Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
helmsman
مسئول سکان
helmsmen
مسئول سکان
Other Matches
drill sergeant
گروهبان مسئول صف جمع درجه دار مسئول تمرین حرکات نظامی
clean up party
گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
action agent
مسئول اقدام در مورد هدفها مسئول تقویم و تفسیر هدفها
combat cargo officer
افسر مسئول ترابری رزمی افسر مسئول بارگیری کالاهای رزمی
steerage
سکان
helms
سکان
rudder
سکان
rudders
سکان
helm
سکان
navigators
افسر سکان
navigator
افسر سکان
rudders
تیغه سکان
rudder
تیغه سکان
tillers
دسته سکان
helmsmen
سکان گیر
standard rudder
51 درجه سکان
steering compass
قطبنمای سکان
tiller
دسته سکان
steering gear
دنده سکان
joysticks
سکان هدایت
elevator
سکان تعادل
elevators
سکان تعادل
tiller flat
سکان پاشنه
the rudder of a ship
سکان کشتی
wheelhouse
اطاق سکان
wheelhouse
اتاق سکان
wheelhouses
اطاق سکان
wheelhouses
اتاق سکان
trick wheel
چرخ سکان
helms
سکان پرواز
coxswain
سکان قایق
off take rudder
سکان برداشتن
wheel indicator
نشانگر سکان
helmsman
سکان گیر
automatic steering device
سکان خودکار
kitchen rudder
سکان کروی
helm
اهرم سکان
joystick
سکان هدایت
balanced rudder
سکان متعادل
put on rudder
سکان گذاشتن
afterpiece
پشت سکان
helm
سکان پرواز
helms
اهرم سکان
coxswain
سکان گیر
pilot house
اطاق سکان
rudder indicator
نشانگر تیغه سکان
lee helm
سکان سمت پناه
shift the rudder
تغییر دادن سکان
elevator
سکان بالا دهنده
shift the rudder
معکوس کردن سکان
absolute joystick
سکان هدایت مطلق
tillers
اهرم سکان کشتی
tillers
دسته سکان قایق
tiller
دسته سکان قایق
lee helm
سکان کمکی ناو
helm
زاویه سکان از خط مستقیم
tiller
اهرم سکان کشتی
skeg
حماله تیغه سکان
elevators
سکان بالا دهنده
rudders
سکان عقب هواپیما
helms
زاویه سکان از خط مستقیم
rudder
سکان عقب هواپیما
weather helm
سکان سمت باد
helms
سکان کشتی یا قایق
helm
سکان کشتی یا قایق
steering wheels
چرخ سکان فرمان اتومبیل
steering wheel
چرخ سکان فرمان اتومبیل
job stick
سکان هدایت دسته فرمان
pilot rudder
تیغه سکان مانور ناو
pintle
محور عقب تیغه سکان
rudder
سکان هواپیما وسیله هدایت یا خط سیر
rudders
سکان هواپیما وسیله هدایت یا خط سیر
high tailed aircraft
هواپیمایی که دم افقی ان بالای سکان عمودی قرارگرفته
nothing to the right
دستور به سکانی برای نگهداشتن سکان به سمت راست
rate joystick
سکان هدایتی با سرعت ثابت حرکت مکان نما
responsible
<adj.>
مسئول
warden
مسئول
liable
مسئول
responsible
مسئول
answerable
مسئول
accountable
مسئول
responsive
مسئول
frankpledge
مسئول
in charge
<adj.>
مسئول
weather helm
تنظیم سکان برای خنثی کردن اثر جریان هوا
liable for damages
مسئول خسارات
furnace man
مسئول کوره
issue commissary
مسئول توزیع
furnace attendant
مسئول کوره
lineman's plier
انبردست مسئول خط
Not my department.
<idiom>
من مسئول نیستم.
supplies officer
مسئول مواد
to hold responsible
مسئول قراردادن
wagon master
مسئول واگن
in charge
<idiom>
مسئول بودن
purchasing officer
مسئول خرید
That's not my province.
من مسئول آن نیستم.
officer on duty
افسر مسئول
officer in charge
افسر مسئول
to hold responsible
مسئول کردن
undertaker
جواب گو مسئول
undertakers
جواب گو مسئول
cryptographer
مسئول رمز
account
مسئول بودن
accountable
مسئول حساب
cupola tender
مسئول کوره
undertaking
جواب گو مسئول
custodians
مسئول سرپرست
custodians
مسئول مرموزات
custodian
مسئول سرپرست
authoring system
سیستم مسئول
custodian
مسئول مرموزات
data administrator
مسئول داده ها
hiking stick
دسته اضافی سکان که خم میشود و در عین حال مسیررا تعیین میکند
tallyman
مسئول کنترل محموله
officer in charge
افسر مسئول اجرا
anchor detail
نفرات مسئول لنگر
shipment sponsor
مسئول ارسال کالاها
operations detachment
قسمت مسئول عملیات
captain of the top
مسئول گروه کار
ambulanceman
راننده یا مسئول آمبولانس
be to blame
<idiom>
مسئول کارزشت بودن
irresponsible
غیر مسئول نامعتبر
irresponsibly
بطور غیر مسئول
demolition firing party
گروه مسئول انفجارخرج
corespondent
مسئول جواب گویی
demolition firing party
گروه مسئول تخریب
cryptoguard
مسئول حفافت رمز
have a hand in
<idiom>
مسئول کاری شدن
courier transfer officer
افسر مسئول پیک
data base administrator
مسئول پایگاه داده ها
finger in the pie
<idiom>
دست داشتن ،مسئول بودن
shipment unit
یکان مسئول ارسال کالاها
aircraft guide
مسئول هدایت هواپیما درفرودگاه
make one's bed and lie in it
<idiom>
مسئول انجام کاری بودن
tipstaff
مامور مسئول زندانیان دردادگاه
range officer
افسر مسئول میدان تیر
blast furnaceman
مسئول یا متصدی کوره بلند
communication security custodian
مسئول وسایل تامین مخابراتی
harbour master
مسئول بندر متصدی لنگرگاه
every man is a for his action
هرکس مسئول کردارخویش است
establishing authority
مقام مسئول نیروهای اب خاکی
company secretary
مسئول مالی و حقوقی شرکت
detail officer
افسر مسئول گروه بیگاری
brakeman
مسئول ترمز در تیم لوژسواری
courier transfer officer
افسر مسئول قسمت پیک ارتشی
burdened
مسئول پرهیز از تصادم با کشتی دیگر
interceptor controller
افسر مسئول پست استراق سمع
vouch
ضمانت کردن مسئول واقع شدن
flight sister
افسر مسئول بهداشت و تغذیه هواپیما
proponents
مقام مسئول اموال یا اجرای کار
proponent
مقام مسئول اموال یا اجرای کار
ship's serviceman
مسئول کارهای دفتری وخدماتی ناو
mensch
[انسان آراسته، بالغ، درستکار و مسئول]
officiant
کشیش شاغل و مسئول مجلس روحانی
beach unit
یکان مسئول اسکله یا خدمات ساحلی
coordinated procurement assigness
شعبه مسئول خرید کلی اماد
to blame somebody for something
کسی را مسئول کارناقص
[اشتباه ]
کردن
self service
بدون مسئول توزیع سلف سرویس
self-service
بدون مسئول توزیع سلف سرویس
treasurers
مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
eaves droper
مسئول بگوش ایستادن استراق سمع کننده
general delivery
بخشی از ادارهی پست که مسئول اینگونهمراسلات است
treasurer
مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
air defense artillery controller
مسئول کنترل عملیات توپخانه پدافند هوایی
test examiner
مسئول ازمایشات مهارت تخصصی و کارایی شغلی
beach organization
یکان مسئول اداره اسکله قسمت ساحلی
section gang
دسته کارگران مسئول یک قسمت از راه اهن
section crew
دسته کارگران مسئول یک قسمت از راه اهن
accountably
بطور مسئول چنانکه بتوان توضیح داد
guardship
ناو یا کشتی نگهبان یا مسئول گشت زنی دریایی
Would you call the head waiter, please?
لطفا ممکن است مسئول سرپیشخدمت را صدا کنید؟
caveat emptor
یعنی خریدارخود مسئول بازرسی کالائی که می خرد میباشد
security specialist
فردی که مسئول امنیت فیزیکی مرکز کامپیوتر است
fcc
CommunicationCommision Federalسازمان امریکایی مسئول منظم کردن ارتباطات
dock receipt
رسیدی که مسئول لنگرگاه پس ازدریافت کالا صادر میکند
cryptocustodian
مسئول نگهداری یا کار کردن یا انهدام وسایل رمز
anti collision light
چراغ یا لامپ چشمک زنی که در بالای سکان عمودی یا زیرهواپیما به منظور افزایش قابلیت دیده شدن نصب میگردد
caveat venditor
یعنی فروشنده مسئول معایب کالای فروخته شده میباشد
boatswains
افسری که مسئول افراشتن بادبان ولنگر طنابهای کشتی است
boatswain
افسری که مسئول افراشتن بادبان ولنگر طنابهای کشتی است
communication security custodian
مسئول شمارش و تحویل و تحول و نگهداری وسایل تامین مخابراتی
guinea pigs
کشتی مسئول بررسی مصون بودن منطقه حرکت ناو گروه
guinea pig
کشتی مسئول بررسی مصون بودن منطقه حرکت ناو گروه
anti servo tab
بالچه قابل تنظیم متصل به لبه فرار سکان که در جهت سطوح اصلی فرامین عمل کرده و درنتیجه از حساسیت انها میکاهد
custodian
فرد یا سازمانی که مسئول نگهداری و تعمیر داده ذخیره روی فلاپی دیسک ها
custodians
فرد یا سازمانی که مسئول نگهداری و تعمیر داده ذخیره روی فلاپی دیسک ها
rudder post
ستون تیغه سکان یا ستون پاشنه
necessity
درCL به حالاتی اطلاق میشودکه عامل عمل به علت عدم ازادی اراده مسئول اعمال خود نیست
internal telecommunications unions
یک دفتر نمایندگی با 156عضو متخصص از ملل متحدکه مسئول هم اهنگی بین المللی مسائل مربوط به ارتباطات دوربرد میباشد
embarkation officer
افسر مسئول بارگیری یا سوارشدن افسر نافر سوار شدن ستون
surrogate
نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
surrogates
نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
claims officer
افسر رسیدگی به شکایات افسر مسئول تنظیم ادعانامه ها
disclaimer
عبارتی که مربوط به بسیاری از محصولات نرم افزاری است و بیانگر مسئول نبودن فروشنده در قبال ضررهای تجاری متحمل شده بخاطراستفاده از محصول میباشد
disclaimers
عبارتی که مربوط به بسیاری از محصولات نرم افزاری است و بیانگر مسئول نبودن فروشنده در قبال ضررهای تجاری متحمل شده بخاطراستفاده از محصول میباشد
unaccountable
غیر مسئول غیر قابل توصیف
unaccountably
غیر مسئول غیر قابل توصیف
support command
فرمانده پشتیبانی یکان مسئول پشتیبانی
range section
قسمت مسئول مسافت یاب یاکار با دستگاه مسافت یاب دریک اتشبار
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com