Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
action agent
مسئول اقدام در مورد هدفها مسئول تقویم و تفسیر هدفها
Other Matches
drill sergeant
گروهبان مسئول صف جمع درجه دار مسئول تمرین حرکات نظامی
clean up party
گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
program of targets
برنامه هدفها
list of targets
لیست هدفها
target dossiers
پرونده هدفها
target overlay
کالک هدفها
schedule of targets
برنامه هدفها
group of targets
گروه هدفها
target list
لیست هدفها
target system
سیستم هدفها
combat cargo officer
افسر مسئول ترابری رزمی افسر مسئول بارگیری کالاهای رزمی
replot data
عناصر دوباره بردن هدفها
acoustical surveillance
اکتشاف وتجسس هدفها به طریقه صوتی
target information center
مرکز جمع اوری اطلاعات هدفها
burn through range
مسافتی که رادار در ان میتواند هدفها را کشف کند
flash ranging location
تعیین محل هدفها با مسافت یابی نوری
trap
سد کردن حرکت دادن هدفها در مقابل تیرانداز دام
target offset methode
روش نشان دادن هدفها روی نقشه ها یا طرحهای عملیاتی
weapon selector
مقیاس یا جدول تعیین خسارات اتمی یا میزان دوزدریافتی هدفها
radio range
ایستگاه ناوبری رادیویی یاتعیین محل هدفها به وسیله بی سیم
ideologies
روش فکری وسیاسی و اجتماعی واقتصادی خاص با کلیه نظریات و هدفها و مسائل مربوط به ان
ideology
روش فکری وسیاسی و اجتماعی واقتصادی خاص با کلیه نظریات و هدفها و مسائل مربوط به ان
target selector
دوربین انتخاب هدف دوربینی که مخصوص انتخاب هدفها به وسیله توپ است
in charge
<adj.>
مسئول
responsible
مسئول
answerable
مسئول
frankpledge
مسئول
accountable
مسئول
warden
مسئول
liable
مسئول
responsive
مسئول
responsible
<adj.>
مسئول
data administrator
مسئول داده ها
custodians
مسئول مرموزات
helmsmen
مسئول سکان
to hold responsible
مسئول کردن
custodians
مسئول سرپرست
custodian
مسئول سرپرست
custodian
مسئول مرموزات
account
مسئول بودن
undertaker
جواب گو مسئول
That's not my province.
من مسئول آن نیستم.
cupola tender
مسئول کوره
Not my department.
<idiom>
من مسئول نیستم.
to hold responsible
مسئول قراردادن
cryptographer
مسئول رمز
officer on duty
افسر مسئول
undertaking
جواب گو مسئول
wagon master
مسئول واگن
in charge
<idiom>
مسئول بودن
undertakers
جواب گو مسئول
purchasing officer
مسئول خرید
liable for damages
مسئول خسارات
lineman's plier
انبردست مسئول خط
issue commissary
مسئول توزیع
officer in charge
افسر مسئول
authoring system
سیستم مسئول
accountable
مسئول حساب
supplies officer
مسئول مواد
furnace attendant
مسئول کوره
helmsman
مسئول سکان
furnace man
مسئول کوره
data base administrator
مسئول پایگاه داده ها
anchor detail
نفرات مسئول لنگر
irresponsibly
بطور غیر مسئول
officer in charge
افسر مسئول اجرا
be to blame
<idiom>
مسئول کارزشت بودن
irresponsible
غیر مسئول نامعتبر
demolition firing party
گروه مسئول انفجارخرج
shipment sponsor
مسئول ارسال کالاها
ambulanceman
راننده یا مسئول آمبولانس
cryptoguard
مسئول حفافت رمز
demolition firing party
گروه مسئول تخریب
operations detachment
قسمت مسئول عملیات
corespondent
مسئول جواب گویی
captain of the top
مسئول گروه کار
have a hand in
<idiom>
مسئول کاری شدن
courier transfer officer
افسر مسئول پیک
tallyman
مسئول کنترل محموله
finger in the pie
<idiom>
دست داشتن ،مسئول بودن
blast furnaceman
مسئول یا متصدی کوره بلند
shipment unit
یکان مسئول ارسال کالاها
aircraft guide
مسئول هدایت هواپیما درفرودگاه
make one's bed and lie in it
<idiom>
مسئول انجام کاری بودن
brakeman
مسئول ترمز در تیم لوژسواری
harbour master
مسئول بندر متصدی لنگرگاه
tipstaff
مامور مسئول زندانیان دردادگاه
company secretary
مسئول مالی و حقوقی شرکت
establishing authority
مقام مسئول نیروهای اب خاکی
every man is a for his action
هرکس مسئول کردارخویش است
detail officer
افسر مسئول گروه بیگاری
range officer
افسر مسئول میدان تیر
communication security custodian
مسئول وسایل تامین مخابراتی
clock method
روش شمارش هدفها به طریقه ساعتی روش شمارش در جهت عقربه ساعت
proponent
مقام مسئول اموال یا اجرای کار
proponents
مقام مسئول اموال یا اجرای کار
courier transfer officer
افسر مسئول قسمت پیک ارتشی
self service
بدون مسئول توزیع سلف سرویس
self-service
بدون مسئول توزیع سلف سرویس
coordinated procurement assigness
شعبه مسئول خرید کلی اماد
ship's serviceman
مسئول کارهای دفتری وخدماتی ناو
vouch
ضمانت کردن مسئول واقع شدن
mensch
[انسان آراسته، بالغ، درستکار و مسئول]
officiant
کشیش شاغل و مسئول مجلس روحانی
burdened
مسئول پرهیز از تصادم با کشتی دیگر
interceptor controller
افسر مسئول پست استراق سمع
flight sister
افسر مسئول بهداشت و تغذیه هواپیما
to blame somebody for something
کسی را مسئول کارناقص
[اشتباه ]
کردن
beach unit
یکان مسئول اسکله یا خدمات ساحلی
syntheses
استنتاج تفسیر و تقویم اخبار در کسب اطلاعات
synthesis
استنتاج تفسیر و تقویم اخبار در کسب اطلاعات
accountably
بطور مسئول چنانکه بتوان توضیح داد
test examiner
مسئول ازمایشات مهارت تخصصی و کارایی شغلی
eaves droper
مسئول بگوش ایستادن استراق سمع کننده
beach organization
یکان مسئول اداره اسکله قسمت ساحلی
general delivery
بخشی از ادارهی پست که مسئول اینگونهمراسلات است
section crew
دسته کارگران مسئول یک قسمت از راه اهن
treasurers
مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
treasurer
مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
air defense artillery controller
مسئول کنترل عملیات توپخانه پدافند هوایی
section gang
دسته کارگران مسئول یک قسمت از راه اهن
fcc
CommunicationCommision Federalسازمان امریکایی مسئول منظم کردن ارتباطات
dock receipt
رسیدی که مسئول لنگرگاه پس ازدریافت کالا صادر میکند
guardship
ناو یا کشتی نگهبان یا مسئول گشت زنی دریایی
caveat emptor
یعنی خریدارخود مسئول بازرسی کالائی که می خرد میباشد
security specialist
فردی که مسئول امنیت فیزیکی مرکز کامپیوتر است
cryptocustodian
مسئول نگهداری یا کار کردن یا انهدام وسایل رمز
Would you call the head waiter, please?
لطفا ممکن است مسئول سرپیشخدمت را صدا کنید؟
boatswain
افسری که مسئول افراشتن بادبان ولنگر طنابهای کشتی است
caveat venditor
یعنی فروشنده مسئول معایب کالای فروخته شده میباشد
boatswains
افسری که مسئول افراشتن بادبان ولنگر طنابهای کشتی است
communication security custodian
مسئول شمارش و تحویل و تحول و نگهداری وسایل تامین مخابراتی
guinea pig
کشتی مسئول بررسی مصون بودن منطقه حرکت ناو گروه
guinea pigs
کشتی مسئول بررسی مصون بودن منطقه حرکت ناو گروه
aided tracking
سیستم ردیابی خودکار سیستم تعقیب خودکار هدفها
radar tracking
تعقیب به وسیله رادار ردیابی هدفها به وسیله رادار
custodians
فرد یا سازمانی که مسئول نگهداری و تعمیر داده ذخیره روی فلاپی دیسک ها
custodian
فرد یا سازمانی که مسئول نگهداری و تعمیر داده ذخیره روی فلاپی دیسک ها
necessity
درCL به حالاتی اطلاق میشودکه عامل عمل به علت عدم ازادی اراده مسئول اعمال خود نیست
internal telecommunications unions
یک دفتر نمایندگی با 156عضو متخصص از ملل متحدکه مسئول هم اهنگی بین المللی مسائل مربوط به ارتباطات دوربرد میباشد
embarkation officer
افسر مسئول بارگیری یا سوارشدن افسر نافر سوار شدن ستون
surrogates
نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
surrogate
نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
claims officer
افسر رسیدگی به شکایات افسر مسئول تنظیم ادعانامه ها
radar locating
تعیین محل نقاط یا هدفها به وسیله رادار تعیین محل توپهای دشمن به وسیله رادار
disclaimers
عبارتی که مربوط به بسیاری از محصولات نرم افزاری است و بیانگر مسئول نبودن فروشنده در قبال ضررهای تجاری متحمل شده بخاطراستفاده از محصول میباشد
disclaimer
عبارتی که مربوط به بسیاری از محصولات نرم افزاری است و بیانگر مسئول نبودن فروشنده در قبال ضررهای تجاری متحمل شده بخاطراستفاده از محصول میباشد
unaccountably
غیر مسئول غیر قابل توصیف
unaccountable
غیر مسئول غیر قابل توصیف
support command
فرمانده پشتیبانی یکان مسئول پشتیبانی
range section
قسمت مسئول مسافت یاب یاکار با دستگاه مسافت یاب دریک اتشبار
custodial guard
گروه محافظین ندامتگاه نگهبان ندامتگاه مسئول ندامتگاه
releasing officer
افسر مسئول ترخیص کالاها افسر ترخیص کننده پرسنل
tactical air controler
افسر کنترل عملیات هوایی مسئول مرکز کنترل هوایی
demolition guard
نگهبان منطقه تخریب مسئول حفافت منطقه تخریب
implied trust
امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
gregorian calendar
تقویم یا گاهنامه گریگوری تقویم مسیحی
without recourse
عبارتی که درفهر نویسی اسناد قابل انتقال بکار می رود و به وسیله ان فهر نویس مسئوولیت خودرا در برابر فهر نویسان بعدی نفی میکند و تنها خودرا در برابر کسی که سند رابرایش صادر کرده است مسئول قرار میدهد
almanacs
تقویم سالیانه تقویم نجومی
almanacks
تقویم سالیانه تقویم نجومی
almanac
تقویم سالیانه تقویم نجومی
interpretations
تفسیر اخبار واطلاعات رسیده تفسیر عکس ترجمه کردن
interpretation
تفسیر اخبار واطلاعات رسیده تفسیر عکس ترجمه کردن
aeromedical unit
یکان تخلیه پزشکی هوایی یکان مسئول تخلیه پزشکی
interpretable
قابل تفسیر تفسیر بردار
clean
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleans
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleanest
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleaned
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
calender
تقویم
calendar
تقویم
desktop
تقویم
evaluation
تقویم
rating
تقویم
appraisals
تقویم
valuation
تقویم
evaluations
تقویم
ratings
تقویم
appraisal
تقویم
calendars
تقویم
valuations
تقویم
estimating
تخمین تقویم
estimates
تخمین تقویم
julain date
تقویم ژولین
assessments
تقویم براورد
evaluated
تقویم کردن
value
تقویم کردن
values
تقویم کردن
valuing
تقویم کردن
calendars
تقویم ورزشی
information processing
تقویم اخبار
ephermeris
تقویم نجومی
ephemeris
تقویم نجومی
calendar
تقویم ورزشی
assessment
تقویم براورد
estimated
تخمین تقویم
address calendar
تقویم نجومی
appraiser
تقویم کننده
assess
تقویم کردن
evaluating
تقویم کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com