Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (23 milliseconds)
English
Persian
pass the buck
<idiom>
مسئولیت خودرا به دیگری دادن
Other Matches
to pass the buck
<idiom>
مسئولیت ناخوشایند
[تقصیر یا زحمت]
را به دیگری دادن
to shift off responsibility
مسئولیت را ازخودسلب کردن وبدوش دیگری گذاردن
to pass one's word for another
از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
personate
خودرا بجای دیگری قلمداد کردن دارای شخصیت کردن
insconce
خودرا جای دادن
to sun one self
خودرا افتاب دادن
take in stride
<idiom>
خودرا به باد سرنوشت دادن
to play one's role
وفیفه خودرا انجام دادن
to stand to one's duty
وفیفه خودرا انجام دادن
go to pieces
<idiom>
کنترل خودرا از دست دادن
get out of hand
<idiom>
کنترل خودرا از دست دادن
to serve one's term
خدمت خودرا انجام دادن
To extend the scope of ones activities .
میدان عملیات خودرا گسترش دادن
to perform one's oromise
پیمان یاوعده خودرا انجام دادن
turn kings evidence
شرکای جرم و همدستان خودرا لو دادن
to pass the buck to somebody
مسئولیت ناخوشایند
[تقصیر یا زحمت]
را به کسی دادن
collective guarantee
مسئولیت دسته جمعی مسئولیت تضامنی
to continue one's progress
پیشرفت خودرا ادامه دادن همواره جلو رفتن
to make a p of one's learing
دانش خودرا نمایش دادن علم فروشی کردن
to do ones endeavour
کوشش خودرابعمل اوردن وفیفه خودرا انجام دادن
flip one's lid
<idiom>
خیلی هیجان زده شدن ،کنترل خودرا از دست دادن
to ingratite oneself
خودرا طرف توجه قرار دادن خود شیرینی کردن
outdoes
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoing
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdo
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
to put oa a semblance of anger
سیمای خشمگین بخود دادن خودرا خشمگین وانمودکردن
rehousing
به جای دیگری اسکان دادن
rub off
<idiom>
به شخص دیگری انتقال دادن
proxy
بنمایندگی دیگری رای دادن
sublease
به مستاجر دیگری اجاره دادن
To cast ones vote.
رأی خودرا دادن (به صندوق رأی ریختن )
eep
گرفتن توپ و پاس دادن به دیگری
emulating
<adj.>
<pres-p.>
[رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن]
mimicking
<adj.>
<pres-p.>
[رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن]
pantomiming
<adj.>
<pres-p.>
[رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن]
trasship
بکشتی یا وسیله نقلیه دیگری انتقال دادن
without recourse
عبارتی که درفهر نویسی اسناد قابل انتقال بکار می رود و به وسیله ان فهر نویس مسئوولیت خودرا در برابر فهر نویسان بعدی نفی میکند و تنها خودرا در برابر کسی که سند رابرایش صادر کرده است مسئول قرار میدهد
emulating
کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulate
کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulates
کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulated
کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
custody
مسئولیت کنترل و انتقال ودسترسی به جنگ افزارها مسئولیت حفافت و کنترل جنگ افزارها و اسناد انها
subrogate
بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
letter
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
recode
کد کردن برنامهای که برای سیستم دیگری کد شده باشد , به طوری که دیگری هم کار کند
letters
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
piracy
چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
blue flag
پرچم ابی برای علامت دادن بکسی که اتومبیل دیگری بدنبال و نزدیک اوست تا راه بدهد
reach out with an olive branch
<idiom>
[انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
reach out with an olive branch
[انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
redirecting
حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
redirected
حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
redirects
حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
redirect
حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
to distinguish between something and something
فرق گذاشتن
[تشخیص دادن]
بین یک چیز و چیز دیگری
to differentiate something from something
فرق گذاشتن
[تشخیص دادن]
بین یک چیز و چیز دیگری
to differentiate something from something
فرق گذاشتن
[تشخیص دادن]
یک چیز از چیز دیگری
pareto optimality
حد مطلوب پاراتو وضعیتی که در ان نتوان رفاه یک فرد را افزایش داد مگر به قیمت کاهش دادن رفاه دیگری
responsibility
مسئولیت
liability to disease
مسئولیت
responsibly
با مسئولیت
trusts
مسئولیت
responsibilities
مسئولیت
onus
مسئولیت
trusted
مسئولیت
trust
مسئولیت
liability
مسئولیت
menage
مسئولیت
amenableness
مسئولیت
burthen
مسئولیت
irresponsible
بی مسئولیت
liabilities
مسئولیت
unresponsive
بی مسئولیت
to rangeoneself
خودرا
responsible
مسئولیت دار
law of tort
مسئولیت مدنی
post
مقام مسئولیت
implied trust
مسئولیت فرضی
liability
الزام مسئولیت
posted
مقام مسئولیت
imputability
مسئولیت اخلاقی
posts
مقام مسئولیت
post-
مقام مسئولیت
in common
<idiom>
مسئولیت داشتن
liabilities
الزام مسئولیت
on one's shoulders
<idiom>
مسئولیت شخصی
primary interest
مسئولیت اصلی
amenability
احساس مسئولیت
area of responsibility
منطقه مسئولیت
sector of responsibility
منطقه مسئولیت
onmy own responsibility
به مسئولیت خودم
loads
فشار مسئولیت
office
مسئولیت احرازمقام
constructive trust
مسئولیت قهری
cark
بار مسئولیت
charges
بار مسئولیت
charge
بار مسئولیت
offices
مسئولیت احرازمقام
product liability
مسئولیت محصول
irresponsibly
بدون حس مسئولیت
load
فشار مسئولیت
irresponsible
عاری از حس مسئولیت
to suppress one's propensities
خودرا فرونشاندن
to a onself
خودرا اراستن
to dress up
خودرا اراستن
to d. oneself up
خودرا گرفتن
he pretended to be asleep
خودرا بخواب زد
peril
بیم زیان مسئولیت
sponsoring
مسئولیت راقبول کردن
sponsor
مسئولیت راقبول کردن
The responsibility lies with you.
مسئولیت با شما است.
perils
بیم زیان مسئولیت
To assume responsibility .
قبول مسئولیت کردن
liability for damages
مسئولیت در برابر خسارت
without engagement
بدون تقبل مسئولیت
unlimited company
شرکت با مسئولیت نامحدود
irresponsibly
بدون داشتن مسئولیت
limited liability company
شرکت با مسئولیت محدود
sponsors
مسئولیت راقبول کردن
over worked man
مهره شطرنج پر مسئولیت
law of torts
قانون مسئولیت مدنی
privity of contract
مسئولیت طرفین قرارداد
law of tort
قانون مسئولیت مدنی
countersignature
امضای پس ازامضای دیگری تصدیق امضای دیگری
to slake one's revenge
انتقام خودرا گرفتن
to a. one selt
انتقام خودرا کشیدن
to plume oneself
با پیرایه خودرا اراستن
to pick up oneself
خودرا نگاه داشتن
back-pedal
حرف خودرا پس گرفتن
he betray himself
او خودرا رسوا ساخت
to express one self
مقاصد خودرا فهماندن
pontify
خودرا مقدس نمودن
topull oneself together
خودرا جمع کردن
one's accomplice
همدست خودرا لودادن
to veil oneself
روی خودرا پوشاندن
to breakin
خودرا داخل کردن
to pay one's way
خرج خودرا دراوردن
to try one's luck
بخت خودرا ازمودن
to sow one's wild oats
چل چلی خودرا کردن
to show ones cards
قصد خودرا اشکارکردن
To go through fire and water.
خودرا به آب وآتش زدن
flatten
روحیه خودرا باختن
to a one's right
حق خودرا ادعایامطالبه کردن
to compromise oneself
خودرا مظنون یا رسواکردن
flattens
روحیه خودرا باختن
back-pedalled
حرف خودرا پس گرفتن
off one's chest
<idiom>
خودرا خالی کردن
mince
حرف خودرا خوردن
minces
حرف خودرا خوردن
self assertion
خودرا جلو اندازی
back-pedalling
حرف خودرا پس گرفتن
to boure one's way
راه خودرا بزوربازکردن
to busy oneself
خودرا مشغول کردن
back-pedals
حرف خودرا پس گرفتن
To step aside . to shy from . To withdraw .
خودرا کنا رکشیدن
amoral
بدون احساس مسئولیت اخلاقی
What do I care?
چطور این مسئولیت من است؟
disclaimers
رفع کننده ادعا یا مسئولیت
disclaimer
رفع کننده ادعا یا مسئولیت
caveat subscriptor
مسئولیت به عهده عضو میباشد
loosest
از قید مسئولیت ازاد ساختن
looser
از قید مسئولیت ازاد ساختن
tied down
<idiom>
مسئولیت شغلی یا خانوادگی داشتن
loose
از قید مسئولیت ازاد ساختن
Responsibility weighed him down
بار مسئولیت کمرش را خم کرد
solidarity
بهم پیوستگی مسئولیت مشترک
up to someone to do something
<idiom>
مسئولیت مراقبت از چیزی را داشتن
to addict oneself
عادت کردن خودرا معتادکردن
to detain one's due
بدهی خودرا نگه داشتن
to givein one's a.
موافقت خودرا اعلام کردن
to cut ones way
راه خودرا ازموانع بازکردن
to keep the wolf from the door
خودرا ازگرسنگی یا قحطی رهانیدن
underplay
دست خودرا ادا نکردن
to lay down ones arms
سلاح خودرا بزمین گذاشتن
underplays
دست خودرا ادا نکردن
underplaying
دست خودرا ادا نکردن
to declare oneself
قصد خودرا افهار کردن
underplayed
دست خودرا ادا نکردن
to change one's course
خط مشی یا رویه خودرا تغییردادن
To play ones part .
نقش خودرا بازی کردن
do one's best
<idiom>
تمام تلاش خودرا کردن
To set ones hopes on something.
امید خودرا به چیزی بستن
hold one's own
موقعیت خودرا حفظ کردن
for all one is worth
<idiom>
تمام سعی خودرا کردن
o bey your parents
والدین خودرا اطاعت کنید
wrathful
عشق یا کینه خودرا اشکارکردن
hold one's ground
موقعیت خودرا حفظ کردن
say one's piece
<idiom>
آشکارا نظر خودرا گفتن
to use one's d.
عقل یا نظر خودرا بکاربردن
to bridle one's own tongue
جلوی زبان خودرا گرفتن
to recover damages
خسارت خودرا جبران کردن
to stay one's stomach
شکم خودرا اندکی سیرکردن
to play possum
خودرا بنا خوشی زدن
to provide oneself
خودرا اماده یا مجهز کردن
To set ones watch .
ساعت خودرا میزان کردن
to protrude one's tongue
زبان خودرا بیرون انداختن
sinecures
هر شغلی که متضمن مسئولیت مهمی نباشد
(in) charge of something
<idiom>
مسئولیت کار یاکسانی را به عهده داشتن
sinecure
هر شغلی که متضمن مسئولیت مهمی نباشد
ignorance of law is no excuse
جهل به قانون رافع مسئولیت نیست
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com