Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 99 (6 milliseconds)
English
Persian
hitchhike
مسافرت مفتی
Other Matches
the incidents of a journey
رویدادهای یک مسافرت اتفاقات جزئی و گوناگون یک مسافرت
trek
کوچ مسافرت باگاری بازحمت حرکت کردن باسختی واهستگی مسافرت کردن
trekked
کوچ مسافرت باگاری بازحمت حرکت کردن باسختی واهستگی مسافرت کردن
treks
کوچ مسافرت باگاری بازحمت حرکت کردن باسختی واهستگی مسافرت کردن
trekking
کوچ مسافرت باگاری بازحمت حرکت کردن باسختی واهستگی مسافرت کردن
juristconsult
مفتی
mufti
مفتی
Money for jam . Money for old rope .
پول یا مفتی
We were admitted gratis .
مفتی راهمان دادند
trips
مسافرت مسافرت کردن
trip
مسافرت مسافرت کردن
tripped
مسافرت مسافرت کردن
hitch-hiked
مفتی سوار ماشین کسی شدن
hitch-hikes
مفتی سوار ماشین کسی شدن
hitch-hike
مفتی سوار ماشین کسی شدن
hitch-hiking
مفتی سوار ماشین کسی شدن
tours
مسافرت
travels
مسافرت
touring
مسافرت
journeying
مسافرت
journeys
مسافرت
journey
مسافرت
journeyed
مسافرت
tour
مسافرت
travel
مسافرت
traveled
مسافرت
toured
مسافرت
locomotion
مسافرت
river trip
مسافرت رودخانه ای
jaunt
مسافرت کوچک
dromomania
جنون مسافرت
royal progress
مسافرت شاهانه
trip ticket
بلیط مسافرت
walkabouts
مسافرت پیاده
walkabout
مسافرت پیاده
visits
مسافرت معاینه
visited
مسافرت معاینه
visit
مسافرت معاینه
passport
اجازه مسافرت
jaunts
مسافرت کوچک
passports
اجازه مسافرت
peregrinations
مسافرت دور
peregrination
مسافرت دور
holiday at the seaside
[British]
مسافرت کنار دریا
holiday by the seaside
[British]
مسافرت کنار دریا
campaigning
مسافرت درداخل کشور
Get ready for the journey(trip)
برای مسافرت حاضر شو
To travel night and day .
شب وروز مسافرت کردن
campaigns
مسافرت درداخل کشور
all-expense tour
مسافرت بسته بندی
sailings
مسافرت با قایق بادی
package holiday
مسافرت بسته بندی
sailed
مسافرت با قایق بادی
sail
مسافرت با قایق بادی
package tour
مسافرت بسته بندی
trip ticket
برگه اجازه مسافرت
port
مامن مبدا مسافرت
train journey from ... over ... to ...
مسافرت با قطار از ... از راه ... به ...
churchills v to moscow
مسافرت چرچیل به مسکو
travelogue
سخنرانی درباره مسافرت
travelogs
سخنرانی درباره مسافرت
travelogues
سخنرانی درباره مسافرت
campaign
مسافرت درداخل کشور
campaigned
مسافرت درداخل کشور
yachting
مسافرت با قایق تفریحی
camels
مسافرت کردن باشتر
camel
مسافرت کردن باشتر
traversabel
سخنرانی درباره مسافرت
trial trip
مسافرت ازمایشی یا امتحانی
waybill
خط سیر مسافر راهنمای مسافرت
riding
گردش و مسافرت لنگر گاه
foy
سوری که بخاطر مسافرت میدهند
We have a long journey before us .
مسافرت طولانی در پیش داریم
roadability
راهواری قابل مسافرت در جاده
I travel tomorrow
[afternoon]
.
من فردا
[بعد از ظهر]
به مسافرت می روم.
mal de mer
سرگیجه وحالت قی در نتیجه مسافرت با کشتی
stow away
مسافرت قاچاقی کردن باکشتی وغیره
itinerate
سیار بودن مسافرت تبلیغاتی کردن
commuting
مسافرت کردن بابلیط تخفیف دار
commutes
مسافرت کردن بابلیط تخفیف دار
commuted
مسافرت کردن بابلیط تخفیف دار
commute
مسافرت کردن بابلیط تخفیف دار
astronautics
مطالعهء امکان مسافرت بکرات دیگر
I have a short trip ahead.
قرار است یک مسافرت کوتاهی بروم
roadworthy
اماده مسافرت قابل سفر کردن
passenger mile
طول راه مسافرت به حسب میل
flying
بال وپر زن بسرعت گذرنده مسافرت هوایی
How long does the crossing take?
چه مدت این مسافرت دریایی طول می کشد؟
road test
ازمایش امادگی وسائط نقلیه برات مسافرت
command sponsored dependent
بستگان نظامیانی که با خرج ارتش بخارج مسافرت می کنند
traveling fellowship
بورس تحصیلی شامل هزینه مسافرت وتحقیقات در خارج از محل خود
barnstormed
مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstorm
مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstorms
مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstorming
مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
travels
سفر کردن مسافرت کردن
traveled
سفر کردن مسافرت کردن
travel
سفر کردن مسافرت کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com