Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
peizefight
مسابقه حرفهای بوکس باجایزه نقدی
Other Matches
bouts
مسابقه بوکس
bout
مسابقه بوکس
managers
مدیر مسابقه بوکس
manager
مدیر مسابقه بوکس
pro am
مسابقه گلف بازیگران حرفهای و اماتور
round
روند بوکس برابر 3 دقیقه زمان مسابقه تکواندو
roundest
روند بوکس برابر 3 دقیقه زمان مسابقه تکواندو
first class cricket
مسابقه کریکت بین تیمهای حرفهای و اماتور ایالات ودانشگاههای انگلستان
lap money
جایزه نقدی برای موفقیت درهر دور مسابقه اتومبیل رانی
official receiver
اعتصاب باجایزه سندیکا
skull practice
کلاس تعلیم فنون مسابقه جلسه مشورت درباره مسابقه
hooligan
مسابقه جبرانی در مسیرخاکی برای اتومبیلهایی که در مسابقه اصلی شکست خورده اند
hooligans
مسابقه جبرانی در مسیرخاکی برای اتومبیلهایی که در مسابقه اصلی شکست خورده اند
sack race
مسابقه دو درحالیکه پای مسابقه دهنده در کیسه پیچیده
tug of war
مسابقه طناب کشی مسابقه برای برتری یافتن
selling plater
اسب مسابقه قابل خرید پس از مسابقه
opener
مسابقه نخست ازدو مسابقه متوالی
senior
مسابقه گلف برای بازیگران بالاترازسن معین بازیگر سالمند مسابقه دو برای بالاترین سطح بدون شرط سنی
seniors
مسابقه گلف برای بازیگران بالاترازسن معین بازیگر سالمند مسابقه دو برای بالاترین سطح بدون شرط سنی
professional
حرفهای
occupational
حرفهای
lifetimes
حرفهای
lifetime
حرفهای
pro
حرفهای
pro-
حرفهای
professionals
حرفهای
pugilism
بوکس
box
بوکس
boxes
بوکس
boxing
بوکس
big words
حرفهای گنده
sweet nothings
حرفهای عاشقانه
semipro
نیمه حرفهای
professional code
ضوابط حرفهای
gladiators
بوکسور حرفهای
occupation disease
امراض حرفهای
pillow talk
حرفهای خصوصی
professional status
پایگاه حرفهای
bailsman
ضامن حرفهای
hit men
آدم کش حرفهای
hit man
آدم کش حرفهای
professionalism
ورزش حرفهای
technologically
حرفهای صنعتی
professional misconduct
اشتباه حرفهای
vocational school
اموزشگاه حرفهای
hoofer
رقاص حرفهای
training school
اموزشگاه حرفهای
technological
حرفهای صنعتی
vocations
پیشهای حرفهای
malpractices
کژکاری حرفهای
vocation
پیشهای حرفهای
vocational education
اموزش حرفهای
malpractice
کژکاری حرفهای
extra professional
خارج حرفهای
trade school
مدرسه حرفهای
gladiator
بوکسور حرفهای
prizefighter
بوکسور حرفهای
trade schools
مدرسه حرفهای
jargon
زبان حرفهای
match play
مسابقه گلف بین دو نفر یا دوتیم مسابقه بولینگ بین دونفر
boxer
بوکس باز
knuckle-duster
بوکس باز
brass knuckles
پنجه بوکس
boxing ring
رینگ بوکس
knuckle duster
پنجه بوکس
stablemate
هم تیمی بوکس
knuckle duster
بوکس باز
ring
رینگ بوکس
straight left
چپ مستقیم در بوکس
boxing glove
دستکش بوکس
knuckle-duster
پنجه بوکس
pugilism
بوکس بازی
box wrench
اچار بوکس
boxing gloves
دستکش بوکس
box spanner
اچار بوکس
knuckle-dusters
بوکس باز
knuckle-dusters
پنجه بوکس
lay
غیر حرفهای عامی
old wives' tale
حرفهای خاله زنکی
lays
غیر حرفهای عامی
old wives' tales
حرفهای خاله زنکی
all pro
تیم ستارههای حرفهای
jar ram molding machine
دستگاه قالبریزی حرفهای
laymen
شخص غیر حرفهای
pro shop
فروشگاه باشگاه حرفهای
layman
شخص غیر حرفهای
professional workstation
ایستگاه کار حرفهای
divisions
اتحادیه باشگاههای حرفهای
miliaman
سرباز حرفهای یاپیمانی
division
اتحادیه باشگاههای حرفهای
A lot of trite ( trivialities ) .
حرفهای صد تا یک غاز ( بی ارزش )
jockey
اسب سوار حرفهای
association for women in computing
سازمان حرفهای وغیرانتفاعی
jockeys
اسب سوار حرفهای
knock out
با مشت یا بوکس ازپادراوردن
sparring partner
یار تمرینی بوکس
savate
بوکس همراه با لگد
kick boxing
بوکس همراه با لگد
sunday punch
کاراترین ضربه در بوکس
headharness
کلاه تمرین بوکس
roped
طناب رینگ بوکس
ropes
طناب رینگ بوکس
head gear
کلاه تمرین بوکس
straight right
راست مستقیم در بوکس
headguard
کلاه تمرین بوکس
straight blow
ضربه مستقیم در بوکس
punch ball
گلابی تمرین بوکس
big bag
کیسه شن تمرین بوکس
punching bag
کیسه شن تمرین بوکس
punching bags
کیسه شن تمرین بوکس
speedbag
گلابی تمرین بوکس
heavy bag
کیسه شن تمرین بوکس
sparring match
مبارزه تمرینی بوکس
gym
محل تمرین بوکس
gyms
محل تمرین بوکس
stopped
استوپ داور بوکس
rope
طناب رینگ بوکس
stops
استوپ داور بوکس
stop
استوپ داور بوکس
stopping
استوپ داور بوکس
industrial school
اموزشگاه حرفهای مدرسه صنعتی
to i. from somebodies words
از حرفهای کسی استنباط کردن
pockets
نقدی
prompted
نقدی
pocket
نقدی
cashing
نقدی
pecuniary
نقدی
prompt
نقدی
cash
نقدی
cashed
نقدی
cashes
نقدی
prompts
نقدی
make-weight
سر وزن رسیدن در بوکس وکشتی
slugfest
بوکس بدون تاکتیک صحیح
to peel off
[tires]
بوکس و باد کردن چرخ
blow with the open glove
ضربه با دستکش باز بوکس
make weight
سر وزن رسیدن در بوکس وکشتی
to burn rubber
بوکس و باد کردن چرخ
road work
دویدن جادهای در تمرین بوکس
bell
زنگ در پایان هر روند بوکس
make-weights
سر وزن رسیدن در بوکس وکشتی
bells
زنگ در پایان هر روند بوکس
ranker
افسر سربازی کرده نظامی حرفهای
taxi squad
گروه بازیگران قراردادی درباشگاه حرفهای
That is unmitigated nonsense.
این از آن حرفهای بی معنی وچرند است
money
جایزه نقدی
net cash
نقدی خالص
non monetary
غیر نقدی
noncash
غیر نقدی
cash budget
بودجه نقدی
cash assets
داراییهای نقدی
cash balance
مانده نقدی
cash balance
تراز نقدی
pecuniary punishment
جزای نقدی
pecuniary punishment
مجازات نقدی
pecuniary pumishment
مجازات نقدی
cash account
حساب نقدی
share in cash
سهم نقدی
illiquid
غیر نقدی
cash on delivery
فروش نقدی
cash price
قیمت نقدی
cash price
بهای نقدی
cash rent
اجاره نقدی
cash security
وثیقه نقدی
cash nexus
رابطه نقدی
cash dividened
سود نقدی
cash capital
سرمایه نقدی
lump sum payment
پرداخت نقدی
liquidated damages
خسارت نقدی
liquid capital
سرمایه نقدی
cash sale
فروش نقدی
liquid assets
دارائیهای نقدی
cash discount
تخفیف نقدی
commuted ration
جیره نقدی
pursed
جایزه نقدی
spot price
قیمت نقدی
spot market
بازار نقدی
spot cash
پرداخت نقدی
budget item
اقلام نقدی
cash book
دفتر نقدی
cash-wage
دستمزد نقدی
cash books
دفتر نقدی
cashbook
دفتر نقدی
finest
جزای نقدی
purse
جایزه نقدی
quick asset
دارائی نقدی
fine
جزای نقدی
basic allowance for subsistence
جیره نقدی
capital in cash
سرمایه نقدی
spot transaction
معامله نقدی
realisation
[British E]
[of something]
نقدی
[اقتصاد]
fined
جزای نقدی
realization
[American E]
[of something]
نقدی
[اقتصاد]
liquidation
[of something]
نقدی
[اقتصاد]
purses
جایزه نقدی
pursing
جایزه نقدی
box
بوکس بازی کردن سیلی زدن
neutral corner
گوشههای رینگ بوکس درموقع استراحت
stance
طرزایستادن در مقابل حریف بوکس کارگاه
boxes
بوکس بازی کردن سیلی زدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com