Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
sensorium
مرکز حواس اعضای حس
Other Matches
I simply cant concentrate.
حواس ندارم ( حواس برایم نمانده )
medical assemblage
مرکز جمع اوری پزشکی مرکز تجمع بیماران
weather central
مرکز کنترل اوضاع جوی مرکز هواشناسی
centrifugal
با سیستم گریز از مرکز با نیروی گریزاز مرکز
provision center
مرکز تدارکات مرکز توزیع اماد
center mark
علامت مرکز نشانه مرکز
collision parameter
در محاسبه مدارات فاصله بین مرکز جاذبه یک میدان نیروی مرکزی از امتداد بردار سرعت جسم متحرک در بیشترین فاصله از مرکز ان
distract
حواس
distracts
حواس
insides
تو اعضای داخلی
inside
تو اعضای داخلی
burgomaster
اعضای شهرداری
whole blood center
مرکز کنترل و اهداء خون مرکز جمع اوری خون
abstractedness
تفرقه حواس
mental defectives
اختلال حواس
aprosexia
تفرقه حواس
absent-mindedly
حواس پرت
absent-minded
حواس پرت
absent minded
حواس پرت
distractions
حواس پرتی
preoccupied
پریشان حواس
preoccupiedly
با حواس پریشان
distraction
حواس پرتی
the five senses
حواس پنجگانه
wool-gathering
حواس پرتی
collectedness
جمعی حواس
absentminded
حواس پرت
abstractedly
با تفرقه حواس
whackiest
حواس پرت
whackier
حواس پرت
wacky
حواس پرت
attentions
خاطر حواس
attention
خاطر حواس
wackiness
حواس پرتی
senses
حواس پنجگانه
sensed
حواس پنجگانه
sensuousness
وابستگی به حواس
sense
حواس پنجگانه
distraught
پریشان حواس
wackier
حواس پرت
wackiest
حواس پرت
paraplegia
فلج اعضای سافل
main structure menbers
اعضای اصلی ساختمان
cadres
اعضای یک سازمان نظامی
locomotory
ابتلاء اعضای حرکتی
prosthetics
مبحث اعضای مضنوعی
cadre
اعضای یک سازمان نظامی
vitals
اعضای حیاتی و موثربدن
locomotor
ابتلاء اعضای حرکتی
technical staff
کارمندان یا اعضای فنی
senior members
اعضای بالارتبه یا ارشد
stiffening members
اعضای صلب کننده
the f.
اعضای هیئت پزشکی
footwork
هماهنگی پا با اعضای دیگر
royalties
اعضای خانواده سلطنتی
royalty
اعضای خانواده سلطنتی
featherhead
شخص پریشان حواس
nitwit
ادم پریشان حواس
sensuously
وابسته به حواس یااحساسات
collected
دارای حواس جمع
nitwits
ادم پریشان حواس
light headed
گیج حواس پرت
supersensible
ماوراء عالم حواس
dysaesthesia
اختلال حواس جسمانی
to space out
پرت شدن حواس
sensuous
وابسته به حواس یااحساسات
haptics
علم حواس پوستی
wool gather
حواس پرت بودن
off-putting
حواس پرت کننده
light-headed
گیج حواس پرت
toho
اعضای انگشتان نشانه و شست
senatorian
وابسته به مجلس سنا یا اعضای ان
acroesthesia
افزایش حساسیت اعضای انتهایی
innards
اعضای داخلی حیوان یاانسان
senatorial
وابسته به مجلس سنا یا اعضای ان
vitals
اعضای اصلی بدن حیوان
hypotrophy
رشد غیرمتناسب اعضای شعاعی
locomotor
دارای گرفتاری در اعضای حرکتی
quaker meeting
انجمن کواکرهاکه اعضای ان خام
battery control central
مرکز تلفن خودکار اتشبار مرکز کنترل خودکار
army operations center
مرکز عملیات نیروی زمینی مرکز عملیات ارتش
self collected
دارای کف نفس حواس جمع
featherhead
ادم حواس پرت سبکسر
woolly headed
مغشوش گیج و حواس پرت
preoccupiedly
با داشتن حواس در جای دیگر
conscript fathere
اعضای مجلس سنای روم باستان
urogenital
وابسته به دستگاه ادرارو اعضای تناسلی
have eyes only for
<idiom>
همه حواس وتوجه را به چیزی دادن
featherbrain
ادم حواس پرت پریشان خیال
bounds
محدودیتی که به تعداد اعضای یک آرایه داده میشود
bionic
وابسته به کار گذاشتن اعضای ساختگی در بدن
quaker's meeting
انجمن کوالرهاکه اعضای ان خاموش میماندندتایکی درنتیجه
outriggers
اعضای سازنده اولیه حامل قسمت دم هواپیما
catena
1-تعداد اعضای یک لیست زنجیری 2-مجموعهای از حروف در یک کلمه
components
تعداد اعضای الکترونیکی در واحد مسافت در روی یک PCB
component
تعداد اعضای الکترونیکی در واحد مسافت در روی یک PCB
backplane
مدار و اعضای مکانیکی که بردهای یک سیستم را متصل می کنند
clocks
سیگنال ساعت که تمام اعضای سیستم را همگام میکند
clock
سیگنال ساعت که تمام اعضای سیستم را همگام میکند
matricular
وابسته بصورت اعضای یک انجمن یا دانش جویان دانشگاه
pin joint
اتصال بین اعضای ساختمانی بصورت لولا یا پاشنه
telesthesia
احساس چیزی از مسافت دوربدون دخالت حواس پنجگانه
to listen with rapt attention
با مجذوبیت تمام گوش کردن با ششدانگ حواس وغیره
friendly society
انجمن تعاونی) که اعضای ان همدیگر رادرتنگدستی یاپیری یاری میکنن
friendly societies
انجمن تعاونی) که اعضای ان همدیگر رادرتنگدستی یاپیری یاری میکنن
churchwardens
هر یک از دو نفر اعضای غیر روحانی که به برخی از امور کلیسا رسیدگی میکنند
to pack a jury
جورکردن و برگزیدن اعضای هئیت منصفه بدانسان که طرافداری از شخص بنماید
heterology
عدم تجانس بین اعضای مختلف ناهمگنی اعضاء ازلحاظ ساختمانی
churchwarden
هر یک از دو نفر اعضای غیر روحانی که به برخی از امور کلیسا رسیدگی میکنند
signals
علامتهای رمزی قراردادی بین اعضای تیم برای مانورهای معین
to p off an awkward situation
حواس خود را از کیفیت بدی منحرف و به چیز دیگری متوجه کردن
mysticism
مسائلی که فهم انها از حدود توانایی حواس فاهر خارج باشد
union shop
مغازه یاکارگاهی که اعضای خارج از اتحادیه کارگری رامیپذیرد مشروط باینکه بعداعضو شوند
homology
همانندی وتجانس ساختمان اعضای مختلف جانور یاگیاه در اثرمنشعب شدن از یک ریشه یامبدا متجانس
cartels
توافق رسمی بین فروشندگان یک کالا بمنظورتعیین قیمت و مقدار فروش وکنترل اعضای بازار
cartel
توافق رسمی بین فروشندگان یک کالا بمنظورتعیین قیمت و مقدار فروش وکنترل اعضای بازار
distracts
گیج کردن حواس دشمن را پرت کردن
distract
گیج کردن حواس دشمن را پرت کردن
panel
نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
panels
نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
embassy
سفیرکبیر و اعضای سفارتخانه شهر محل اقامت سفیر بنایی که سفیر در ان اقامت دارد
embassies
سفیرکبیر و اعضای سفارتخانه شهر محل اقامت سفیر بنایی که سفیر در ان اقامت دارد
ibi
Informatics of IntergovermentalBureauسازمانی متشکل از اعضای سازمان ملل UNESCO یانمایندگی سازمان ملل متحد
picketings
اعضای اتحادیه کارگری که درحال اعتصاب خارج از محل کار خود جمع می شوند تادیگران را نیز به اعتصاب وادارند و نیز خریداران را ازخرید منصرف کنند
sederunt
جلسه روحانیان کلیسا اعضای جلسه روحانی شورای روحانی
middles
مرکز
middle
مرکز
meddle
مرکز
center
مرکز
acentric
بی مرکز
center line
خط مرکز
meddles
مرکز
meddled
مرکز
heart
مرکز
centre forward
مرکز
stationed
مرکز
concentric
هم مرکز
isocentre
هم مرکز
centred
مرکز
centre
مرکز
station
مرکز
centered
مرکز
centers
مرکز
hearts
مرکز
intermediate exchange
مرکز
omphalos
مرکز
stations
مرکز
respiratory center
مرکز تنفسی
centre of pressure
مرکز فشار
rhinencephalon
مرکز شامه
centrifugal
فرار از مرکز
central city
مرکز شهر
center of resistance
مرکز مقاومت
centrifugal
مرکز گریز
center sleeve
مرکز مجوف
centre of crest circle
مرکز خمیدگی
central office
مرکز تلفن
provision center
مرکز توشه
central tendency
تمایل به مرکز
primary center
مرکز اولیه
centre of activities
مرکز عملیات
radio centeral
مرکز بی سیم
centrifugal
گریزنده از مرکز
center web
مرکز چرخ
central control panel
مرکز کنترل
regional center
مرکز منطقهای
reserve center
مرکز احتیاط
profit centre
مرکز سود
center punch
مرکز منگنه
center punch
مرکز سوراخ
sensorium
مرکز احساس
shopping center
مرکز فروش
center mark
مرکز سوراخ
signal center
مرکز مخابرات
signal center
مرکز پیام
center gage
مرکز سنج
sodom
مرکز فساد
speech center
مرکز گویایی
subcentral
نزدیک مرکز
subscriber's station
مرکز مشترک
health centre
مرکز سلامتی
surrending the centre
تفویض مرکز
center of dispersion
مرکز پراکندگی
center of distribution
مرکز پخش
symmerty center
مرکز تقارن
center of symmerty
مرکز تقارن
sleep center
مرکز خواب
center of pressure
مرکز فشار
center of mass
مرکز جرم
center of mass
مرکز هدف
school center
مرکز اموزش
center of lift
مرکز برا
training center
مرکز اموزش
center of gravity
مرکز ثقل
centripetal
مایل به مرکز
primary center
مرکز عمده
inversion center
مرکز وارونگی
data center
مرکز داده ها
cryptocenter
مرکز رمز
county seat
مرکز بخشداری
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com