Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
frozen wages
مزدهای غیرقابل تغییر مزدهای منجمد
Other Matches
frozen wages
مزدهای ثابت
inalterably
بطور غیرقابل تغییر
indiscernible
غیرقابل مشاهده غیرقابل تشخیص
froze
منجمد شد
jellied
منجمد
frigid
منجمد
rimy
منجمد
glacial
منجمد
frosts
شبنم منجمد
freeze
منجمد شدن
freezes
منجمد شدن
frost
شبنم منجمد
solids
منجمد سخت
solid
منجمد سخت
glaciate
منجمد شدن
congelation
چیز منجمد
frozen
منجمد یا یخ زده
jell
منجمد کردن
ice
منجمد کردن
congealing
منجمد شدن یا کردن
congeals
منجمد شدن یا کردن
congealing
بستن منجمد شدن
congealed
منجمد شدن یا کردن
congealed
بستن منجمد شدن
congeal
منجمد شدن یا کردن
congeals
بستن منجمد شدن
congeal
بستن منجمد شدن
curdling
دلمه شدن منجمد کردن
curdles
دلمه شدن منجمد کردن
regelate
دوباره بهم منجمد شدن
curdled
دلمه شدن منجمد کردن
curdle
دلمه شدن منجمد کردن
mallemuck
مرغ طوفان اقیانوس منجمد شمالی
permafrost
لایه منجمد دائمی اعماق زمین
intrapermafrost water
ابهای زیرزمینی واقع در لایه منجمد زمین
end strings
نخهای قابل تغییر کیسه لاکراس برای تغییر عمق ان
unclocked
مدار الکترونیکی یا فلیپ فلاپ که با تغییر ورودی وضعیتش تغییر میکند و نه با سیگنال ساعت
transitions
عبور تغییر از یک حالت بحالت دیگر مرحله تغییر
transition
عبور تغییر از یک حالت بحالت دیگر مرحله تغییر
suprapermafrost
ابهای زیرزمینی که بالای منطقه لایه منجمد زمین قرارمی گیرند
hangover
تغییر ناگهانی tone در یک متن ارسالی فکس به صورت تغییر تدریجی که ناشی از خطای وسایل است
income effect
اثر درامدی تغییر در مقدارتقاضای کالا در نتیجه تغییردرامد واقعی بدون تغییر درقیمتهای نسبی کالاها
hangovers
تغییر ناگهانی tone در یک متن ارسالی فکس به صورت تغییر تدریجی که ناشی از خطای وسایل است
vary
تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
varies
تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
plastic
تغییر پذیر قابل تحول و تغییر
variable area nozzle
نازل پیش برندهای که مساحت سطح مقطع ان برای سازگار شدن با تغییر سرعت و کارکرد سیستم پس سوز یاتغییر فشار اتمسفر یا محیط تغییر میکند
change
تغییر کردن تغییر دادن
changes
تغییر کردن تغییر دادن
changing
تغییر کردن تغییر دادن
change over
تغییر روش تغییر رویه
changed
تغییر کردن تغییر دادن
lyophilization
خشک کردن چیزی بوسیله منجمد کردن ان در لوله هی خالی از هوا
incorrodible
غیرقابل تحلیل
checkless
غیرقابل جلوگیری
unmentionable
غیرقابل گوشزد
unreliable
غیرقابل اعتماد
implausibility
غیرقابل قبولی
dilemmas
معمای غیرقابل حل
dilemma
معمای غیرقابل حل
fordless
غیرقابل عبور
uncompromising
غیرقابل انعطاف
irremediable
غیرقابل استرداد
indiscrete
غیرقابل تشخیص
impermeable
غیرقابل نفوذ
watertight
غیرقابل نفوذ اب
ineffability
غیرقابل توصیفی
unquestionable
غیرقابل اعتراض
indistributable
غیرقابل توزیع
unprofitable
غیرقابل استفاده
indissolubly
بطور غیرقابل حل
flexionless
غیرقابل صرف
unachievable
غیرقابل حصول
unappealabe
غیرقابل استیناف
run wild
<idiom>
غیرقابل کنترل
incommunicable
غیرقابل ابلاغ
unreadable
غیرقابل خواندن
uncontrollable
غیرقابل جلوگیری
uncontrollable
غیرقابل نظارت
uncontrollably
غیرقابل جلوگیری
uncontrollably
غیرقابل نظارت
incontestable
غیرقابل بحث
unerring
غیرقابل لغزش
inaccessible
غیرقابل دسترس
in check
<idiom>
غیرقابل کنترل
insociable
غیرقابل امیزش
unappealable
غیرقابل استیناف
ungovernable
غیرقابل کنترل
unpromising
غیرقابل اطمینان
numberless
<adj.>
غیرقابل شمارش
untouchability
غیرقابل لمس
unwarrantable
غیرقابل ضمنانت
ineluctable
غیرقابل مقاومت
inappellable
غیرقابل استیناف
inapprehensible
غیرقابل ادراک
built-in
غیرقابل انتقال
quenchless
غیرقابل جلوگیری
uncompromisingly
غیرقابل انعطاف
indecipherable
غیرقابل استخراج
irrefrangible
غیرقابل تجزیه
unusable
غیرقابل استفاده
invaluable
غیرقابل تخمین
inalienable
غیرقابل انتقال
unutilizable
غیرقابل استفاده
untenable
غیرقابل دفاع
irrefutable
غیرقابل تکذیب
sumless
<adj.>
غیرقابل شمارش
uncountable
<adj.>
غیرقابل شمارش
myriad
<adj.>
غیرقابل شمارش
acataletic
غیرقابل فهم
infrangible
غیرقابل نقض
indecipherable
غیرقابل کشف
unquestioning
غیرقابل اعتراض
unacceptably
غیرقابل قبول
unprintable
غیرقابل چاپ
indefensible
غیرقابل دفاع
irrevocable
غیرقابل برگشت
irredeemable
غیرقابل خریداری
unpredictable
غیرقابل پیشگویی
unacceptable
غیرقابل قبول
countless
<adj.>
غیرقابل شمارش
unpredictable
غیرقابل استناد
ineligible
غیرقابل قبول
innumerable
<adj.>
غیرقابل شمارش
out-of-the-way
غیرقابل دسترس
out of the way
غیرقابل دسترس
unthinkable
غیرقابل فکر
not negotiable
غیرقابل معامله
beyond bearing
غیرقابل تحمل
incomparable
غیرقابل مقایسه
inexplosive
غیرقابل احتراق
unwarranted
غیرقابل ضمنانت
not negotiable
غیرقابل انتقال
impossible
[colloquial]
<adj.>
غیرقابل قبول
inexplosive
غیرقابل انفجار
inaccessible
<adj.>
غیرقابل دسترس
inaccessibility
غیرقابل دسترسی
irrespirable
غیرقابل استنشاق
obsolete
غیرقابل استفاده
unassailable
غیرقابل حمله
noteless
غیرقابل ملاحظه بی نت
unassailable
غیرقابل بحث
inescapable
غیرقابل اجتناب
fm
فرایند تغییر مقدار نشان داده شده توسط یک سیگنال ازطریق تغییر فرکانس سیگنال مدولاسیون فرکانس odulation
invisibles
معاملات غیرقابل رویت
indubitably
بطور غیرقابل تردید
incompressible fluide
سیاله غیرقابل تراکم
impenetrably
بطور غیرقابل نفوذ
inconcealable
غیرقابل پنهان کردن
inconceivability
غیرقابل تصور بودن
incommunicable
نگفتنی غیرقابل پخش
impermeable layer
لایه غیرقابل نفوذ
inapprehensible
نامفهوم غیرقابل احساس
unquestioning
محقق غیرقابل منازعه
irreproachableness
غیرقابل سرزنش بودن
irreproachability
غیرقابل سرزنش بودن
unusable fuel
سوخت غیرقابل استفاده
unthinkable
فکرنکردنی غیرقابل تعمق
inapplicably
بطور غیرقابل اجرا
irremovably
بطور غیرقابل انتقال
inappreciable
غیرقابل تقدیر نامحسوس
inexpressible
نا گفتنی غیرقابل بیان
impermeably
بطور غیرقابل نفوذ
incomparably
بطور غیرقابل مقایسه
incognizable
غیرقابل درک نفهمیدنی
disafected person
عنصر غیرقابل اعتماد
incredible
غیرقابل قبول افسانهای
unpremediated
غیرقابل پیش بینی
unalterably
<adv.>
به طور غیرقابل فسخ
indigestibly
بطور غیرقابل هضم
indefensibly
بطور غیرقابل تصدیق
inflexibly
بطور غیرقابل انحناء
nonexecutable statement
حکم غیرقابل اجرا
unfathomable
غیرقابل عمق سنجی
infrangibility
غیرقابل نقض بودن
nondescript
غیرقابل طبقه بندی
unknowing
غیرقابل ادراک و فهم
unknowingly
غیرقابل ادراک و فهم
indistinguishably
بطور غیرقابل تشخیص
immutably
<adv.>
به طور غیرقابل فسخ
unchangeably
<adv.>
به طور غیرقابل فسخ
inexcusably
بطور غیرقابل تصدیق
airtight
غیرقابل نفوذبوسیلهء هوا
indivisibly
بطور غیرقابل تقسیم
infusible
غیرقابل نفوذ یا حلول
insurmountably
بطور غیرقابل تفوق
insociable
ناسازگار غیرقابل معاشرت
defiladed area
منطقه غیرقابل دید
inconvertibly
بطور غیرقابل تبدیل
inconvertible currency
پول غیرقابل تبدیل
incontestably
بطور غیرقابل بحث
innavigable
غیرقابل کشتی رانی
insuppressible
نخواباندنی غیرقابل کنترل
unquestionable
محقق غیرقابل منازعه
imperceptibly
بطور غیرقابل مشاهده
invisible trade
تجارت غیرقابل رویت
inconceivably
بطور غیرقابل تصور
indiscernibly
بطور غیرقابل مشاهده
cycles
تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycle
تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com