English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
slugfest مسابقه سنگین
Other Matches
skull practice کلاس تعلیم فنون مسابقه جلسه مشورت درباره مسابقه
hooligan مسابقه جبرانی در مسیرخاکی برای اتومبیلهایی که در مسابقه اصلی شکست خورده اند
hooligans مسابقه جبرانی در مسیرخاکی برای اتومبیلهایی که در مسابقه اصلی شکست خورده اند
tug of war مسابقه طناب کشی مسابقه برای برتری یافتن
sack race مسابقه دو درحالیکه پای مسابقه دهنده در کیسه پیچیده
selling plater اسب مسابقه قابل خرید پس از مسابقه
opener مسابقه نخست ازدو مسابقه متوالی
seniors مسابقه گلف برای بازیگران بالاترازسن معین بازیگر سالمند مسابقه دو برای بالاترین سطح بدون شرط سنی
senior مسابقه گلف برای بازیگران بالاترازسن معین بازیگر سالمند مسابقه دو برای بالاترین سطح بدون شرط سنی
match play مسابقه گلف بین دو نفر یا دوتیم مسابقه بولینگ بین دونفر
handicaps مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
handicap مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
stable گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
stables گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
dragstrip مسیر مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت مسیر مسابقه قایقرانی سرعت
dragway مسیر مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت مسیر مسابقه قایقرانی سرعت
quadrangular meet مسابقه شنای دورهای بین 4تیم مسابقه دورهای بین 4تیم با محاسبه مجموع امتیازهای فردی
heavy lift حمل و نقل هوایی سنگین واحد حمل و نقل هوایی سنگین
slalom مسابقه مارپیچ قایقرانی مارپیچ کوچک اسکی مسابقه اسکی روی اب مارپیچ
slaloms مسابقه مارپیچ قایقرانی مارپیچ کوچک اسکی مسابقه اسکی روی اب مارپیچ
ice racing مسابقه سرعت روی یخ مسابقه روی یخ
weightier سنگین
weightiest سنگین
weighty سنگین
heftiest سنگین
largo a سنگین
loggy سنگین
hard water اب سنگین
pressure سنگین
lumpish سنگین
pressures سنگین
pressured سنگین
laden سنگین پر
saturnine سنگین
ponderous سنگین
massive سنگین
massively سنگین
weight ton تن سنگین
stodgy سنگین
navol اب سنگین
lumpy سنگین
lumpiest سنگین
mim سنگین
lumpier سنگین
cumbersome سنگین
waterlogged سنگین
hulky سنگین
lumberingly سنگین
extensive سنگین
heavy water اب سنگین
heavies سنگین
heavies دل سنگین
cloggy سنگین
heavier دل سنگین
onerous سنگین
high proof سنگین
heft سنگین
overweight سنگین تر از حد
heftier سنگین
unwieldy سنگین
exacting سنگین
heavier سنگین
hefty سنگین
heavy footed دل سنگین
burdensome سنگین
heavy دل سنگین
carking سنگین
heavy سنگین
weighted سنگین
staid سنگین
logy سنگین
heaviest سنگین
heaviest دل سنگین
pressuring سنگین
load سنگین کردن
clog : سنگین کردن
encumbered سنگین کردن
centrosphere سنگین کره
hard of hearing سنگین گوش
be off hand with someone <idiom> سر سنگین بودن
mackinaw کت کوتاه و سنگین
overbalancing سنگین تر بودن از
clogs : سنگین کردن
gravitates سنگین کردن
sadiron اتوی سنگین
encumber سنگین کردن
encumbering سنگین کردن
clogged : سنگین کردن
behave prettily سنگین باش
duller کند سنگین
overburdensome زیاد سنگین
dull کند سنگین
fuller سنگین کننده
overpoise سنگین تر بودن از
heavyweights بزرگ و سنگین
high polymer بسپار سنگین
overweigh سنگین تر بودن از
heavyweight بزرگ و سنگین
heavy petroleum نفتخام سنگین
heavyweight سنگین وزن
outbalance سنگین تر بودن از
dullest کند سنگین
dulling کند سنگین
heavy particle ذره سنگین
baryon ذره سنگین
profound sleep خواب سنگین
naphtha بنزین سنگین
weight سنگین کردن
clump ضربه سنگین
clumped ضربه سنگین
clumping ضربه سنگین
clumps ضربه سنگین
laden سنگین بار
burden سنگین بارکردن
dulled کند سنگین
preponderate سنگین تر بودن
dulls کند سنگین
heavyweights سنگین وزن
encumbers سنگین کردن
loads سنگین کردن
ham handed سنگین دست
ham fisted سنگین دست
hard colors رنگهای سنگین
high proof spirit عرق سنگین
gravitate سنگین کردن
gravitated سنگین کردن
heavy alloy الیاژ سنگین
heavy arm سلاح سنگین
heavy armed سنگین اسلحه
ham-fisted سنگین دست
gravity abutment گرانپایه سنگین
stodgy سنگین وکندرو
heavy-handed سنگین دست
heavy handed سنگین دست
titan crane جرثقیل سنگین
gravely بطور سنگین
grave موقر سنگین
graves موقر سنگین
gravest موقر سنگین
grand opera اپرای سنگین
heavy artillery توپخانه سنگین
demure جدی سنگین
heavy metal فلز سنگین
heavy shapes پروفیلهای سنگین
heavy soil خاک سنگین
heavy weight سنگین وزن
heavyish کمی سنگین
heavyish سنبته سنگین
high dollar value سنگین قیمت
high interest بهره سنگین
millstones بار سنگین
heavy industries صنایع سنگین
heavy concrete بتن سنگین
gravitating سنگین کردن
heavy drop بارریزی سنگین
heavy goods کالاهای سنگین
heavy hended سنگین دست
heavy hydrogen هیدروژن سنگین
heavy industry صنایع سنگین
heavy oil روغن سنگین
burdens سنگین بارکردن
incumber سنگین کردن
slammed ضربت سنگین
deep mourning عزاداری سنگین
heavy traffic ترافیک سنگین
dense traffic ترافیک سنگین
slam ضربت سنگین
tie-up راهبندان سنگین
overbalance سنگین تر بودن از
overbalanced سنگین تر بودن از
millstone بار سنگین
slamming ضربت سنگین
slams ضربت سنگین
colored crystal بلور سنگین
loggy سنگین در فکروحرکت
overbalances سنگین تر بودن از
light heavyweight نیم سنگین
d. of hearing سنگین گوش
light heavy نیم سنگین
traffic congestion راهبندان سنگین
to weigh heavy سنگین بودن
sober سنگین موقر
soberly سنگین موقر
to sit heavy on the stomach سنگین بودن
to pound a long سنگین رفتن
sledgehammers چکش سنگین
sledgehammer چکش سنگین
emcumber سنگین کردن
hulk کشتی سنگین وکندرو
slugged ضربت سنگین زدن به
squids قلاب سنگین ماهیگیری
squid قلاب سنگین ماهیگیری
to lie heavy on one's heart بار سنگین بر دل بودن
stowage حمل بار سنگین
clodhoppers کفشهای زمخت سنگین
slug ضربت سنگین زدن به
preponderance فزونی سنگین تری
overtaxing مالیات سنگین بستن بر
overtaxed مالیات سنگین بستن بر
clodhopper کفشهای زمخت سنگین
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com