Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (12 milliseconds)
English
Persian
borrow
مسافتی که گوی روی چمن نرم منحرف میشود
borrowed
مسافتی که گوی روی چمن نرم منحرف میشود
borrows
مسافتی که گوی روی چمن نرم منحرف میشود
Other Matches
adverse yaw
شرایط پروازی که در ان دماغه هواپیما در خلاف جهت مطلوب منحرف میشود
tabbed flap
فلپی که لبه فرار ان لولا شده و تا زاویهای بزرگتراز زاویه اصلی بطرف پایین منحرف میشود
deviate
منحرف شدن منحرف ساختن انحراف
deviated
منحرف شدن منحرف ساختن انحراف
deviates
منحرف شدن منحرف ساختن انحراف
deviating
منحرف شدن منحرف ساختن انحراف
hull down
از مسافتی که فقط عرشه کشتی پیداست
telecommunications
فناوری ارسال و دریافت پیام در یک مسافتی
canonical time unit
زمان لازم برای طی مسافتی معادل یک رادیان
burn through range
مسافتی که رادار در ان میتواند هدفها را کشف کند
offset distance
مسافتی که نقطه صفر زمین از مرکز منطقه هدف دورباشد
free haul
در حمل مصالح ساختمانی به کارگاه حداکثر مسافتی را که کرایه اضافی بدان تعلق نگیردگویند
top
روش نوشتن برنامه ها که کل سیستم به بلاکها یا کارهای ساده تقسیم میشود. دو واحد بلاک نوشته میشود وپیش از پردازش آزمایش میشود با بعدی
mouses
نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
mouse
نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
carried
گذشتن گوی از یک نقطه یا شی ء مسافتی که گوی در هوا می پیماید
carries
گذشتن گوی از یک نقطه یا شی ء مسافتی که گوی در هوا می پیماید
carry
گذشتن گوی از یک نقطه یا شی ء مسافتی که گوی در هوا می پیماید
carrying
گذشتن گوی از یک نقطه یا شی ء مسافتی که گوی در هوا می پیماید
sectors
دیسکی که محلهای شروع شیار آن توسط سوراخهایی یا علامتهای فیزیکی دیگر روی دیسک نشان داده میشود و وقتی که دیسک ساخته میشود تنظیم میشود
sector
دیسکی که محلهای شروع شیار آن توسط سوراخهایی یا علامتهای فیزیکی دیگر روی دیسک نشان داده میشود و وقتی که دیسک ساخته میشود تنظیم میشود
universal
آنچه از همه جا اعمال میشود یا در هر جایی استفاده میشود یا برای چندین کار استفاده میشود
echoes
هر حرفی که به ترمینال برسد برگردانده میشود و صحت آن بررسی مجدد میشود
echoed
هر حرفی که به ترمینال برسد برگردانده میشود و صحت آن بررسی مجدد میشود
echo
هر حرفی که به ترمینال برسد برگردانده میشود و صحت آن بررسی مجدد میشود
echoing
هر حرفی که به ترمینال برسد برگردانده میشود و صحت آن بررسی مجدد میشود
perfoliate
درباب برگی گفته میشود که ساقه اش فاهرا ازتوی ان رد میشود
formed
ابتدای فایل که ذخیره میشود و همزمان با متن چاپ میشود
forms
ابتدای فایل که ذخیره میشود و همزمان با متن چاپ میشود
form
ابتدای فایل که ذخیره میشود و همزمان با متن چاپ میشود
averages
متوسط زمانی لازم از وقتی که تقاضا فرستاده میشود و داده برگردانده میشود
averaged
متوسط زمانی لازم از وقتی که تقاضا فرستاده میشود و داده برگردانده میشود
trace
نقاط قط ع انتخابی که برنامه اجرا درآنجا توقف میشود و ثبات بررسی میشود
traces
نقاط قط ع انتخابی که برنامه اجرا درآنجا توقف میشود و ثبات بررسی میشود
averaging
متوسط زمانی لازم از وقتی که تقاضا فرستاده میشود و داده برگردانده میشود
traced
نقاط قط ع انتخابی که برنامه اجرا درآنجا توقف میشود و ثبات بررسی میشود
average
متوسط زمانی لازم از وقتی که تقاضا فرستاده میشود و داده برگردانده میشود
load
برنامه کاپیوتری که در حا فظه اصلی باز میشود و سپس به صورت خودکار اجرا میشود
loads
برنامه کاپیوتری که در حا فظه اصلی باز میشود و سپس به صورت خودکار اجرا میشود
awry
منحرف
perverts
منحرف
perverting
منحرف
hell bent
منحرف
hell-bent
منحرف
lost
منحرف
astray
منحرف
deviant
منحرف
deviants
منحرف
aberrant
منحرف
deviate
منحرف
perverse
منحرف
digressional
منحرف
deviating
منحرف
deviator
منحرف
amiss
منحرف
deviates
منحرف
perverted
منحرف
deviated
منحرف
pervert
منحرف
soft
دیسکی که سکتورها با آدرس شرح داده میشود و کد شروع هنگام فرمت روی آن نوشته میشود
softer
دیسکی که سکتورها با آدرس شرح داده میشود و کد شروع هنگام فرمت روی آن نوشته میشود
dummies
متغیری که مط ابق با اصول زبان تنظیم میشود. ولی در زمان اجرای برنامه جایگزین میشود
softest
دیسکی که سکتورها با آدرس شرح داده میشود و کد شروع هنگام فرمت روی آن نوشته میشود
dummy
متغیری که مط ابق با اصول زبان تنظیم میشود. ولی در زمان اجرای برنامه جایگزین میشود
throughput
نرخ تولید ماشین یا سیستم که به عنوان کل اطلاعات مفید که در یک زمان پردازش میشود اندازه گیری میشود
town fog
نوعی مه یخ مانند که دردرجه حرارت خیلی پایین تولید میشود و معمولا درشهرهای پر جمعیت دیده میشود
suffix notation
عملیات ریاضی که به صورت منط ق نوشته میشود و نشانه پس از عددی که عمل روی آن انجام میشود می آید
master
و وقتی کامپیوتر روشن میشود بار میشود.
seconds
که هنوز استفاده میشود و دوباره فروخته میشود
seconding
که هنوز استفاده میشود و دوباره فروخته میشود
second
که هنوز استفاده میشود و دوباره فروخته میشود
seconded
که هنوز استفاده میشود و دوباره فروخته میشود
masters
و وقتی کامپیوتر روشن میشود بار میشود.
mastered
و وقتی کامپیوتر روشن میشود بار میشود.
intervert
منحرف کردن
excurse
منحرف شدن
deviates
منحرف شدن
pervert
منحرف کردن
perverting
منحرف کردن
deviated
منحرف شدن
perverts
منحرف کردن
fall off
منحرف شدن
deviate
منحرف شدن
hell bent
منحرف شده
perversity
منحرف بودن
pay off
منحرف شدن
call off
منحرف کردن
deviating
منحرف شدن
astray
منحرف بیراه
deviator
منحرف شونده
hell-bent
منحرف شده
digressively
بطور منحرف
bend
منحرف کردن
divertive
منحرف کننده
draw off
منحرف کردن
step aside
منحرف شدن
swerve
منحرف شدن
avert
منحرف کردن
wringing
منحرف کردن
averted
منحرف کردن
averts
منحرف کردن
wring
منحرف کردن
errant
منحرف بدنام
digress
منحرف شدن
curving
کم کم منحرف شدن
swerving
منحرف کردن
swerving
منحرف شدن
wrings
منحرف کردن
diversionary
منحرف کننده
swerved
منحرف شدن
swerved
منحرف کردن
swerves
منحرف شدن
swerves
منحرف کردن
digresses
منحرف شدن
digressing
منحرف شدن
deflect
منحرف کردن
divert
منحرف شدن
deflected
منحرف شدن
swerve
منحرف کردن
deflected
منحرف کردن
deflecting
منحرف شدن
deflecting
منحرف کردن
diverted
منحرف شدن
deflects
منحرف شدن
deflects
منحرف کردن
deflect
منحرف شدن
diverted
منحرف کردن
digressed
منحرف شدن
diverts
منحرف کردن
diverts
منحرف شدن
to step aside
منحرف شدن
divert
منحرف کردن
curves
کم کم منحرف شدن
averting
منحرف کردن
curve
کم کم منحرف شدن
faxed
کارت آداپتور که وارد یک حفره بزرگ میشود و باعث میشود کامپیوتر داده فکس را ارسال و دریافت کند
faxes
کارت آداپتور که وارد یک حفره بزرگ میشود و باعث میشود کامپیوتر داده فکس را ارسال و دریافت کند
fax
کارت آداپتور که وارد یک حفره بزرگ میشود و باعث میشود کامپیوتر داده فکس را ارسال و دریافت کند
faxing
کارت آداپتور که وارد یک حفره بزرگ میشود و باعث میشود کامپیوتر داده فکس را ارسال و دریافت کند
workgroup
خصوصیتی که به بستههای نرم افزاری استاندارد اضافه میشود که باعث کارایی بهتر آن در گروه کاربران شبکه میشود
horned scully
مانع افقی زیرابی که برای سوراخ کردن بدنه کشتیهاکار گذاشته میشود و معمولابا بتون و تیراهن ساخته میشود
distracts
منحرف کردن توجه
twisty
پیچ دار منحرف
devious
غیر مستقیم منحرف
antevert
به جلو منحرف کردن
back slide
منحرف شدن از مسیر
detours
خط سیر را منحرف کردن
deflecting electrode
الکترد منحرف کننده
deflecting electrode
صفحه منحرف کننده
deflecting voltage
ولتاژ منحرف کننده
skew
منحرف کج نگاه کردن
skewing
منحرف کج نگاه کردن
oblique
غیر مستقیم منحرف
to call off
منحرف یامنصرف کردن
to divert
[British E]
/ detour
[American E]
[the]
traffic
منحرف کردن ترافیک
detour
خط سیر را منحرف کردن
to put off the scent
ازجاده منحرف کردن
divertor switch
کلید منحرف کننده
distract
منحرف کردن توجه
skews
منحرف کج نگاه کردن
deflector plates
صفحههای منحرف کننده
standards
نامهای که بدون تغییر به متن اصلی فرستاده میشود ولی سپس با درج نام و آدرس افراد مختلف مشخص میشود
standard
نامهای که بدون تغییر به متن اصلی فرستاده میشود ولی سپس با درج نام و آدرس افراد مختلف مشخص میشود
autos
کلمه رمز و نام کاربر که پس از تمام شدن صفحه وقتی توسط یک سیستم از راه دور تقاضا میشود ارسال میشود
auto
کلمه رمز و نام کاربر که پس از تمام شدن صفحه وقتی توسط یک سیستم از راه دور تقاضا میشود ارسال میشود
yaw
ازمسیر خود منحرف شدن
falloff
متوجه بودن منحرف شدن
warps
منحرف کردن تاب برداشتن
jumps
تغییرمسیر دادن و منحرف شدن
jumped
تغییرمسیر دادن و منحرف شدن
jump
تغییرمسیر دادن و منحرف شدن
wander
اواره بودن منحرف شدن
warped
منحرف کردن تاب برداشتن
wandered
اواره بودن منحرف شدن
wanders
اواره بودن منحرف شدن
sidetrack
از امر اصلی منحرف شدن
warp
منحرف کردن تاب برداشتن
sidetracked
از امر اصلی منحرف شدن
diversionary attack
تک منحرف کننده توجه دشمن
incorruptible
فساد نا پذیر منحرف نشدنی
yawed
ازمسیر خود منحرف شدن
perversive
گمراه کننده منحرف سازنده
baffle
منحرف کننده جریان سیال
baffled
منحرف کننده جریان سیال
baffles
منحرف کننده جریان سیال
baffling
منحرف کننده جریان سیال
indivertible
انحراف نا پذیر منحرف نکردنی
slipped
سرخوردن منحرف شدن از مسیر
slips
سرخوردن منحرف شدن از مسیر
slip
سرخوردن منحرف شدن از مسیر
magnetic deflection field
میدان منحرف کننده مغناطیسی
extravagate
ازحداعتدال بیرون رفتن منحرف شدن
bolting
فرار یا منحرف شدن اسب ازمسیر
bolt
فرار یا منحرف شدن اسب ازمسیر
bolts
فرار یا منحرف شدن اسب ازمسیر
bolted
فرار یا منحرف شدن اسب ازمسیر
sympodium
منحرف شونده یا ممتد درجهت محوری
to veer off the street
از جاده منحرف شدن
[ترا فیک]
phototransistor
نیمه هادی حالت جامد که باجذب نور حفره هایی در ان ایجاد میشود و این جریان توسط عمل ترانزیستور تاچندین برابر تشدید میشود
shunt
ترن را بخط دیگری انداختن منحرف کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com