English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
English Persian
hurdle مسابقه پرش ازروی مانع
hurdles مسابقه پرش ازروی مانع
Other Matches
bascula پرش قوسی کامل اسب ازروی مانع
A hurdle race . مسابقه دو با مانع
chaser اسب مسابقه با مانع
chasers اسب مسابقه با مانع
jump racing مسابقه پرش از مانع
steeplechasing مسابقه دو 0003 متر با مانع
intermediate hurdles مسابقه دو 004 متر با مانع
barrier نقطه اغاز مسابقه اسبدوانی مانع
barriers نقطه اغاز مسابقه اسبدوانی مانع
hurdler شرکت کننده در مسابقه پرش از مانع
shuttle play مسابقه دو رفت و برگشت امدادی یا با مانع
shuttle hurdles مسابقه دو امدادی یا رفت وبرگشت با مانع
trial مسابقه مهارت موتورسواردر مسیر با مانع سه حرکت مجاز در پرشهاو پرتابها درهر دور
trials مسابقه مهارت موتورسواردر مسیر با مانع سه حرکت مجاز در پرشهاو پرتابها درهر دور
injudiciously بیخردانه ازروی بیخردی یا بی عقلی ازروی بی احتیاطی
pusillanimously ازروی کم دلی یا بزدلی ازروی جبن
impartially ازروی بیطرفی ازروی راست بینی
pig headedly ازروی کله شقی ازروی کودنی
discerningly ازروی بصیرت یابینایی ازروی تشخیص
fast and loose ازروی بی باکی ازروی مکرو حیله
expertly ازروی خبرگی ازروی کارشناسی
phraseologically ازروی قاعده عبارت سازی به ایین سخن پردازی ازروی قاعده انشا
hedgehogs مانع جوجه تیغی شکل نوعی جنگ افزارضد زیردریایی یا مانع ضدزیردریایی
hedgehog مانع جوجه تیغی شکل نوعی جنگ افزارضد زیردریایی یا مانع ضدزیردریایی
skull practice کلاس تعلیم فنون مسابقه جلسه مشورت درباره مسابقه
hooligan مسابقه جبرانی در مسیرخاکی برای اتومبیلهایی که در مسابقه اصلی شکست خورده اند
hooligans مسابقه جبرانی در مسیرخاکی برای اتومبیلهایی که در مسابقه اصلی شکست خورده اند
sack race مسابقه دو درحالیکه پای مسابقه دهنده در کیسه پیچیده
tug of war مسابقه طناب کشی مسابقه برای برتری یافتن
deathlon مسابقه دهگانه شامل دو001 متر و دو 004 طول ودو 0051 متر و دو 011 متربا مانع و پرش طول و پرتاب دیسک و پرش با نیزه و پتاب نیزه و پرتاب وزنه و پرش ارتفاع
opener مسابقه نخست ازدو مسابقه متوالی
selling plater اسب مسابقه قابل خرید پس از مسابقه
crest clearing محوطه تامین بالای مانع حاشیه امنیت بالای مانع
dams سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dam سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
damming سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dammed سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
seniors مسابقه گلف برای بازیگران بالاترازسن معین بازیگر سالمند مسابقه دو برای بالاترین سطح بدون شرط سنی
senior مسابقه گلف برای بازیگران بالاترازسن معین بازیگر سالمند مسابقه دو برای بالاترین سطح بدون شرط سنی
match play مسابقه گلف بین دو نفر یا دوتیم مسابقه بولینگ بین دونفر
ocant altitude ارتفاع خارج از حدود مانع ارتفاع بالای مانع
obstructor وسیله مانع تخریب مین مانع ضد اکتشاف مین
handicaps مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
handicap مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
stable گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
stables گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
dragstrip مسیر مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت مسیر مسابقه قایقرانی سرعت
dragway مسیر مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت مسیر مسابقه قایقرانی سرعت
quadrangular meet مسابقه شنای دورهای بین 4تیم مسابقه دورهای بین 4تیم با محاسبه مجموع امتیازهای فردی
from ازروی
hurry scurry ازروی دستپاچگی
corruptly ازروی تباهی
crookedly ازروی نادرستی
impatiently ازروی بی صبری
hurry skurry ازروی دستپاچگی
ill humouredly ازروی بد خویی
disgustedly ازروی بیزاری
discursively ازروی استدلال
preponderantly ازروی فضیلت
deridingly ازروی ریشخند
impatiently ازروی ناشکیبایی
muddily ازروی گیجی
disobilgingly ازروی نامهربانی
mystically ازروی تصوف
distractedly ازروی گیجی
discontentedly ازروی نارضایتی
obedienlv ازروی فرمانبرداری
to get off برخاستن ازروی
ill humouredly ازروی بدخلقی
cold heartedly ازروی بی عاطفگی
insesately ازروی بی عاطفگی
insesately ازروی بیحسی
inconstantly ازروی بی ثباتی
circumspectly ازروی احتیاط
indecently ازروی بی شرمی
indecisively ازروی دو دلی
indelicately ازروی بی نزاکتی
by the book ازروی کتاب
antagonistically ازروی رقابت
by i ازروی ندانستگی
blunderingly ازروی اشتباه
blamelessly ازروی بی گناهی
basely ازروی پستی
dissolute ازروی هرزگی
in the abstract ازروی تجرید
considerately ازروی ملاحظه
constrainedly ازروی اجبار
ill humouredness ازروی بد خلقی
inefficiently ازروی بی کفایتی
inefficiently ازروی بی عرضگی
inexorably ازروی سنگدلی
ill naturedly ازروی بد خویی
stupidly ازروی نادانی
illy ازروی بد خواهی
irreverently ازروی بی حرمتی
irresolutely ازروی بی تصمیمی
irreligiously ازروی بی دینی
incontinently ازروی بی عفتی
immorally از ازروی بد اخلاقی
contumaciously ازروی سرکشی
irefully ازروی تندی
contextually ازروی قراین
inexactly ازروی بی دقتی
facetiously ازروی شوخی
irritably ازروی تندی
powerlessly ازروی ضعف
flippantly ازروی سبکی
subtly ازروی زیرکی
childishly ازروی بچگی
emulously ازروی هم چشمی
politicly ازروی مصلحت
puerilely ازروی بچگی
finically ازروی وسواس
egotistically ازروی خودبینی
rakishly ازروی هرزگی
joyfully ازروی خوشحالی
flatulently ازروی نفخ
empirically ازروی شارلاتانی
flatulently ازروی لاف
irritably ازروی تندمزاجی
profligately ازروی هرزگی
enterprisingly ازروی توکل
glaringly ازروی خودنمائی
experientially ازروی تجربه
fatuously ازروی بیشعوری
excursively ازروی بی ترتیبی
evadingly ازروی تجاهل
equivocally ازروی ایهام
courageously ازروی جرات
inquisitively ازروی کنجکاوی
huffily ازروی زودرنجی
sure ازروی یقین
surer ازروی یقین
surest ازروی یقین
brotherly ازروی دوستی
constantly ازروی ثبات
purposelessly ازروی بی مقصودی
flightily ازروی بوالهوسی
dishonorable ازروی بی شرمی
inadequately ازروی بی کفایتی
open mindldly ازروی بی تعصبی
dissolutely ازروی هرزگی
glozingly ازروی مداهنه
lightly ازروی بی علاقگی
grammatically ازروی دستور
headily ازروی خودسری
heretically ازروی فسادعقیده
huffily ازروی کج خلقی
despondingly ازروی افسردگی
despondently ازروی افسردگی
disingenuously ازروی تزویر
shabbily ازروی پستی
economically ازروی اقتصاد
distastefully ازروی بی رغبتی
frivolously ازروی نادانی
floutingly ازروی اهانت
submissively ازروی فروتنی
floutingly ازروی استهزاء
querulousy ازروی کج خلقی
pettishly ازروی کج خلقی
doubliy ازروی تزویر
dizzily ازروی گیجی
perfidiously ازروی خیانت
fractiously ازروی کج خلقی
pessimistically ازروی بد بینی
fictitiously ازروی جعل بطورعاریتی
duty call دیدنی ازروی اجباریاوفیفه
with a bad grace به اکراه ازروی بی میلی
feignedly ازروی بهانه باتزویر
in a partisan spirit طرفدارانه ازروی تعصب
inadvertenly ازروی عدم توجه
inertly ازروی بیحالی یا تنبلی
flauntingly باجلوه ازروی خودنمایی
inexpertly ازروی ناشی گری
disputatiously ازروی ستیزه جویی
vanally ازروی پستی مزدوروار
by the piece ازروی کار کرد
crassly ازروی زمختی یاکودنی
commandingly باتوانایی ازروی قدرت
flightily ازروی تلون مزاج
genealogically ازروی نسبت نامه
get over ازروی چیزی گذشتن
endophagous تغذیه کننده ازروی
flashily ازروی خودنمایی یاخودفروشی
ground observation دیدبانی ازروی زمین
immodestly ازروی بی حیایی گستاخانه
fierily ازروی اتش مزاجی
hat in hand چاپلوسانه ازروی پستی
cockily ازروی گستاخی یاخودبینی
well advised ازروی عقل و منطق
contritely ازروی توبه وپشیمانی
inexpertly ازروی کار ناشناسی
To jump across the stream. ازروی نهر آب پریدن
piggishly ازروی خوک منشی
glibly ازروی چرب زبانی
rancorously ازروی کینه وبغض
impatiently ازروی بیطاقتی باشتیاق
nattily ازروی زبر دستی
the quilt slipped off the bed لحاف ازروی رختخواب
roguishly ازروی بد ذاتی یاشیطنت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com