Dictiornary-Farsi | مرکز مغزی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
brain center	مرکز مغزی


Other Matches

medical assemblage	مرکز جمع اوری پزشکی مرکز تجمع بیماران
weather central	مرکز کنترل اوضاع جوی مرکز هواشناسی
centrifugal	با سیستم گریز از مرکز با نیروی گریزاز مرکز
concave fillet weld	جوشکاری مغزی مقعر جوشکاری مغزی
provision center	مرکز تدارکات مرکز توزیع اماد
center mark	علامت مرکز نشانه مرکز
collision parameter	در محاسبه مدارات فاصله بین مرکز جاذبه یک میدان نیروی مرکزی از امتداد بردار سرعت جسم متحرک در بیشترین فاصله از مرکز ان
whole blood center	مرکز کنترل و اهداء خون مرکز جمع اوری خون
battery control central	مرکز تلفن خودکار اتشبار مرکز کنترل خودکار
army operations center	مرکز عملیات نیروی زمینی مرکز عملیات ارتش
cerebric	مغزی
core	مغزی
medillary	مغزی
medullar	مغزی
fillet	مغزی
inanity	بی مغزی
frothiness	بی مغزی
braininess	مغزی
cacuminal	مغزی
cores	مغزی
cerebral	مغزی
encephalic	مغزی
medullary	مغزی
nuclear	مغزی
braids	مغزی
braid	مغزی
fillets	مغزی
filleting	مغزی
sententiousness	پر مغزی
braided	مغزی
filleted	مغزی
anencephaly	بی مغزی
anencephalia	بی مغزی
brain damage	اسیب مغزی
cerebral laceration	پارگی مغزی
cerebration	فعالیت مغزی
concussion	ضربه مغزی
cerebral compression	فشردگی مغزی
brain abscess	ابسه مغزی
brain abscess	دمل مغزی
idiocy	سبک مغزی
brain concussion	ضربه مغزی
welt	مغزی گذاشتن
welts	مغزی گذاشتن
brain injury	اسیب مغزی
brain lesion	ضایعه مغزی
brain washing	شستشوی مغزی
brain waves	امواج مغزی
brain work	کار مغزی
mental	مغزی هوشی
cerebro spinal	مغزی- نخاعی
cortical inhibition	بازداری مغزی
cortical control	کنترل مغزی
cortical deafness	کری مغزی
prosencephalic	جلو مغزی
peduncle	پایک مغزی
encephalization	مغزی شدن
encorticalization	مغزی شدن
menticide	شستشوی مغزی
encephalopathy	بیماری مغزی
feeble mindedness	سبک مغزی
jute heart	مغزی کنفی
cerebral contusion	کوفتگی مغزی
cortical blindness	نابینایی مغزی
heart	مغزی طناب
hearts	مغزی طناب
cerebrovascular	مغزی- عروقی
coil form	مغزی پیچک
brain death	مرگ مغزی
glioma	غده مغزی
silliness	سبک مغزی
wire core	مغزی سیمی
brain worker	کارگر مغزی
acute brain syndrome	نشانگان مغزی حاد
brain injured	اسیب دیده مغزی
cva	سانحه عروقی- مغزی
meningioma	غده پردههای مغزی
beak-moulding	[ابزار مغزی آویزان]
wernicke's encephalopathy	بیماری مغزی ورنیکه
acute brain disorder	اختلال مغزی حاد
organic brain syndrome	نشانگان اسیب مغزی
obs	نشانگان اسیب مغزی
csf	مایع مغزی- نخاعی
cerebral sclerosis	تصلب شرایین مغزی
encephalization quotient	بهر مغزی شدن
convex fillet weld	جوش مغزی محدب
cerebral arteriosclerosis	تصلب شرایین مغزی
cerebral electrotherapy	برق درمانی مغزی
cerebral vascular accident	سانحه عروقی مغزی
cerebro spinal axis	محور مغزی- نخاعی
cerebro spinal fluid	مایع مغزی- نخاعی
weak intellect	سبک مغزی خبطی کم عقلی
fillet under the nose of a step	مغزی لبه یا دماغه پله
elizur's test for organicity	ازمون اسیب مغزی الیزور
minimal brain damage	کمترین اسیب مغزی موثر
fillet like architrave	گچ بری سرستون مغزی گون
welts	حاشیه چرمی دور چیزی مغزی
cerebrospinal	مربوط به نخاع ومغز مغزی نخاعی
welt	حاشیه چرمی دور چیزی مغزی
imbecilely	از روی کودنی یا سبک مغزی ابلهانه
cimbia	[نوار یا ابزار مغزی اطراف ستون]
angle-fillet	[ابزار مغزی برای پوشاندن درزهای داخلی]
cerebrate	فعالیت مغزی را نشان دادن فکر کردن
brain death	از کار افتادن مغز و کلیهی فعالیتهای مغزی
neurons	رشته مغزی و ستون فقراتی یاخته عصبی
neuron	رشته مغزی و ستون فقراتی یاخته عصبی
brainwashes	تلقین عقاید ومسلک تازهای شستشوی مغزی دادن
brainwash	تلقین عقاید ومسلک تازهای شستشوی مغزی دادن
brainwashed	تلقین عقاید ومسلک تازهای شستشوی مغزی دادن
amnesia	ضعف حافظه بعلت ضعف یا بیماری مغزی فراموشی
prefrontal	واقع در جلو استخوان پیشانی جلو مغزی
meddle	مرکز
meddled	مرکز
middle	مرکز
middles	مرکز
meddles	مرکز
acentric	بی مرکز
omphalos	مرکز
isocentre	هم مرکز
intermediate exchange	مرکز
center line	خط مرکز
center	مرکز
centre forward	مرکز
hearts	مرکز
concentric	هم مرکز
centered	مرکز
stationed	مرکز
centers	مرکز
station	مرکز
stations	مرکز
centre	مرکز
centred	مرکز
heart	مرکز
telephone exchanges	مرکز تلفن
centroid	مرکز ثقل
centroid	شبه مرکز
cf	بازیکن مرکز
cf	مرکز زمین
communication center	مرکز مخابرات
education center	مرکز اموزش
concentric cable	کابل هم مرکز
computing center	مرکز محاسبات
coaxial cable	سیم هم مرکز
coaxial cable	کابل هم مرکز
civic centre	مرکز شهر
chiral center	مرکز کایرال
exchanged	مرکز مبادله
exchange	مرکز مبادله
wheel center	مرکز چرخ
police station	مرکز پلیس
police stations	مرکز پلیس
focussing	قطب مرکز
focussed	قطب مرکز
focuses	قطب مرکز
focusses	قطب مرکز
telephone exchange	مرکز تلفن
concentrically	باداشتن یک مرکز
centroid	مرکز جرم
centripetal	مرکز گرا
center web	مرکز چرخ
center sleeve	مرکز مجوف
center punch	مرکز منگنه
center punch	مرکز سوراخ
symmerty center	مرکز تقارن
center of symmerty	مرکز تقارن
center of resistance	مرکز مقاومت
center of pressure	مرکز فشار
center of mass	مرکز جرم
center of mass	مرکز هدف
center of lift	مرکز برا
central city	مرکز شهر
central control panel	مرکز کنترل
center of gravity	مرکز ثقل
centripetal	مایل به مرکز
focused	قطب مرکز
health centre	مرکز سلامتی
centrifugal	گریز از مرکز
centrifugal	مرکز گریز
centrifugal	فرار از مرکز
centrifugal	گریزنده از مرکز
centre of pressure	مرکز فشار
centre of crest circle	مرکز خمیدگی
centre of activities	مرکز عملیات
central tendency	تمایل به مرکز
central office	مرکز تلفن
training center	مرکز اموزش
urban centre of a community	مرکز شهرک
provision center	مرکز توشه
mid channel	مرکز کانال
message center	مرکز پیام
sensorium	مرکز احساس
exchanging	مرکز مبادله
mass concrete	مرکز جرم
mart	مرکز بازرگانی
manual exchange	مرکز دستی
main office	مرکز اصلی
main exchange	مرکز اصلی
local center	مرکز محلی
signal center	مرکز مخابرات
kuk kiwo	مرکز تکواندو