Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English
Persian
issue commissary
مسئول توزیع
Search result with all words
self service
بدون مسئول توزیع سلف سرویس
self-service
بدون مسئول توزیع سلف سرویس
Other Matches
drill sergeant
گروهبان مسئول صف جمع درجه دار مسئول تمرین حرکات نظامی
clean up party
گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
action agent
مسئول اقدام در مورد هدفها مسئول تقویم و تفسیر هدفها
functional distribution
توزیع درامدبه عوامل تولید و مطالعه نحوه این توزیع
gini coefficient
شاخص نابرابری درامد که از منحنی لورنز بدست می ایددرصورتیکه توزیع درامدکاملا برابر باشد این ضریب مساوی صفر ودرصورتیکه توزیع درامد کاملا نابرابرباشد این ضریب مساوی 1است هرچه این ضریب کوچک باشد توزیع درامد عادلانه تراست
combat cargo officer
افسر مسئول ترابری رزمی افسر مسئول بارگیری کالاهای رزمی
poisson distribution
این توزیع در حقیقت یک توزیع احتمال برای متغیرهای تصادفی ناپیوسته است که دران میزان احتمال بسیارکوچک و در مقابل تعدادمشاهدات بسیار زیاد است
functional distribution of income
توزیع درامد بر حسب کارکرد توزیع درامد بین عوامل تولیدبدون توجه به مالکیت عوامل تولید
liable
مسئول
warden
مسئول
in charge
<adj.>
مسئول
responsible
مسئول
accountable
مسئول
answerable
مسئول
responsible
<adj.>
مسئول
frankpledge
مسئول
responsive
مسئول
account
مسئول بودن
undertakers
جواب گو مسئول
undertaker
جواب گو مسئول
cupola tender
مسئول کوره
helmsmen
مسئول سکان
helmsman
مسئول سکان
furnace man
مسئول کوره
furnace attendant
مسئول کوره
data administrator
مسئول داده ها
accountable
مسئول حساب
cryptographer
مسئول رمز
wagon master
مسئول واگن
to hold responsible
مسئول قراردادن
to hold responsible
مسئول کردن
supplies officer
مسئول مواد
custodians
مسئول مرموزات
undertaking
جواب گو مسئول
purchasing officer
مسئول خرید
authoring system
سیستم مسئول
officer on duty
افسر مسئول
officer in charge
افسر مسئول
lineman's plier
انبردست مسئول خط
liable for damages
مسئول خسارات
in charge
<idiom>
مسئول بودن
custodian
مسئول مرموزات
custodian
مسئول سرپرست
custodians
مسئول سرپرست
Not my department.
<idiom>
من مسئول نیستم.
That's not my province.
من مسئول آن نیستم.
courier transfer officer
افسر مسئول پیک
data base administrator
مسئول پایگاه داده ها
officer in charge
افسر مسئول اجرا
tallyman
مسئول کنترل محموله
captain of the top
مسئول گروه کار
have a hand in
<idiom>
مسئول کاری شدن
cryptoguard
مسئول حفافت رمز
corespondent
مسئول جواب گویی
irresponsible
غیر مسئول نامعتبر
irresponsibly
بطور غیر مسئول
anchor detail
نفرات مسئول لنگر
demolition firing party
گروه مسئول انفجارخرج
be to blame
<idiom>
مسئول کارزشت بودن
ambulanceman
راننده یا مسئول آمبولانس
shipment sponsor
مسئول ارسال کالاها
operations detachment
قسمت مسئول عملیات
demolition firing party
گروه مسئول تخریب
distribution
پخش توزیع اماد توزیع کردن پخش کردن
distributions
پخش توزیع اماد توزیع کردن پخش کردن
communication security custodian
مسئول وسایل تامین مخابراتی
company secretary
مسئول مالی و حقوقی شرکت
harbour master
مسئول بندر متصدی لنگرگاه
finger in the pie
<idiom>
دست داشتن ،مسئول بودن
tipstaff
مامور مسئول زندانیان دردادگاه
aircraft guide
مسئول هدایت هواپیما درفرودگاه
detail officer
افسر مسئول گروه بیگاری
shipment unit
یکان مسئول ارسال کالاها
blast furnaceman
مسئول یا متصدی کوره بلند
brakeman
مسئول ترمز در تیم لوژسواری
make one's bed and lie in it
<idiom>
مسئول انجام کاری بودن
every man is a for his action
هرکس مسئول کردارخویش است
establishing authority
مقام مسئول نیروهای اب خاکی
range officer
افسر مسئول میدان تیر
beach unit
یکان مسئول اسکله یا خدمات ساحلی
officiant
کشیش شاغل و مسئول مجلس روحانی
interceptor controller
افسر مسئول پست استراق سمع
vouch
ضمانت کردن مسئول واقع شدن
ship's serviceman
مسئول کارهای دفتری وخدماتی ناو
burdened
مسئول پرهیز از تصادم با کشتی دیگر
coordinated procurement assigness
شعبه مسئول خرید کلی اماد
courier transfer officer
افسر مسئول قسمت پیک ارتشی
mensch
[انسان آراسته، بالغ، درستکار و مسئول]
proponents
مقام مسئول اموال یا اجرای کار
to blame somebody for something
کسی را مسئول کارناقص
[اشتباه ]
کردن
flight sister
افسر مسئول بهداشت و تغذیه هواپیما
proponent
مقام مسئول اموال یا اجرای کار
air defense artillery controller
مسئول کنترل عملیات توپخانه پدافند هوایی
treasurers
مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
beach organization
یکان مسئول اداره اسکله قسمت ساحلی
eaves droper
مسئول بگوش ایستادن استراق سمع کننده
treasurer
مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
general delivery
بخشی از ادارهی پست که مسئول اینگونهمراسلات است
section gang
دسته کارگران مسئول یک قسمت از راه اهن
section crew
دسته کارگران مسئول یک قسمت از راه اهن
accountably
بطور مسئول چنانکه بتوان توضیح داد
test examiner
مسئول ازمایشات مهارت تخصصی و کارایی شغلی
security specialist
فردی که مسئول امنیت فیزیکی مرکز کامپیوتر است
fcc
CommunicationCommision Federalسازمان امریکایی مسئول منظم کردن ارتباطات
guardship
ناو یا کشتی نگهبان یا مسئول گشت زنی دریایی
caveat emptor
یعنی خریدارخود مسئول بازرسی کالائی که می خرد میباشد
cryptocustodian
مسئول نگهداری یا کار کردن یا انهدام وسایل رمز
dock receipt
رسیدی که مسئول لنگرگاه پس ازدریافت کالا صادر میکند
Would you call the head waiter, please?
لطفا ممکن است مسئول سرپیشخدمت را صدا کنید؟
boatswains
افسری که مسئول افراشتن بادبان ولنگر طنابهای کشتی است
boatswain
افسری که مسئول افراشتن بادبان ولنگر طنابهای کشتی است
caveat venditor
یعنی فروشنده مسئول معایب کالای فروخته شده میباشد
communication security custodian
مسئول شمارش و تحویل و تحول و نگهداری وسایل تامین مخابراتی
guinea pig
کشتی مسئول بررسی مصون بودن منطقه حرکت ناو گروه
guinea pigs
کشتی مسئول بررسی مصون بودن منطقه حرکت ناو گروه
custodians
فرد یا سازمانی که مسئول نگهداری و تعمیر داده ذخیره روی فلاپی دیسک ها
custodian
فرد یا سازمانی که مسئول نگهداری و تعمیر داده ذخیره روی فلاپی دیسک ها
issued
توزیع
issues
توزیع
distribution
توزیع
marketing
توزیع
allotment
توزیع
allotments
توزیع
dissemination
توزیع
t distribution
توزیع تی
issue
توزیع
distributions
توزیع
dispensation
توزیع
dispensations
توزیع
repartition
توزیع
frequency distribution
توزیع بسامد
frequency distribution
توزیع فراوانی
reseller
توزیع کننده
probability distribution
توزیع احتمال
unit of issue
واحد توزیع
functional distribution
توزیع اساسی
population distribution
توزیع جمعیت
Distribution
توزیع
[ریاضی]
generalized function
توزیع
[ریاضی]
market channels
مجاری توزیع
fixed system
توزیع ثابت اب
fire distribution
توزیع اتش
qualitative distribution
توزیع کیفی
distribution time
زمان توزیع
distribution system
سیستم توزیع
distribution system
شبکه توزیع
distribution ratio
نسبت توزیع
distribution panel
تابلوی توزیع
wealth distribution
توزیع ثروت
distribution of wealth
توزیع ثروت
income distribution
توزیع درامد
distributively
بشکل توزیع
distributivity
توزیع پذیری
exponential distribution
توزیع نمایی
random distribution
توزیع بی نظم
random distribution
توزیع تصادفی
equalizing basin
حوضچه توزیع اب
energy distribution
توزیع انرژی
revolving top
استوانه توزیع
reinforcement distribution
توزیع ارماتورها
rectangular distribution
توزیع مستطیلی
distribution of income
توزیع درامد
hypergeometric distribution
توزیع فراهندسی
normal distribution
توزیع نرمال
marketing channel
مجرای توزیع
symmetrical distribution
توزیع متقارن
optimal distribution
توزیع ایده ال
table of distribution
جدول توزیع
the two o'clock d.
توزیع ساعت دو
normal distribution
توزیع بهنجار
spatial distribution
توزیع فضائی
stress distribution
توزیع تنش
normalized distribution
توزیع بهنجار
stresses distribution
توزیع تنشها
normal plane
توزیع نرمال
load distribution
توزیع بار
sample distribution
توزیع نمونه
planck distribution
توزیع پلانک
poissan distribution
توزیع پواسن
poisson distribution
توزیع پواسون
gaussian distribution
توزیع نرمال
unissued
<adj.>
توزیع نشده
rotation system
توزیع تناوبی
gauaaian distribution
توزیع گوسی
unit of issue
مبنای توزیع
indistributable
غیرقابل توزیع
trade channel
مجرای توزیع
land distribution
توزیع اراضی
truncated distribution
توزیع ناقص
unfair distribution
توزیع ناعادلانه
uniform distribution
توزیع یکنواخت
pareto distribution
توزیع پاراتو
optimal distribution
توزیع بهینه
distribution law
قانون توزیع
cumulative distribution
توزیع تجمعی
chi square distribution
توزیع مربع خی
dispenses
توزیع کردن
dispensing
توزیع کردن
dealt
توزیع کردن
administer
توزیع کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com