Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 71 (5 milliseconds)
English
Persian
double elimination tournament
مسابقات دو حذفی
Search result with all words
play off
درمسابقه حذفی شرکت کردن وابسته به مسابقات حذفی مسابقه حدفی
Other Matches
omissive
حذفی
elimination tournament
مسابقههای حذفی
elimination reaction
واکنش حذفی
knockout competition
مسابقههای حذفی
playoffs
مسابقهی حذفی
playoff
مسابقهی حذفی
puissance
مسابقه پرش حذفی
addition elimination reaction
واکنش افزایشی- حذفی
knock out tournament
تورنمنت حذفی شطرنج
play offs
مسابقههای حذفی پایان فصل
striking a jury
تعیین هیات منصفه با روش حذفی
quarterfinal
دوره یک چهارم نهایی درمسابقات حذفی
struck
هیات منصفه تعیین شده باروش حذفی
bracket
رویارویی در مسابقه حذفی حرکت برای ساختن شکلی بصورت پرانتز روی یخ
deletion record
یک رکورد جدید که یک رکوردموجود از فایل اصلی راجابجا کرده یا کنار می گذاردرکورد حذفی
tournaments
مسابقات قهرمانی
tournament
تشکیل مسابقات
Track and field events .
مسابقات دو میدانی
tournaments
تشکیل مسابقات
commissioner
مدیر مسابقات
commissioners
مدیر مسابقات
tournament
مسابقات قهرمانی
arenas
میدان مسابقات
refereed
داور مسابقات
refereeing
داور مسابقات
referee
داور مسابقات
referees
داور مسابقات
arena
میدان مسابقات
cupped
گلدان جایزه مسابقات
umpiring
سرداور داور مسابقات
referee
داور مسابقات شدن
refereed
داور مسابقات شدن
umpired
سرداور داور مسابقات
oarsmen
پارو زن مسابقات قایقرانی
refereeing
داور مسابقات شدن
umpire
سرداور داور مسابقات
semi-final
مسابقات نیم پایانی
cup
گلدان جایزه مسابقات
oarsman
پارو زن مسابقات قایقرانی
Olympic
مربوط به مسابقات المپیک
stand
سکوب تماشاچیان مسابقات
umpires
سرداور داور مسابقات
World Series
مسابقات نهایی بیسبال
referees
داور مسابقات شدن
cups
گلدان جایزه مسابقات
To win on points.
با امتیاز برنده شدن ( در مسابقات )
track and field
وابسته به مسابقات دوصحرایی یا میدانی
agonistic
وابسته به مسابقات باستانی یونان
nordic combined
مجموع مسابقات اسکی نوردیک
Test match
مسابقات قهرمانی کریکت انگلیس واسترالیا
officiating
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
Test matches
مسابقات قهرمانی کریکت انگلیس واسترالیا
officiates
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiated
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
field event
ورزش قهرمانی میدانی مسابقات صحرایی
field events
ورزش قهرمانی میدانی مسابقات صحرایی
showdowns
مرحله نهایی مسابقات ازمایش نیرو
showdown
مرحله نهایی مسابقات ازمایش نیرو
officiate
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
olympiad
جشن ها ومسابقات قدیم یونان مسابقات المپیک
swiss system
نوعی روش تعیین حریف در مسابقات شطرنج
semifinalist
کسیکه بمرحله مسابقات نیمه نهایی رسیده
hunt meeting
برنامه مسابقات دو یا دو بامانع برای سوارکاران اماتور
egg position
حالت تخم مرغی در مسابقات سرعت اسکی
past performances
سوابق چاپی نتایج مسابقات اسب یا گرگ
To bet on something .
روی چیزی شرط بستن (مانند مسابقات وغیره )
roadwork
تمرین عملی برای مسابقات مشت زنی و غیره
The striker's injury puts a question mark over his being fit in time for the tournament.
آسیب مهاجم آمادگی سر موقع او
[مرد]
را برای مسابقات نامشخص می کند.
bleacher
کارگر پارچه سفیدکنی شستشو وسفیدکنی پارچه بلیط یا صندلی کم ارزش مسابقات ورزشی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com