Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 61 (5 milliseconds)
English
Persian
outpatient
مریض سرپایی
walking patient
مریض سرپایی
Other Matches
baboosh
کفش سرپایی
babooch
کفش سرپایی
dispensary
مریضخانه سرپایی
dispensaries
مریضخانه سرپایی
sandals
صندل سرپایی
sandal
صندل سرپایی
panton
کفش سرپایی
outpatient
بیمار سرپایی
babouche
کفش سرپایی
snacks
غذاهای سرپایی
snack
خوراک سرپایی
snacks
خوراک سرپایی
outpatient
بیمار سرپایی بیمارستان
ill-
مریض
morbid
مریض
patients
مریض
patient
مریض
he fell ill
مریض شد
he was taken ill
مریض شد
sickener
مریض کن
sick
مریض
sickest
مریض
diseased
مریض
ills
مریض
ill
مریض
patients
بیمار مریض
pay patient
مریض پولی
shut in
مریض بستری
take ill/sick
<idiom>
مریض شدن
patient
بیمار مریض
indispose
مریض کردن
valetudinarian
مریض علیل
valetudinary
مریض علیل
come down with
<idiom>
مریض شدن
outpatient
مریض غیربستری
sickest
مریض شدن
inpatient
مریض بستری
he is a man he is sick
وی مریض میباشد
sick
مریض شدن
sickbeds
تخت مریض یا بیمارستان
to be laid up with something
از چیزی مریض شدن
to have something
[a disease, an illness]
از چیزی مریض شدن
to be ill with something
از چیزی مریض شدن
to be down with something
از چیزی مریض شدن
sickbed
تخت مریض یا بیمارستان
sickened
مریض کردن یا شدن
sicken
مریض کردن یا شدن
pay patient
مریض غیر مجانی
sickens
مریض کردن یا شدن
lazarus
ادم مریض وفقیر
dejecta
کارکردن مزاج مریض
cot
برانکار یا تخت مخصوص حمل مریض
psychoneurotic
مریض مبتلا به ناراحتی عصبی وروانی
cots
برانکار یا تخت مخصوص حمل مریض
To steer a middle course . To act within judicious bounds .
کجدار و مریض عمل کردن
[به نعل و به میخ زدن]
placebos
دوای مریض راضی کن داروی دل خوش کنک و بی اثر
placebo
دوای مریض راضی کن داروی دل خوش کنک و بی اثر
solarium
اتاق افتاب رو اطاق مریضخانه که دران مریض حمام افتاب میگیرد
solariums
اتاق افتاب رو اطاق مریضخانه که دران مریض حمام افتاب میگیرد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com