Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (41 milliseconds)
English
Persian
emboss
مزین کردن پرجلوه ساختن
Other Matches
ouch
مزین ساختن
primp
مزین ساختن
bedight
مزین ساختن
mense
نزاکت داشتن مزین ساختن
dress
مزین کردن
dresses
مزین کردن
grnish
مزین کردن
drapes
باپارچه مزین کردن
impearl
بامروارید مزین کردن
draped
باپارچه مزین کردن
drape
باپارچه مزین کردن
draping
باپارچه مزین کردن
spangle
درخشش باپولک مزین کردن
spangles
درخشش باپولک مزین کردن
cushioned
با کوسن وبالش نرم مزین کردن
cushion
با کوسن وبالش نرم مزین کردن
cushioning
با کوسن وبالش نرم مزین کردن
cushions
با کوسن وبالش نرم مزین کردن
to dress a salad with mayonnaise
مزین کردن
[ترتیب دادن ]
سالاد با مایونز
pretentious
پرجلوه
pageantry
نمایش پرجلوه
scareup
فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
coloraturas
آهنگ پرجلوه و پرزیر و بم
coloratura
آهنگ پرجلوه و پرزیر و بم
stagy
مناسب نمایش پرجلوه
loudest
زرق وبرق دار پرجلوه
louder
زرق وبرق دار پرجلوه
loud
زرق وبرق دار پرجلوه
furnishes
مزین کردن تهیه کردن
beset
مزین کردن حمله کردن بر
furnish
مزین کردن تهیه کردن
furnishing
مزین کردن تهیه کردن
besets
مزین کردن حمله کردن بر
ornamented
مزین
clad
مزین
figurate
مزین
adorned
مزین
star spangled
مزین به ستاره
peacocks
مزین به پرطاووس
peacock
مزین به پرطاووس
illustrates
مزین شدن
ornate
مزین مصنوع
lilied
مزین به سوسن
illustrate
مزین شدن
illustrating
مزین شدن
carbuncled
مزین به یاقوت قرمز
cartouche
لوح نوشته مزین
tapestried
مزین به پارچه مبلی
column caelata
[ستون با تیرهای مزین شده]
gin-palace
[خانه عمومی مزین شده در انگلستان]
bridal door
[مدخل مزین در گوشه های کلیسا]
gopura
[دروازه بلند و مزین مقبره های هندی]
brooches
گل سینه باسنجاق سینه مزین کردن باسنجاق اراستن
brooch
گل سینه باسنجاق سینه مزین کردن باسنجاق اراستن
damp
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampers
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampest
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
engineer
اداره کردن طرح کردن و ساختن
engineered
اداره کردن طرح کردن و ساختن
engineers
اداره کردن طرح کردن و ساختن
makes
درست کردن ساختن اماده کردن
make
درست کردن ساختن اماده کردن
To bear (put up) with somebody.
با کسی سر کردن (مدارا کردن ؟ ساختن )
prepares
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
prepare
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
preparing
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
work up
ترکیب کردن ساختن
to lay it on thick
نصب کردن ساختن
to manufacture
[into]
ساختن
[درست کردن]
[به]
get
مجاب کردن ساختن
gets
مجاب کردن ساختن
getting
مجاب کردن ساختن
assimilating
هم جنس کردن شبیه ساختن
inculcates
جایگیر ساختن تلقین کردن
to cotton with each other
باهم ساختن یارفاقت کردن
serialises
نوبتی کردن پیاپی ساختن
assimilates
تلفیق کردن همانند ساختن
internalizing
باطنی ساختن داخلی کردن
internalized
باطنی ساختن داخلی کردن
detected
کشف کردن نمایان ساختن
serialised
نوبتی کردن پیاپی ساختن
assimilating
تلفیق کردن همانند ساختن
reproducing
چاپ کردن دوباره ساختن
avouch
تضمین کردن مستقر ساختن
inculcating
جایگیر ساختن تلقین کردن
prey
دستخوش ساختن طعمه کردن
to cotton together
باهم ساختن یارفاقت کردن
franking
باطل کردن مصون ساختن
spellbind
مجذوب کردن مفتون ساختن
inculcate
جایگیر ساختن تلقین کردن
prepare
مهیا ساختن مجهز کردن
internalize
باطنی ساختن داخلی کردن
surprize
متعجب ساختن غافلگیر کردن
reproduces
چاپ کردن دوباره ساختن
reproduce
چاپ کردن دوباره ساختن
highlighting
روشن ساختن مشخص کردن
serializes
نوبتی کردن پیاپی ساختن
tepefy
ولرم کردن ملول ساختن
localises
محلی کردن موضعی ساختن
localising
محلی کردن موضعی ساختن
localize
محلی کردن موضعی ساختن
localizes
محلی کردن موضعی ساختن
to bear with a person
باکسی ساختن یاسازش کردن
localizing
محلی کردن موضعی ساختن
perpetuate
دائمی کردن جاودانی ساختن
perpetuated
دائمی کردن جاودانی ساختن
trump up
<idiom>
ساختن ،درمغز اختراع کردن
detects
کشف کردن نمایان ساختن
serialized
نوبتی کردن پیاپی ساختن
internalising
باطنی ساختن داخلی کردن
agonise
معذب ساختن متاثر کردن
internalises
باطنی ساختن داخلی کردن
internalised
باطنی ساختن داخلی کردن
perpetuating
دائمی کردن جاودانی ساختن
detect
کشف کردن نمایان ساختن
serializing
نوبتی کردن پیاپی ساختن
prepares
مهیا ساختن مجهز کردن
serialising
نوبتی کردن پیاپی ساختن
preparing
مهیا ساختن مجهز کردن
internalizes
باطنی ساختن داخلی کردن
serialize
نوبتی کردن پیاپی ساختن
to hammer out
ساختن بکوشش درست کردن
detecting
کشف کردن نمایان ساختن
perpetuates
دائمی کردن جاودانی ساختن
inculcated
جایگیر ساختن تلقین کردن
fraternising
برادری کردن متفق ساختن
fraternises
برادری کردن متفق ساختن
retard
کند ساختن معوق کردن
fraternised
برادری کردن متفق ساختن
attracts
جذب کردن مجذوب ساختن
attracting
جذب کردن مجذوب ساختن
attracted
جذب کردن مجذوب ساختن
attract
جذب کردن مجذوب ساختن
retarding
کند ساختن معوق کردن
retards
کند ساختن معوق کردن
tumify
اماس کردن متورم ساختن
improvising
انا ساختن تعبیه کردن
fraternizing
برادری کردن متفق ساختن
fraternizes
برادری کردن متفق ساختن
improvises
انا ساختن تعبیه کردن
fraternized
برادری کردن متفق ساختن
improvise
انا ساختن تعبیه کردن
fraternize
برادری کردن متفق ساختن
surprises
متعجب ساختن غافلگیر کردن
surprise
متعجب ساختن غافلگیر کردن
destroys
ویران کردن نابود ساختن
entomb
دفن کردن مقبره ساختن
violates
بی حرمت ساختن مختل کردن
admires
متحیر کردن متعجب ساختن
violated
بی حرمت ساختن مختل کردن
violate
بی حرمت ساختن مختل کردن
admired
متحیر کردن متعجب ساختن
proscribe
ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribed
ممنوع ساختن تحریم کردن
entombed
دفن کردن مقبره ساختن
entombing
دفن کردن مقبره ساختن
fructify
برومند کردن بارور ساختن
indicates
نمایان ساختن اشاره کردن بر
destroying
ویران کردن نابود ساختن
destroy
ویران کردن نابود ساختن
indicated
نمایان ساختن اشاره کردن بر
reproduced
چاپ کردن دوباره ساختن
entombs
دفن کردن مقبره ساختن
indicate
نمایان ساختن اشاره کردن بر
proscribes
ممنوع ساختن تحریم کردن
incapacitate
ناتوان ساختن محجور کردن
assimilated
تلفیق کردن همانند ساختن
obliges
وادار کردن مرهون ساختن
proscribing
ممنوع ساختن تحریم کردن
obliged
وادار کردن مرهون ساختن
pleases
خشنود ساختن کیف کردن
please
خشنود ساختن کیف کردن
oblige
وادار کردن مرهون ساختن
frank
باطل کردن مصون ساختن
lane
کوچه ساختن منشعب کردن
franker
باطل کردن مصون ساختن
frankest
باطل کردن مصون ساختن
lanes
کوچه ساختن منشعب کردن
franks
باطل کردن مصون ساختن
assimilate
هم جنس کردن شبیه ساختن
assimilate
تلفیق کردن همانند ساختن
assimilates
هم جنس کردن شبیه ساختن
assimilated
هم جنس کردن شبیه ساختن
redargue
متهم ساختن تکذیب کردن
subduing
مقهور ساختن رام کردن
subdue
مقهور ساختن رام کردن
discompose
مضطرب ساختن پریشان کردن
incapacitates
ناتوان ساختن محجور کردن
pt down
هرز اب ساختن منکوب کردن
incapacitating
ناتوان ساختن محجور کردن
illuminate
درخشان ساختن زرنما کردن
illuminates
درخشان ساختن زرنما کردن
incapacitated
ناتوان ساختن محجور کردن
illuminating
درخشان ساختن زرنما کردن
provide
میسر ساختن تامین کردن
provides
میسر ساختن تامین کردن
franked
باطل کردن مصون ساختن
subdues
مقهور ساختن رام کردن
locating
مستقر ساختن مکان یابی کردن
engraved
گراور کردن نشاندن جایگیر ساختن
Recent search history
✘ Close
Contact
 |
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com