English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
purchasing officer مسئول خرید
Search result with all words
coordinated procurement assigness شعبه مسئول خرید کلی اماد
Other Matches
drill sergeant گروهبان مسئول صف جمع درجه دار مسئول تمرین حرکات نظامی
clean up party گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
action agent مسئول اقدام در مورد هدفها مسئول تقویم و تفسیر هدفها
close price دز خرید وفروش سهام حالتی را گویندکه قیمت خرید و فروش به هم خیلی نزدیک باشد
purchase request درخواست خرید جنس تقاضای عقد پیمان خرید
field buying خرید کردن در صحرا خرید محلی
combat cargo officer افسر مسئول ترابری رزمی افسر مسئول بارگیری کالاهای رزمی
purchase price variance سپرده اختلاف قیمت خرید سپرده تضمینی خرید
order خرید سفارش خرید
central purchase خرید اماد به طور تمرکزی خرید اماد به طور یکجا
frankpledge مسئول
answerable مسئول
responsible مسئول
accountable مسئول
in charge <adj.> مسئول
responsible <adj.> مسئول
warden مسئول
responsive مسئول
liable مسئول
to hold responsible مسئول قراردادن
wagon master مسئول واگن
furnace attendant مسئول کوره
custodians مسئول سرپرست
account مسئول بودن
That's not my province. من مسئول آن نیستم.
undertakers جواب گو مسئول
in charge <idiom> مسئول بودن
furnace man مسئول کوره
custodians مسئول مرموزات
accountable مسئول حساب
Not my department. <idiom> من مسئول نیستم.
helmsmen مسئول سکان
helmsman مسئول سکان
undertaker جواب گو مسئول
undertaking جواب گو مسئول
authoring system سیستم مسئول
supplies officer مسئول مواد
officer in charge افسر مسئول
officer on duty افسر مسئول
data administrator مسئول داده ها
cupola tender مسئول کوره
to hold responsible مسئول کردن
liable for damages مسئول خسارات
lineman's plier انبردست مسئول خط
cryptographer مسئول رمز
issue commissary مسئول توزیع
custodian مسئول مرموزات
custodian مسئول سرپرست
be to blame <idiom> مسئول کارزشت بودن
courier transfer officer افسر مسئول پیک
demolition firing party گروه مسئول انفجارخرج
corespondent مسئول جواب گویی
officer in charge افسر مسئول اجرا
demolition firing party گروه مسئول تخریب
irresponsible غیر مسئول نامعتبر
operations detachment قسمت مسئول عملیات
captain of the top مسئول گروه کار
cryptoguard مسئول حفافت رمز
data base administrator مسئول پایگاه داده ها
shipment sponsor مسئول ارسال کالاها
ambulanceman راننده یا مسئول آمبولانس
irresponsibly بطور غیر مسئول
anchor detail نفرات مسئول لنگر
tallyman مسئول کنترل محموله
have a hand in <idiom> مسئول کاری شدن
communication security custodian مسئول وسایل تامین مخابراتی
company secretary مسئول مالی و حقوقی شرکت
range officer افسر مسئول میدان تیر
finger in the pie <idiom> دست داشتن ،مسئول بودن
aircraft guide مسئول هدایت هواپیما درفرودگاه
harbour master مسئول بندر متصدی لنگرگاه
tipstaff مامور مسئول زندانیان دردادگاه
establishing authority مقام مسئول نیروهای اب خاکی
every man is a for his action هرکس مسئول کردارخویش است
brakeman مسئول ترمز در تیم لوژسواری
make one's bed and lie in it <idiom> مسئول انجام کاری بودن
shipment unit یکان مسئول ارسال کالاها
blast furnaceman مسئول یا متصدی کوره بلند
detail officer افسر مسئول گروه بیگاری
burdened مسئول پرهیز از تصادم با کشتی دیگر
beach unit یکان مسئول اسکله یا خدمات ساحلی
ship's serviceman مسئول کارهای دفتری وخدماتی ناو
self-service بدون مسئول توزیع سلف سرویس
flight sister افسر مسئول بهداشت و تغذیه هواپیما
vouch ضمانت کردن مسئول واقع شدن
courier transfer officer افسر مسئول قسمت پیک ارتشی
proponents مقام مسئول اموال یا اجرای کار
proponent مقام مسئول اموال یا اجرای کار
mensch [انسان آراسته، بالغ، درستکار و مسئول]
self service بدون مسئول توزیع سلف سرویس
officiant کشیش شاغل و مسئول مجلس روحانی
to blame somebody for something کسی را مسئول کارناقص [اشتباه ] کردن
interceptor controller افسر مسئول پست استراق سمع
section gang دسته کارگران مسئول یک قسمت از راه اهن
section crew دسته کارگران مسئول یک قسمت از راه اهن
air defense artillery controller مسئول کنترل عملیات توپخانه پدافند هوایی
accountably بطور مسئول چنانکه بتوان توضیح داد
treasurers مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
treasurer مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
test examiner مسئول ازمایشات مهارت تخصصی و کارایی شغلی
beach organization یکان مسئول اداره اسکله قسمت ساحلی
general delivery بخشی از ادارهی پست که مسئول اینگونهمراسلات است
eaves droper مسئول بگوش ایستادن استراق سمع کننده
guardship ناو یا کشتی نگهبان یا مسئول گشت زنی دریایی
security specialist فردی که مسئول امنیت فیزیکی مرکز کامپیوتر است
dock receipt رسیدی که مسئول لنگرگاه پس ازدریافت کالا صادر میکند
fcc CommunicationCommision Federalسازمان امریکایی مسئول منظم کردن ارتباطات
caveat emptor یعنی خریدارخود مسئول بازرسی کالائی که می خرد میباشد
Would you call the head waiter, please? لطفا ممکن است مسئول سرپیشخدمت را صدا کنید؟
cryptocustodian مسئول نگهداری یا کار کردن یا انهدام وسایل رمز
boatswains افسری که مسئول افراشتن بادبان ولنگر طنابهای کشتی است
boatswain افسری که مسئول افراشتن بادبان ولنگر طنابهای کشتی است
caveat venditor یعنی فروشنده مسئول معایب کالای فروخته شده میباشد
communication security custodian مسئول شمارش و تحویل و تحول و نگهداری وسایل تامین مخابراتی
guinea pig کشتی مسئول بررسی مصون بودن منطقه حرکت ناو گروه
guinea pigs کشتی مسئول بررسی مصون بودن منطقه حرکت ناو گروه
custodians فرد یا سازمانی که مسئول نگهداری و تعمیر داده ذخیره روی فلاپی دیسک ها
custodian فرد یا سازمانی که مسئول نگهداری و تعمیر داده ذخیره روی فلاپی دیسک ها
bondwoman زن زر خرید
bond servant زر خرید
purchase خرید
purchases خرید
purchased خرید
underwritten خرید
underwrote خرید
underwriting خرید
procurement خرید
buying خرید
purchasing خرید
underwrites خرید
underwrite خرید
buy خرید
buys خرید
shopping خرید
forward purchase پیش خرید
purchasing office دفتر خرید
oniomania جنون خرید
open purchase خرید ازاد
purchase rate نرخ خرید
purchasing department دفتر خرید
forward purchasing پیش خرید
credit purchase خرید نسیه
purchase requisition درخواست خرید
purchasing analyst تحلیل گر خرید
local procurement خرید محلی
purchasing department قسمت خرید
impulse buying خرید بی مقدمه
monopsony انحصار خرید
monopolist انحصار خرید
lump sum purchase خرید یکجا
purchasing office قسمت خرید
local purchase خرید محلی
purchasing officer مامور خرید
lump sum purchase خرید کلی
purchasable باب خرید
purchase notice agreements قراردادهای خرید
purchase notice agreements پیمان خرید
procurement cycle دوره خرید
forward purchase خرید سلف
dear bought گران خرید
purchasing patterns الگوی خرید
purchase order سفارش خرید
offer to purchase پیشنهاد خرید
field buying خرید در صحرا
purchase order دستور خرید
local purchase خرید از محل
counter purchase خرید متقابل
corners خرید یکجا
business خرید یا فروش
businesses خرید یا فروش
dealing خرید و فروش
bargain خرید ارزان
buy خرید کردن
buys خرید کردن
bulk buying خرید فله
bid پیشنهاد خرید
real estate خرید زمین
cornering خرید یکجا
shopping basket سبد خرید
corner خرید یکجا
shopping cart گاری خرید
purchasing power قدرت خرید
futures exchange خرید اتی
purchasing power توان خرید
bids پیشنهاد خرید
buying price قیمت خرید
buying rate نرخ خرید
coemption خرید کل محصول
hire purchase خرید اقساطی
conditions of purchase شرایط خرید
regional purchase خرید محلی
redemption yield بازده خرید
rebuy خرید مکرر
nundination خرید و فروش
buying and selling خرید و فروش
redemption باز خرید
to make a purchase خرید کردن
achate عقیق خرید
acquisition authority اجازه خرید
advance purchase خرید سلف
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com