Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (25 milliseconds)
English
Persian
inclinable to something
مساعد برای چیزی
Other Matches
To view something approvingly ( favourably ) .
چیزی را با نظر موافق ( مساعد ) نگریستن
Please allow for at least two weeks' notice
[to do something]
[for something]
[prior to something]
.
درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری
[کار]
اعطاء کنید
[تا ما ]
[برای چیزی]
[قبل از چیزی]
.
haustellate
دارای الت مکنده مربوط به حشرات مکنده مساعد برای مکیدن
to scramble for something
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
to appreciate something
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
via
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
feedback
اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
extension
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
friendlies
مساعد
favorable
مساعد
auspicious
مساعد
fortunate
مساعد
favourable
مساعد
large hearted
مساعد
inclinable
مساعد
friendlier
مساعد
friendliest
مساعد
towardly
مساعد
furthersome
مساعد
adjutants
مساعد
adjutant
مساعد
propitious
مساعد
favouring or vor
مساعد
friendly
مساعد
tailwinds
باد مساعد
auspiciousness
مساعد بودن
tailwind
باد مساعد
good fortune
بخت مساعد
favourableness
مساعد بودن
auspiciously
بطور مساعد
conducive
سودمند مساعد
prosperouly
بطور مساعد
favourable
جواب مساعد
fairly
بطور مساعد
receptor
ستاره مساعد گیرنده
view favourably
با نظر مساعد نگریستن
favourably
بطور مساعد یا مطلوب
receptors
ستاره مساعد گیرنده
to grieve over anything
برای چیزی
vambrace
ساعد پوش زره مساعد
have one's ass in a sling
<idiom>
دریک وضع نا مساعد بودن
look to
<idiom>
آمادگی برای چیزی
to grumble at any thing
برای چیزی غرغرکردن
request
تقاضا برای چیزی
requested
تقاضا برای چیزی
requesting
تقاضا برای چیزی
requests
تقاضا برای چیزی
talk up
بانظر مساعد مورد بحث قراردادن
propitiously
بطور مساعد یا موافق خجسته وار
to make amends for something
کفاره دادن برای چیزی
application
[for something]
درخواست نامه
[برای چیزی]
to give reasons for a thing
دلیل برای چیزی اوردن
catch at
برای گرفتن چیزی کوشیدن
demanded
تقاضا برای انجام چیزی
to get something to somebody
برای کسی چیزی را آوردن
to atone for something
کفاره دادن برای چیزی
demands
تقاضا برای انجام چیزی
demand
تقاضا برای انجام چیزی
security blanket
<idiom>
استفاده از چیزی برای راحتی
take for
<idiom>
اشتباه شخصی برای چیزی
in defence of somebody
[something]
برای دفاع از کسی
[چیزی]
I'd like something to drink.
چیزی برای نوشیدن میخواهم.
asks
برای چیزی بی تاب شدن
to look at the black side
[about something]
بدبین بودن
[برای چیزی]
to try something on
چیزی را برای امتحان پوشیدن
I'd like something to eat.
چیزی برای خوردن میخواهم.
asking
برای چیزی بی تاب شدن
ask
برای چیزی بی تاب شدن
steeper
فرف برای خیساندن چیزی
approval
توافق برای استفاده از چیزی
asked
برای چیزی بی تاب شدن
favorable balance of trade
موازنه مساعد بازرگانی تراز مثبت تجاری
consign
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
to call somebody to
[for]
something
از کسی برای چیزی درخواست کردن
lanyard
طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
to refuse somebody admittance to something
پذیرش کسی را برای چیزی رد کردن
consigning
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consigns
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
lanyards
طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
I have nothing to declare.
چیزی برای گمرک دادن ندارم.
to make a r for something
برای رسیدن به چیزی نقاش کردن
to set measures to anything
برای چیزی اندازه یا حد معین کردن
to graps at anything
برای گرفتن چیزی کوشش نمودن
nothing remains to be told
چیزی برای گفتن باقی نمیماند
stepper
چیزی که برای پله بکار می رود
within reach of gunshot
کوشش کردن برای رسیدن به چیزی
impetrate
برای چیزی لابه واستغاثه کردن
anthropomorphism
تصور شخصیت انسانی برای چیزی
consigned
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
to negotiate for something
گفتگو و معامله کردن برای چیزی
sexualize
جنس برای چیزی تعیین کردن
make room for someone or something
<idiom>
برای چیزی اوضاع را مرتب کردن
spoon-feed
<idiom>
ساده کردن چیزی برای کسی
To set a limit to everything.
برای هر چیزی حدی قائل شدن
to make a study of something
برای بدست اوردن چیزی کوشیدن
demands
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
demanded
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
to save for something
پس انداز کردن
[اندوختن ]
برای چیزی
to store up something
انباشتن چیزی برای استفاده در آینده
to make amends for something
جلب رضایت کردن برای چیزی
demand
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
to save up for something
برای چیزی صرفه جویی کردن
to atone for something
جلب رضایت کردن برای چیزی
cellarage
حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
applies
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
apply
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
To lick ones lips .
شکم خود را برای چیزی صابون زدن
pay through the nose
<idiom>
برای چیزی پول زیادی خرج کردن
represented
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
to seek a remedy for something
چاره یا درمان برای چیزی جستجو کردن
to push for an answer
[in reference to something]
برای پاسخ فشار آوردن
[در رابطه با چیزی]
to be the obvious thing
[for somebody or something]
آشکار
[بدیهی]
بودن
[برای کسی یا چیزی]
to e. with person on a thing
کسی را دوستانه برای چیزی سرزنش کردن
wringer
ماشینی که برای چلاندن چیزی بکارمی رود
to open something to
[the]
traffic
چیزی را برای
[دسترسی به]
ترافیک باز کردن
to commandeer something
چیزی را
[بدون اجازه]
برای خود برداشتن
to go away
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
to go to
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
bring up
<idiom>
معرفی چیزی برای بحث (مذاکره)آوردن
cash on the barrelhead
<idiom>
پولی که برای خرید چیزی پرداخت می شود
applying
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
put up to
<idiom>
وسوسه کردن کسی برای انجام چیزی
represent
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
measure
عملیات برای اطمینان یافتن از صحت چیزی
make something out
<idiom>
ازپیش بردن برای دیدن یا خواندن چیزی
represents
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
Do you have nothing to declare?
آیا چیزی برای اعلام به گمرک دارید؟
throw one's weight around
<idiom>
ازنفوذ کسی برای رسیدن به چیزی استفاده کردن
to not give a shit about something
برای چیزی اصلا مهم نباشد.
[اصطلاح رکیک]
to make a long arm
[برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
Would you like something to drink?
<idiom>
آیا چیزی برای نوشیدن می خواهید؟
[غذا و آشپزخانه]
permutation
تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
to always find something to gripe about
همیشه چیزی برای گله زدن پیدا کردن
to not give a smeg about something
[British E]
برای چیزی اصلا مهم نباشد.
[اصطلاح رکیک]
amulet
دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
amulets
دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
not to have a prayer of achieving something
کمترین شانس هم برای بانجام رسانیدن چیزی رانداشتن
permutations
تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
moulage
انگشت نگاری یا نگارش اثر چیزی برای کشف جرم
to recount something to someone
[formal]
برای کسی چیزی را تعریف کردن
[یکایک گفتن]
[بازگفتن]
to trap something
[e.g. carbon dioxide]
چیزی را گرفتن
[جمع کردن]
[برای مثال دی اکسید کربن ]
laniard
طناب کوتاهی که برای نگاه داشتن چیزی بکار میرود
to offshore something
چیزی را
[برای سود بیشتر]
به خارج
[از کشور]
بردن
[اقتصاد]
rain check
<idiom>
بلیط مجانی برای چیزی که به علت باران کنسل شده
balance
برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
to not give a damn about something
[somebody]
برای چیزی
[کسی]
اصلا مهم نباشد.
[اصطلاح روزمره]
wetting
مایعی که برای تر ساختن یاخمیر کردن چیزی بکار رود
(in) care of someone
<idiom>
فرستادن چیزی برای کسی ازروی آدرس شخص دیگری
On the recent developments he had nothing to say.
در باره تحولات اخیر او هیچ چیزی برای گفتن نداشت.
balances
برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
planch
صفحهای از گل نسوزکه برای نگاه داشتن چیزی که دراتش گذاشته اندبکارمیرود
to suggest it is appropriate to do so
[matter]
پیشنهاد می کند که برای انجام این کار مناسب باشد
[چیزی ]
dipstick
میله یا چوبی که برای اندازه گیری عمق چیزی بکار می رود
dipsticks
میله یا چوبی که برای اندازه گیری عمق چیزی بکار می رود
get a word in
<idiom>
یافتن فرصتی برای گفتن چیزی بقیه دارند صحبت میکنند
peg
میله چوبی با نوک تیز
[برای محکم بستن چیزی به آنها]
labels
قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
labelled
قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
labeling
قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
label
قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
cut corners
<idiom>
[زمانی که چیزی برای صرفه جویی در هزینه به طور بد انجام شده است]
restrict
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricting
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricts
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
pipelines
زمان بندی ورودیهای ریزپردازنده وقتی چیزی رخ نداده است برای افزایش سرعت
litotes
کوچک قلم دادن چیزی برای افزایش اهمیت ان ویااجتناب ازانتقاد شکسته نفسی
pipeline
زمان بندی ورودیهای ریزپردازنده وقتی چیزی رخ نداده است برای افزایش سرعت
how about
<idiom>
برای ارائه پشنهاد یا جویا شدن نظر دیگران در مورد چیزی یا کاری استفاده می شود
to incline on's ear
با نظر مساعد گوش دادن گوش فرا گرفتن
texture mapping
1-جلوههای ویژه گرافیک کامپیوتری با استفاده از الگوریتم هایی برای تولید تصویری که مانند سطح چیزی به نظر می آید.
weatherly
حرکت در مسیر باد دارای باد مساعد
flavorings
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavoring
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavourings
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavouring
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
clip-on
<adj.>
گیره دار
[چیزی با گیره برای بستن]
to have something made
[by somebody]
بدهند
[به کسی]
چیزی را برای کسی بسازند
to concern something
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
kiosks
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosk
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
to watch something
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
touches
وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
touch
وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
to stop somebody or something
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
cash in
<idiom>
تبدیل به پول کردن ،خرد کردن چیزی برای پول
badminton
بازی انفرادی یا دو نفره در زمین به طول 04/31 متر و عرض 01/6متر برای دونفره و 81/5متر در 01/6 متر برای انفرادی و شامل سه گیم وهر گیم 51 امتیاز برای مردان و 11 امتیاز برای زنان
relevance
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
enclosing
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
queried
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replace
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaced
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaces
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modifies
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
replacing
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modify
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
push
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com