Dictiornary-Farsi | مسئوولیت اثبات ادعا | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
burden of proof	مسئوولیت اثبات ادعا


Other Matches

the burden of proof rests with	اثبات ادعا بر عهده مدعی است
affirmatory	کلمه اثبات عبارت اثبات
responsibilities	مسئوولیت
onus	مسئوولیت
responsibility	مسئوولیت
liabilities	مسئوولیت
liability	مسئوولیت
joint responsibility	مسئوولیت تضامنی
mutual responsibility	مسئوولیت مشترک
civil liability	مسئوولیت مدنی
joint and several responsibility	مسئوولیت تضامنی
joint and several liability	مسئوولیت تضامنی
collective responsibility	مسئوولیت جمعی
legal responsibility	مسئوولیت حقوقی
joint and several reponsibility	مسئوولیت تضامنی
individual responsibility	مسئوولیت فردی
vicarious liability	مسئوولیت نیابتی
contractual liability	مسئوولیت قراردادی
criminal liability	مسئوولیت جزائی
exclusion clause	شرط سلب مسئوولیت
limited liability company	شرکت با مسئوولیت محدود
privity of a contract	مسئوولیت طرفین قرارداد
strict liability	مسئوولیت بدون تقصیر
product liability	مسئوولیت در قبال کالا
respondeat superior	مسئوولیت را از امر بخواهید
limitation clause	شرط محدود کردن مسئوولیت
without impeachment of waste	بدون تقبل مسئوولیت خرابیها
queen can do no wrong	بیان اصل عدم مسئوولیت ملکه یاپادشاه است در سیستم مشروطه
qualified indorsement	فهرنویسی برات یا سفته با ذکرمطلبی که مسئوولیت فهرنویس را نسبت به ان چه قانون مقرر داشته است محدودتر یا وسیعتر کند
cl	ادعا
posit	ادعا
plea	ادعا
postulating	ادعا
pleas	ادعا
postulates	ادعا
postulated	ادعا
postulate	ادعا
assertion	ادعا
averment	ادعا
protestation	ادعا
protestations	ادعا
claimed	ادعا
unassuming	بی ادعا
claim	ادعا
allegations	ادعا
allegation	ادعا
asseveration	ادعا
claiming	ادعا
pretensions	ادعا
claims	ادعا
pretension	ادعا
tortious liability	ضمان ناشی از شبه جرم مسئوولیت ناشی از خطای مدنی
to put in for	ادعا کردن
assertor	ادعا کننده
asserting	ادعا کردن
asserts	ادعا کردن
professed	ادعا شده
assertive	ادعا کننده
lay claim to	ادعا کردن
professing	ادعا کردن
professes	ادعا کردن
estopel	مانع ادعا
pretense	بهانه ادعا
profess	ادعا کردن
purporst	مفاد ادعا
claimable	قابل ادعا
reclaimable	ادعا پذیر
asserted	ادعا کردن
bill of indicment	ادعا نامه
pretenses	بهانه ادعا
pretences	بهانه ادعا
pretence	بهانه ادعا
acclaim	ادعا کردن
acclaimed	ادعا کردن
assert	ادعا کردن
contends	ادعا کردن
contended	ادعا کردن
contend	ادعا کردن
acclaiming	ادعا کردن
acclaims	ادعا کردن
pretend to	دعوی یا ادعا کردن
professed love	محبت ادعا شده
re claim	مجددا ادعا کردن
profess	ادعا یا افهار کردن
professes	ادعا یا افهار کردن
call someone's bluff <idiom>	ثابت کردن ادعا
professing	ادعا یا افهار کردن
have it <idiom>	گفتن ،ادعا کردن
assertion	تایید ادعا افهارنامه
claiming	دادخواست ادعانامه ادعا کردن
claiming	مدعی به مطالبات ادعا کردن
waiver	صرف نظر کردن از ادعا
claims	دادخواست ادعانامه ادعا کردن
disclaimers	رفع کننده ادعا یا مسئولیت
claims	مدعی به مطالبات ادعا کردن
disclaimer	رفع کننده ادعا یا مسئولیت
i do not pretend to sing well	من ادعا نمیکنم که خوب میخوانم
claim	دادخواست ادعانامه ادعا کردن
claim	مدعی به مطالبات ادعا کردن
claimed	دادخواست ادعانامه ادعا کردن
right of begin	حق مدعی در اغازبیان ادعا در محکمه
claimed	مدعی به مطالبات ادعا کردن
bluser out	با لاف گزاف ادعا کردن
shows	اثبات
ascertainment	اثبات
showed	اثبات
proving	اثبات
agument	اثبات
verification	اثبات
proof	اثبات
demonstration	اثبات
demonstrations	اثبات
proofs	اثبات
show	اثبات
substantiation	اثبات
positivity	اثبات
positiveness	اثبات
assertion	اثبات
subantiation	اثبات
vindication	اثبات
prescribe to	استناد به مرور زمان دراثبات ادعا
manifestative	اثبات کننده
verifiability	اثبات پذیری
proof	اثبات [ریاضی]
burden of proof	وفیفه اثبات
hold up <idiom>	اثبات حقیقت
burden of proof	بار اثبات
theorem proving	اثبات نظریه
proven	اثبات شده
prover	اثبات کردن
in proof of	برای اثبات
justificatory	اثبات کننده
provability	قابلیت اثبات
deraign	اثبات کردن
in order to prove	برای اثبات
ontology probandi	بار اثبات
onus of proof	بار اثبات
onus probandi	بار اثبات
predication	اثبات موعظه
program proving	اثبات برنامه
indemonstrable	اثبات نا پذیر
asserting	اثبات کردن
substantiates	اثبات کردن
substantiated	اثبات کردن
positivist	اثبات گرا
substantiate	اثبات کردن
assert	اثبات کردن
demonstrate	اثبات کردن
corroborating	اثبات کردن
affirmation	تصدیق اثبات
affirmations	تصدیق اثبات
substantiating	اثبات کردن
proved	اثبات کردن
asserted	اثبات کردن
proves	اثبات کردن
prove	اثبات کردن
asserts	اثبات کردن
demonstrators	اثبات کننده
affirm	اثبات کردن
demonstrator	اثبات کننده
demonstrated	اثبات کردن
proving	اثبات کردن
demonstratively	ازراه اثبات
corroborated	اثبات کردن
demonstration	اثبات تجربی
demonstrations	اثبات تجربی
supporting	اثبات کردن
documentation	اثبات بامدرک
self-evident	بی نیاز از اثبات
positivism	اثبات گرایی
demonstrative	اثبات کننده
ascertainable	اثبات پذیر
provable	قابل اثبات
corroborates	اثبات کردن
demonstrates	اثبات کردن
corroborate	اثبات کردن
demonstrating	اثبات کردن
Did I say anything different?	مگر من چیز دیگری گفتم [ادعا کردم] ؟
probatory	دال بر اثبات مشروط
probative	دال بر اثبات مشروط
self evidence	بی نیازی از اثبات بدیهیت
demonstrable	قابل شرح یا اثبات
provably	بطور اثبات پذیر
to demonstrate a proposition	قضیهای را اثبات کردن
proving a will	اثبات صحت وصیتنامه
veritable	قابل اثبات حقیقت
evidance in substanttiation of claims	ادله اثبات دعوی
vindicate	اثبات بیگناهی کردن
bear record to	تصدیق یا اثبات کردن
vindicating	اثبات بیگناهی کردن
vindicates	اثبات بیگناهی کردن
demonstrably	قابل شرح یا اثبات
vindicated	اثبات بیگناهی کردن
logical positivism	اثبات گرایی منطقی
come in handy <idiom>	اثبات مفید بودن
vindication	اثبات بیگناهی توجیه
mend one's ways <idiom>	اثبات عادت شخصی
refuting	اشتباه کسی را اثبات کردن
refutes	اشتباه کسی را اثبات کردن
refuted	اشتباه کسی را اثبات کردن