English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
high-powered مرکب از اشخاص بلندپایه و قدرتمند
Other Matches
high status بلندپایه
high-class بلندپایه
powerful قدرتمند
super- در معنای خیلی خوب یا قدرتمند
CMIS سیستم مدیریت شبکه قدرتمند
combined influence mine مین با مکانیسم عامل مرکب مین مجهز به مدار باحساسیت مرکب
Overdrive قطعه پردازنده که به عنوان جانشین قدرتمند برای پردازنده Intelاست
generations مرحله بعدی طراحی سیستم کامپیوتری با استفاده از مدارهای VESI سریع و زبانهای برنامه نویسی قدرتمند برای امکان محاوره افراد
generation مرحله بعدی طراحی سیستم کامپیوتری با استفاده از مدارهای VESI سریع و زبانهای برنامه نویسی قدرتمند برای امکان محاوره افراد
fifth generation computers مرحله بعدی طراحی سیستم کامپیوتری که با استفاده از مدارهای سریع VLSI و زبانهای برنامه سازی قدرتمند برای ایجاد امکان محدوده افراد
natural persons اشخاص طبیعی
so many menŠso many minds هر چه اشخاص بیشتر
personas اشخاص یک کتاب
few men اشخاص کمی
omnium gatherum مجموعه اشخاص
persona اشخاص یک کتاب
great persons اشخاص بزرگ
person perception ادراک اشخاص
these people این اشخاص
displaced persons اشخاص پناهنده
personae اشخاص یک کتاب
many persons خیلی اشخاص
many people خیلی اشخاص
knowledge of persons شناسایی اشخاص
many a man بسا اشخاص
artificial persons اشخاص حقوقی
blacklist صورت اشخاص بدحساب
offences against persons جرائم بر علیه اشخاص
withindoors اشخاص داخل منزل
inter alia میان اشخاص دیگر
to suck eggs اشخاص ازموده ترازخودراپنددادن
blacklisting صورت اشخاص بدحساب
dog paddle شنای اشخاص مبتدی
adhominem حمله یا اعتراض به اشخاص
panel صورت اسامی اشخاص
play off <idiom> رفتار مختلف با اشخاص
blacklists صورت اشخاص بدحساب
criss-crossing امضای اشخاص بیسواد
criss-crosses امضای اشخاص بیسواد
criss-crossed امضای اشخاص بیسواد
criss-cross امضای اشخاص بیسواد
through the grapevine <idiom> از اشخاص دیگری پرسیدن
panels صورت اسامی اشخاص
blacklisted صورت اشخاص بدحساب
subjects of international law اشخاص حقوق بین الملل
lonely hearts اشخاص مجرد و خواهان مصاحب
interested parties اشخاص ذی نفع یا علاقه مند
sucker list <idiom> لیستی از اشخاص ساده لوح
common touch استعدادایجاد حس همدردی وتعاون در اشخاص
he is not of that type ازان قبیل اشخاص نیست
intelligentsia اشخاص با هوش و خردمند طبقه روشنفکر
round up جمع اوری اشیا یا اشخاص پراکنده
apportionment تقسیم پولی بین اشخاص ذی نفع
dais سکوب مخصوص جلوس اشخاص برجسته
One must not judge by appearances . بظاهر اشخاص نباید قضاوت کرد
alpha pegasi مرکب الفرس متن الفرس مرکب
combined operations عملیات رستههای مرکب عملیات مرکب
acidosis فساد خون در اشخاص مبتلا به بیماری قند
mixed laws قوانین مربوط به اشخاص واموال economy mixed
damage صدمهای که به اشیا ونه اشخاص وارد شود
get one's own way <idiom> اجبار اشخاص برای انجام هر کاری که تو میخواهی
anachronisms اشتباه در ترتیب حقیقی وقایع و فهور اشخاص
covenantor اجتماع اشخاص هم پیمان برای انجام کاری
anachronism اشتباه در ترتیب حقیقی وقایع و فهور اشخاص
camp followers اشخاص غیر نظامی که همراه قشون حرکت میکنند
camp follower اشخاص غیر نظامی که همراه قشون حرکت میکنند
bouncers ماموری که درنمایش هاوغیره اشخاص اخلالگر راخارج میکند
bouncer ماموری که درنمایش هاوغیره اشخاص اخلالگر راخارج میکند
infants در CL به طور کلی به اشخاص کمتر از 12 سال گفته میشود
infant در CL به طور کلی به اشخاص کمتر از 12 سال گفته میشود
credit union موسسهای که به اشخاص کم درامد وام های کوچکی میدهد
personals بندهایی از روزنامه که درباره اشخاص خصوصی نوشته میشود
governess زنی که موافبت بچه یا اشخاص جوان را بعهده میگیرد زن حاکم
governesses زنی که موافبت بچه یا اشخاص جوان را بعهده میگیرد زن حاکم
character actors هنرپیشهای که نقش اشخاص نابهنجار یاعجیب و غریب را بازی میکند
character actor هنرپیشه ای که نقش اشخاص نابهنجار یاعجیب و غریب را بازی میکند
restricts محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricting محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
vampires روح تبه کاران وجادوگران که شب هنگام ازقبربیرون امده و خون اشخاص رامیمکد
talent scouts کسیکه اشخاص لایق وذیفن رابرای کار مخصوصی کشف واستخدام کند
talent scout کسیکه اشخاص لایق وذیفن رابرای کار مخصوصی کشف واستخدام کند
restrict محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
vampire روح تبه کاران وجادوگران که شب هنگام ازقبربیرون امده و خون اشخاص رامیمکد
feather-bedding مقصود حقوقی است که به اشخاص بی علاقه به کار یا کسانی که از کارمی دزدند پرداخت میشود
feather bedding مقصود حقوقی است که به اشخاص بی علاقه به کار یا کسانی که از کارمی دزدند پرداخت میشود
ether مایع سبکی که ازتقطیر الکل و جوهرگوگردبدست میایدو برای بیهوش کردن اشخاص بکارمی رود
utilitarianism بر اساس این مکتب معیار سنجش همه چیزحداکثر خوبی و فایده برای حداکثر تعداد اشخاص است
parting salute سلام نظامی با توپ و غیره برای عزیمت اشخاص سلام بدرقه
pork barrel برنامه دولتی دارای منافع مادی برای اشخاص تصویب کننده ان یا برای دولت
the long arm of the law دست قانون [دست قدرتمند قانون]
complexities مرکب
complexity مرکب
formant مرکب
conposite مرکب
combined arms مرکب
complexes مرکب
complex مرکب
inks مرکب
ink مرکب
ink pad مرکب زن
compounds مرکب
hybrid مرکب
composed مرکب
roadsters مرکب
roadster مرکب
composite مرکب
tracing ink مرکب
parasyntetic مرکب
multiplex مرکب
compound مرکب
mixed مرکب
combined مرکب
compounded مرکب
composite material مواد مرکب
compositeness مرکب بودن
compound curve انحناء مرکب
compositive cideo ویدئوی مرکب
compound bending خمش مرکب
compound circuit مدار مرکب
compound catenary اویزانداری مرکب
compound converter تبدیل گر مرکب
compound eye چشم مرکب
compositely بطور مرکب
combined stresses تنش مرکب
combined staff ستاد مرکب
build up section مقاطع مرکب
combined forces نیروهای مرکب
combined footing شالوده مرکب
combined command یکان مرکب
combined circuit مدار مرکب
compound wound motor موتور مرکب
combined bill of laning بارنامه مرکب
combined arms team تیم مرکب
build up lining پوشش مرکب
combined stresses تنشهای مرکب
composite steel فولاد مرکب
composite score نمره مرکب
composite metal فلز مرکب
complex number عدد مرکب
combined command فرماندهی مرکب
composite demand تقاضای مرکب
composite defense دفاع مرکب
composite column ستون مرکب
composite armor زره مرکب
composite area سطوح مرکب
company team تیم مرکب
compound wound generator مولد مرکب
compound lens عدسی مرکب
interest on interest ربح مرکب
ink bottle مرکب دان
multiple unit valve لامپ مرکب
multivibrator لرزه گر مرکب
ink bag کیسه مرکب
hybrid wave موج مرکب
oaten مرکب از دانههای جو
onomastic مرکب از اسم
harmonic motion الحان مرکب
parasyntetic مشتق و مرکب
multiple offence حمله مرکب
multimodal transport حمل مرکب
lenticular مرکب از عدسی
magnetic ink مرکب مغناطیسی
markab مرکب الفرس
inkiness سیاهی مرکب
inker مرکب نویس
ink pot مرکب دان
mixed flow جریان مرکب
ink eraser مرکب پاک کن
printer's ink مرکب چاپ
printing ink مرکب چاپ
cuttle ماهی مرکب
copying ink مرکب کپیه
converter valve لامپ مرکب
wound pole قطب مرکب
mixed number عدد مرکب
compound statement جمله مرکب
compound probability احتمال مرکب
compound motion حرکت مرکب
magnetic battery مغناطیس مرکب
cuttle fish ماهی مرکب
decomposite مرکب درمرکب
flitched beam تیر مرکب
pully block قرقره مرکب
saccharic مرکب ازساخارین
drawing ink مرکب رسم
double ignorance جهل مرکب
summation tone صوت مرکب
syncarp میوه مرکب
dense ignorance جهل مرکب
decompound مرکب درمرکب
compound magnet مغناطیس مرکب
combined arms army ارتش مرکب
girder تیر مرکب
synthetic مرکب از موادمصنوعی
compounds جسم مرکب
compounds لفظ مرکب
compounded ماده مرکب
compounded اتصال مرکب
compounded جسم مرکب
compounded لفظ مرکب
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com