English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
induction station مرکز پذیرش
Other Matches
medical assemblage مرکز جمع اوری پزشکی مرکز تجمع بیماران
weather central مرکز کنترل اوضاع جوی مرکز هواشناسی
centrifugal با سیستم گریز از مرکز با نیروی گریزاز مرکز
provision center مرکز تدارکات مرکز توزیع اماد
center mark علامت مرکز نشانه مرکز
collision parameter در محاسبه مدارات فاصله بین مرکز جاذبه یک میدان نیروی مرکزی از امتداد بردار سرعت جسم متحرک در بیشترین فاصله از مرکز ان
whole blood center مرکز کنترل و اهداء خون مرکز جمع اوری خون
battery control central مرکز تلفن خودکار اتشبار مرکز کنترل خودکار
army operations center مرکز عملیات نیروی زمینی مرکز عملیات ارتش
acceptance پذیرش
intakes پذیرش
intake پذیرش
patients پذیرش
acceptation پذیرش
patient پذیرش
acceptance limit حد پذیرش
acceptances پذیرش
inductions پذیرش
adoption پذیرش
admission پذیرش
assents پذیرش
assenting پذیرش
assented پذیرش
assent پذیرش
induction پذیرش
admissions پذیرش
admittance پذیرش
reception پذیرش
receptions پذیرش
selective admission پذیرش انتخابی
social acceptance پذیرش اجتماعی
admission requirements شرایط پذیرش
admission rate میزان پذیرش
admission port دریچه پذیرش
acceptable قابل پذیرش
reception دریافت پذیرش
receptions دریافت پذیرش
repulsion عدم پذیرش
Reception پذیرش هتل
face the music <idiom> پذیرش نسخه
cry uncle <idiom> پذیرش شکست
admission of liability پذیرش تعهدات
acceptance test آزمون پذیرش
acceptance of offer پذیرش پیشنهاد
tolerability قابلیت پذیرش
rejection عدم پذیرش
receptivity قدرت پذیرش
receptionist متصدی پذیرش
satisfactory <adj.> قابل پذیرش
sufficient <adj.> قابل پذیرش
sufficing <adj.> قابل پذیرش
adequately [sufficiently] <adv.> قابل پذیرش
refusing عدم پذیرش
magnetic susceptibility پذیرش مغناطیسی
sufficiently <adv.> قابل پذیرش
refuses عدم پذیرش
refused عدم پذیرش
refuse عدم پذیرش
group acceptance پذیرش گروهی
good [sufficient] <adj.> قابل پذیرش
acceptable <adj.> قابل پذیرش
adequate <adj.> قابل پذیرش
admission پذیرش به بیمارستان
imprimatur تصویب پذیرش
rejecting عدم پذیرش چیزی
acceptability قابلیت پذیرش پسندیدگی
take a back seat <idiom> پذیرش پستترین مقام
college admission tests آزمونهای پذیرش دانشجو
hire out <idiom> پذیرش برای شغل
reject عدم پذیرش چیزی
rejects عدم پذیرش چیزی
susceptive پذیرنده اماده پذیرش
readiness to accept آمادگی برای پذیرش
rejected عدم پذیرش چیزی
application study بررسی پذیرش اماد
impassablility غیر قابل پذیرش
receives پذیرش داده از یک خط ارتباطی
receptee افراد مورد پذیرش
denial عدم پذیرش حاشا
receive پذیرش داده از یک خط ارتباطی
denials عدم پذیرش حاشا
bankable قابل پذیرش در بانک
susceptible حساس مستعد پذیرش
acceptance sampling پذیرش کالاپس از نمونه برداری
keyboard send receive صفحه کلید ارسال- پذیرش
declaration of intention افهاریه تمایل به پذیرش تابعیت
take one's own medicine <idiom> پذیرش محاکمه بدون شکایت
market acceptance پذیرش کالا توسط بازار
receptions قدرت پذیرش پذیرایی کردن
ksr کلمه کلیدی ارسال-پذیرش
reception قدرت پذیرش پذیرایی کردن
taking of evidence پذیرش سند و گواهی [حقوق]
emergency admission پذیرش اضطراری [در بیمارستان] [پزشکی]
sensate اماده پذیرش حس احساس کردن
americanization پذیرش اخلاق و اداب امریکایی
hearing of evidence پذیرش سند و گواهی [حقوق]
throw up one's hands <idiom> توقف تلاش ،پذیرش موفق نشدن
write off <idiom> پذیرش خسارت وپیش از آن نگران نبودن
freeload <idiom> پذیرش غذا وخانه باهزینه دیگری
to refuse somebody admittance to something پذیرش کسی را برای چیزی رد کردن
accept سیگنالی که یک وسیله میفرستد برای پذیرش داده
accepting سیگنالی که یک وسیله میفرستد برای پذیرش داده
accepts سیگنالی که یک وسیله میفرستد برای پذیرش داده
interactive برنامه کامپیوتری قادر به پذیرش داده از عملوند
legal عبارت یا دستوری که در قوانین زبان قابل پذیرش است
to go down [in a particular way] with somebody برای کسی [به سبک ویژه ای] قابل پذیرش بودن
focuses پنجره خاص یا فیلدی که آماده پذیرش دستور کاربر است
focussed پنجره خاص یا فیلدی که آماده پذیرش دستور کاربر است
reception station پست پذیرش و اماده کردن افراد جدید برای اعزام
focused پنجره خاص یا فیلدی که آماده پذیرش دستور کاربر است
focus پنجره خاص یا فیلدی که آماده پذیرش دستور کاربر است
focusses پنجره خاص یا فیلدی که آماده پذیرش دستور کاربر است
focussing پنجره خاص یا فیلدی که آماده پذیرش دستور کاربر است
mediums رسانه مغناطیسی خالی و فرمت شده که آماده پذیرش داده است
medium رسانه مغناطیسی خالی و فرمت شده که آماده پذیرش داده است
form utility در این مواد ازنظر پذیرش بازار و مصرف کننده ایجاد میشود
dos نشانگری که می گوید DOS آماده پذیرش یک دستور تایپ شده روی صفحه کلید است
framing error خطایی که در اثر عدم موفقیت و خرابی دستگاه پذیرش دربازشناسی صحت بیتهایی که تشکیل یک کاراکتر را میدهندپیش می اید
AT command set حالتی در مودم که آماده پذیرش دستورات با استفاده از مجموعه دستورات Hayes AT است
direct admission مراجعه مستقیم به بهداری پذیرش یامراجعه مستقیم بیماران
center مرکز
middle مرکز
acentric بی مرکز
meddle مرکز
center line خط مرکز
middles مرکز
centre forward مرکز
omphalos مرکز
intermediate exchange مرکز
meddles مرکز
isocentre هم مرکز
meddled مرکز
centers مرکز
stationed مرکز
centred مرکز
station مرکز
centre مرکز
centered مرکز
stations مرکز
hearts مرکز
heart مرکز
concentric هم مرکز
acceptance sampling نمونه برداری جهت پذیرش نمونه قبولی
nerve center مرکز عصبی
outskirt دور از مرکز
mid channel مرکز کانال
pivot point مرکز چرخش
central office مرکز تلفن
central control panel مرکز کنترل
central tendency تمایل به مرکز
operation center مرکز عملیات
centralism مرکز گرایی
exchanging مرکز مبادله
centrifugal فرار از مرکز
centrifugal گریزنده از مرکز
centre of pressure مرکز فشار
centre of crest circle مرکز خمیدگی
centre of activities مرکز عملیات
off center خارج از مرکز
centrifugal مرکز گریز
centrifugal گریز از مرکز
central city مرکز شهر
primary center مرکز عمده
center of gravity مرکز ثقل
center of distribution مرکز پخش
center of dispersion مرکز پراکندگی
factories مرکز تولید
factory مرکز تولید
center mark مرکز سوراخ
center gage مرکز سنج
regional center مرکز منطقهای
center drill مته مرکز
radio centeral مرکز بی سیم
center of lift مرکز برا
center of mass مرکز هدف
center web مرکز چرخ
center sleeve مرکز مجوف
center punch مرکز منگنه
center punch مرکز سوراخ
symmerty center مرکز تقارن
center of symmerty مرکز تقارن
center of resistance مرکز مقاومت
center of pressure مرکز فشار
center of mass مرکز جرم
profit centre مرکز سود
provision center مرکز توشه
outlying دور از مرکز
fluid centre مرکز سیال
information center مرکز اطلاعات
data center مرکز داده
data center مرکز داده ها
cryptocenter مرکز رمز
county seat مرکز بخشداری
intermediate office مرکز میانی
cost center مرکز هزینه زا
focussed قطب مرکز
inversion center مرکز وارونگی
exchange مرکز مبادله
contrifuge گریز از مرکز
focussing قطب مرکز
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com