان
prescriptions
دستورالعمل نسخه حق مالکیت در نتیجه تصرف طولانی و بلامعارض مرور زمان
prescription
دستورالعمل نسخه حق مالکیت در نتیجه تصرف طولانی و بلامعارض مرور زمان
patina
[جرم، کبره و کثیف شدن الیاف پشم در اثر مرور زمان]
limitation of actions
در CLقوانین مربوط به مرور زمان در مجموعهای بنام limitation of Statues جمع اوری شده است
casuing to lapse
مسقط
Muscat
مسقط
abortive
مسقط
pleas in bar
مدافعات مسقط دعوی
abortive medicines
ادویه مسقط جنین
scale
فلس پشم
[این عامل اصلی کهنه جلوه نمودن فرش در اثر کنده شدن فلس از سطح پشم در اثر مرور زمان و راه رفتن بر روی فرش می باشد.]
traffic post
پست کنترل و عبور مرور پاسگاه کنترل عبور و مرور
line haul
زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
caches
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
realtime
زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
circuits
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuit
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time
یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand.
آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
access time
کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
revisal
مرور
reviewal
مرور
perusal
مرور
tracts
مرور
tract
مرور
overview
مرور
overviews
مرور
reviewed
مرور
reviews
مرور
once-over
مرور
once over
مرور
review
مرور
reviewing
مرور
IAM
فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
reference
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
arrivals
زمان حضور زمان رسیدن
presented
زمان حاضر زمان حال
presenting
زمان حاضر زمان حال
presents
زمان حاضر زمان حال
arrival
زمان حضور زمان رسیدن
present
زمان حاضر زمان حال
seek time
زمان جستجو زمان طلب
response time
زمان جواب زمان پاسخگویی
read time
زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
rehearsal
مرور ذهنی
rub up
مرور کردن
rehearsals
مرور ذهنی
traffics
عبور و مرور
trafficking
عبور و مرور
trafficked
عبور و مرور
scrolls
مرور کردن
glance
نظراجمالی مرور
glances
نظراجمالی مرور
run over
مرور کردن
traffic
عبور و مرور
lapse
انصراف مرور
lapses
انصراف مرور
lapsing
انصراف مرور
scroll
مرور کردن
glanced
نظراجمالی مرور
turn over
مرور کردن
go over
مرور کردن
go through
مرور کردن
tour of duty
زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
scans
اجمالا مرور کردن
airfield traffic
عبورو مرور در فرودگاه
scanned
اجمالا مرور کردن
airfield traffic
عبور و مرور فرودگاه
access structures
ساختمانهای عبور و مرور
bus traffic
عبور و مرور اتوبوسها
eligible traffic
عبور و مرور مجاز
informal design review
مرور غیررسمی طرح
relived
در ذهن مرور کردن
relive
در ذهن مرور کردن
reliving
در ذهن مرور کردن
traffic sign
علامت عبور و مرور
traffic peak
حداکثر عبور و مرور
traffic lane
مسیر عبور و مرور
traffic intensity
شدت عبور و مرور
traffic density
شدت عبور و مرور
traffic density
تراکم عبور و مرور
traffic density
تکاشف عبور و مرور
die out
<idiom>
به مرور از بین رفتن
wear off/away
<idiom>
به مرور محو شدن
traffic court
دادگاه عبور و مرور
traffic control
کنترل عبور و مرور
scan
اجمالا مرور کردن
relives
در ذهن مرور کردن
reviews
بررسی کردن مرور
revisions
تجدید نظر مرور
review
بررسی کردن مرور
reviewed
بررسی کردن مرور
revision
تجدید نظر مرور
reviewing
بررسی کردن مرور
to be under curfew
در منع عبور و مرور بودن
traffic cut
تقاطع دو جریان عبور و مرور
air-traffic control
کنترل عبور و مرور هوایی
to run over
مرور کردن زیر گرفتن
diacoustics
علم مرور وشکست صدا
curfew period
ساعات منع عبور و مرور
air traffic control
کنترل عبور و مرور هوایی
access structures
ساختمان های قابل عبور و مرور
pointsman
عبور و مرور که دریک نقطه ایستاده
safe conduct
جواز عبور و مرور درمنطقه نظامی
air movement section
قسمت کنترل عبور و مرور هوایی
safe conducts
جواز عبور و مرور درمنطقه نظامی
safe-conducts
جواز عبور و مرور درمنطقه نظامی
road discipline
مقررات عبور و مرور روی جاده
time
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
dive schedule
جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
times
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
timed
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
pelican crossing
دکمه ای که با زدن آن عبور و مرور قطع میشود
brush up on something
<idiom>
تکرار(مرور)چیزی که ازقبل یادگرفته شده
air traffic regulation and identificatio
سیستم تشخیص و کنترل عبورو مرور هوایی
equation of time
خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
unemployment compensation
پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
execution
1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
cone penetrometer
وسیله تعیین مقاومت خاک برای عبور و مرور خودروها
loom time
مدت زمان بافت
[از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
inbound traffic
مسیر عبور و مرور وسایل نقلیه یا کشتی و هواپیما درخارج از کشور
production cycle
زمان یا دوره بافت یک فرش
[این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
interlook dormant period
زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
frequencies
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequency
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
walkthrough
جلسه بررسی که در ان یک مرحله از توسعه سیستم یابرنامه برای معرفی کردن خطاها مرور میشود
splits
زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
cryptoperiod
زمان ارسال یا دریافت رمز مدت زمان دریافت رمز
early time
زمان حداقل انفجار اتمی زمان اولیه انفجار اتمی
short cycle annealing
سخت گردانی در زمان کم سخت گردانی در مدت زمان کوتاه
tensest
زمان فعل تصریف زمان فعل
tensing
زمان فعل تصریف زمان فعل
tenser
زمان فعل تصریف زمان فعل
tensed
زمان فعل تصریف زمان فعل
tense
زمان فعل تصریف زمان فعل
tenses
زمان فعل تصریف زمان فعل
angular velocity sight
زمان سنج رهایی بمب دوربین زمان سنج زاویه رهایی بمب
station time
زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
time consuming
زمان بر
time
زمان
synchronous
هم زمان
whene'er
هر زمان
synchrone
هم زمان
zeitgeist
زمان
tempos
زمان
period
زمان
termed
زمان
term
زمان
stroke
زمان
clocks
زمان ها
cotemporaneous
هم زمان
cycle time
زمان
tempo
زمان
terming
زمان
strokes
زمان
clock
زمان
date
زمان
dates
زمان
ticker
[colloquial]
[watch]
زمان
time-consuming
زمان بر
yet
تا ان زمان
stroking
زمان
time-piece
زمان
timepiece
زمان
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com