English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 133 (6 milliseconds)
English Persian
answerable مسئول
accountable مسئول
responsible مسئول
liable مسئول
responsive مسئول
frankpledge مسئول
responsible <adj.> مسئول
in charge <adj.> مسئول
warden مسئول
Other Matches
drill sergeant گروهبان مسئول صف جمع درجه دار مسئول تمرین حرکات نظامی
clean up party گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
action agent مسئول اقدام در مورد هدفها مسئول تقویم و تفسیر هدفها
combat cargo officer افسر مسئول ترابری رزمی افسر مسئول بارگیری کالاهای رزمی
to hold responsible مسئول قراردادن
cryptographer مسئول رمز
to hold responsible مسئول کردن
furnace man مسئول کوره
data administrator مسئول داده ها
furnace attendant مسئول کوره
officer in charge افسر مسئول
cupola tender مسئول کوره
purchasing officer مسئول خرید
authoring system سیستم مسئول
supplies officer مسئول مواد
officer on duty افسر مسئول
lineman's plier انبردست مسئول خط
issue commissary مسئول توزیع
liable for damages مسئول خسارات
undertaking جواب گو مسئول
wagon master مسئول واگن
That's not my province. من مسئول آن نیستم.
Not my department. <idiom> من مسئول نیستم.
custodians مسئول سرپرست
custodians مسئول مرموزات
custodian مسئول سرپرست
in charge <idiom> مسئول بودن
helmsman مسئول سکان
account مسئول بودن
accountable مسئول حساب
custodian مسئول مرموزات
undertakers جواب گو مسئول
undertaker جواب گو مسئول
helmsmen مسئول سکان
demolition firing party گروه مسئول تخریب
demolition firing party گروه مسئول انفجارخرج
data base administrator مسئول پایگاه داده ها
ambulanceman راننده یا مسئول آمبولانس
officer in charge افسر مسئول اجرا
shipment sponsor مسئول ارسال کالاها
tallyman مسئول کنترل محموله
have a hand in <idiom> مسئول کاری شدن
be to blame <idiom> مسئول کارزشت بودن
operations detachment قسمت مسئول عملیات
cryptoguard مسئول حفافت رمز
anchor detail نفرات مسئول لنگر
captain of the top مسئول گروه کار
corespondent مسئول جواب گویی
irresponsible غیر مسئول نامعتبر
courier transfer officer افسر مسئول پیک
irresponsibly بطور غیر مسئول
communication security custodian مسئول وسایل تامین مخابراتی
make one's bed and lie in it <idiom> مسئول انجام کاری بودن
finger in the pie <idiom> دست داشتن ،مسئول بودن
tipstaff مامور مسئول زندانیان دردادگاه
aircraft guide مسئول هدایت هواپیما درفرودگاه
shipment unit یکان مسئول ارسال کالاها
brakeman مسئول ترمز در تیم لوژسواری
blast furnaceman مسئول یا متصدی کوره بلند
company secretary مسئول مالی و حقوقی شرکت
range officer افسر مسئول میدان تیر
detail officer افسر مسئول گروه بیگاری
harbour master مسئول بندر متصدی لنگرگاه
establishing authority مقام مسئول نیروهای اب خاکی
every man is a for his action هرکس مسئول کردارخویش است
vouch ضمانت کردن مسئول واقع شدن
mensch [انسان آراسته، بالغ، درستکار و مسئول]
ship's serviceman مسئول کارهای دفتری وخدماتی ناو
proponents مقام مسئول اموال یا اجرای کار
self-service بدون مسئول توزیع سلف سرویس
self service بدون مسئول توزیع سلف سرویس
to blame somebody for something کسی را مسئول کارناقص [اشتباه ] کردن
beach unit یکان مسئول اسکله یا خدمات ساحلی
burdened مسئول پرهیز از تصادم با کشتی دیگر
proponent مقام مسئول اموال یا اجرای کار
officiant کشیش شاغل و مسئول مجلس روحانی
courier transfer officer افسر مسئول قسمت پیک ارتشی
coordinated procurement assigness شعبه مسئول خرید کلی اماد
flight sister افسر مسئول بهداشت و تغذیه هواپیما
interceptor controller افسر مسئول پست استراق سمع
accountably بطور مسئول چنانکه بتوان توضیح داد
general delivery بخشی از ادارهی پست که مسئول اینگونهمراسلات است
eaves droper مسئول بگوش ایستادن استراق سمع کننده
treasurers مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
treasurer مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
test examiner مسئول ازمایشات مهارت تخصصی و کارایی شغلی
air defense artillery controller مسئول کنترل عملیات توپخانه پدافند هوایی
beach organization یکان مسئول اداره اسکله قسمت ساحلی
section crew دسته کارگران مسئول یک قسمت از راه اهن
section gang دسته کارگران مسئول یک قسمت از راه اهن
security specialist فردی که مسئول امنیت فیزیکی مرکز کامپیوتر است
guardship ناو یا کشتی نگهبان یا مسئول گشت زنی دریایی
caveat emptor یعنی خریدارخود مسئول بازرسی کالائی که می خرد میباشد
cryptocustodian مسئول نگهداری یا کار کردن یا انهدام وسایل رمز
fcc CommunicationCommision Federalسازمان امریکایی مسئول منظم کردن ارتباطات
dock receipt رسیدی که مسئول لنگرگاه پس ازدریافت کالا صادر میکند
Would you call the head waiter, please? لطفا ممکن است مسئول سرپیشخدمت را صدا کنید؟
caveat venditor یعنی فروشنده مسئول معایب کالای فروخته شده میباشد
boatswain افسری که مسئول افراشتن بادبان ولنگر طنابهای کشتی است
communication security custodian مسئول شمارش و تحویل و تحول و نگهداری وسایل تامین مخابراتی
boatswains افسری که مسئول افراشتن بادبان ولنگر طنابهای کشتی است
guinea pigs کشتی مسئول بررسی مصون بودن منطقه حرکت ناو گروه
guinea pig کشتی مسئول بررسی مصون بودن منطقه حرکت ناو گروه
custodian فرد یا سازمانی که مسئول نگهداری و تعمیر داده ذخیره روی فلاپی دیسک ها
custodians فرد یا سازمانی که مسئول نگهداری و تعمیر داده ذخیره روی فلاپی دیسک ها
necessity درCL به حالاتی اطلاق میشودکه عامل عمل به علت عدم ازادی اراده مسئول اعمال خود نیست
internal telecommunications unions یک دفتر نمایندگی با 156عضو متخصص از ملل متحدکه مسئول هم اهنگی بین المللی مسائل مربوط به ارتباطات دوربرد میباشد
embarkation officer افسر مسئول بارگیری یا سوارشدن افسر نافر سوار شدن ستون
surrogate نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
surrogates نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
claims officer افسر رسیدگی به شکایات افسر مسئول تنظیم ادعانامه ها
disclaimers عبارتی که مربوط به بسیاری از محصولات نرم افزاری است و بیانگر مسئول نبودن فروشنده در قبال ضررهای تجاری متحمل شده بخاطراستفاده از محصول میباشد
disclaimer عبارتی که مربوط به بسیاری از محصولات نرم افزاری است و بیانگر مسئول نبودن فروشنده در قبال ضررهای تجاری متحمل شده بخاطراستفاده از محصول میباشد
support command فرمانده پشتیبانی یکان مسئول پشتیبانی
unaccountably غیر مسئول غیر قابل توصیف
unaccountable غیر مسئول غیر قابل توصیف
range section قسمت مسئول مسافت یاب یاکار با دستگاه مسافت یاب دریک اتشبار
custodial guard گروه محافظین ندامتگاه نگهبان ندامتگاه مسئول ندامتگاه
releasing officer افسر مسئول ترخیص کالاها افسر ترخیص کننده پرسنل
tactical air controler افسر کنترل عملیات هوایی مسئول مرکز کنترل هوایی
demolition guard نگهبان منطقه تخریب مسئول حفافت منطقه تخریب
implied trust امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
without recourse عبارتی که درفهر نویسی اسناد قابل انتقال بکار می رود و به وسیله ان فهر نویس مسئوولیت خودرا در برابر فهر نویسان بعدی نفی میکند و تنها خودرا در برابر کسی که سند رابرایش صادر کرده است مسئول قرار میدهد
aeromedical unit یکان تخلیه پزشکی هوایی یکان مسئول تخلیه پزشکی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com