Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (20 milliseconds)
English
Persian
commute
مسافرت کردن بابلیط تخفیف دار
commuted
مسافرت کردن بابلیط تخفیف دار
commutes
مسافرت کردن بابلیط تخفیف دار
commuting
مسافرت کردن بابلیط تخفیف دار
Other Matches
trek
کوچ مسافرت باگاری بازحمت حرکت کردن باسختی واهستگی مسافرت کردن
treks
کوچ مسافرت باگاری بازحمت حرکت کردن باسختی واهستگی مسافرت کردن
trekking
کوچ مسافرت باگاری بازحمت حرکت کردن باسختی واهستگی مسافرت کردن
trekked
کوچ مسافرت باگاری بازحمت حرکت کردن باسختی واهستگی مسافرت کردن
trips
مسافرت مسافرت کردن
tripped
مسافرت مسافرت کردن
trip
مسافرت مسافرت کردن
the incidents of a journey
رویدادهای یک مسافرت اتفاقات جزئی و گوناگون یک مسافرت
To travel night and day .
شب وروز مسافرت کردن
camel
مسافرت کردن باشتر
camels
مسافرت کردن باشتر
itinerate
سیار بودن مسافرت تبلیغاتی کردن
roadworthy
اماده مسافرت قابل سفر کردن
stow away
مسافرت قاچاقی کردن باکشتی وغیره
traveled
سفر کردن مسافرت کردن
travels
سفر کردن مسافرت کردن
travel
سفر کردن مسافرت کردن
alights
راحت کردن تخفیف دادن
alighting
راحت کردن تخفیف دادن
alight
راحت کردن تخفیف دادن
alighted
راحت کردن تخفیف دادن
slashed
تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
reduce
استحاله یا احاله کردن تخفیف دادن
reduces
استحاله یا احاله کردن تخفیف دادن
reducing
استحاله یا احاله کردن تخفیف دادن
slash
تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
slashes
تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
barnstorms
مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstorming
مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstormed
مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstorm
مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
traveled
مسافرت
journeys
مسافرت
journey
مسافرت
journeyed
مسافرت
travel
مسافرت
travels
مسافرت
tours
مسافرت
journeying
مسافرت
toured
مسافرت
locomotion
مسافرت
touring
مسافرت
tour
مسافرت
skimming
محصولی را با قیمت بالاعرضه کردن برای اطمینان ازمقاومت ان و متعاقبا" تخفیف تدریجی دادن برای توسعه فروش
walkabout
مسافرت پیاده
visit
مسافرت معاینه
visits
مسافرت معاینه
hitchhike
مسافرت مفتی
passports
اجازه مسافرت
walkabouts
مسافرت پیاده
dromomania
جنون مسافرت
passport
اجازه مسافرت
trip ticket
بلیط مسافرت
peregrination
مسافرت دور
river trip
مسافرت رودخانه ای
royal progress
مسافرت شاهانه
jaunts
مسافرت کوچک
peregrinations
مسافرت دور
jaunt
مسافرت کوچک
visited
مسافرت معاینه
campaigning
مسافرت درداخل کشور
travelogs
سخنرانی درباره مسافرت
Get ready for the journey(trip)
برای مسافرت حاضر شو
travelogue
سخنرانی درباره مسافرت
churchills v to moscow
مسافرت چرچیل به مسکو
all-expense tour
مسافرت بسته بندی
package holiday
مسافرت بسته بندی
campaign
مسافرت درداخل کشور
package tour
مسافرت بسته بندی
travelogues
سخنرانی درباره مسافرت
campaigned
مسافرت درداخل کشور
trip ticket
برگه اجازه مسافرت
sailed
مسافرت با قایق بادی
sailings
مسافرت با قایق بادی
holiday at the seaside
[British]
مسافرت کنار دریا
holiday by the seaside
[British]
مسافرت کنار دریا
traversabel
سخنرانی درباره مسافرت
sail
مسافرت با قایق بادی
trial trip
مسافرت ازمایشی یا امتحانی
train journey from ... over ... to ...
مسافرت با قطار از ... از راه ... به ...
port
مامن مبدا مسافرت
campaigns
مسافرت درداخل کشور
yachting
مسافرت با قایق تفریحی
waybill
خط سیر مسافر راهنمای مسافرت
roadability
راهواری قابل مسافرت در جاده
foy
سوری که بخاطر مسافرت میدهند
We have a long journey before us .
مسافرت طولانی در پیش داریم
riding
گردش و مسافرت لنگر گاه
astronautics
مطالعهء امکان مسافرت بکرات دیگر
passenger mile
طول راه مسافرت به حسب میل
I travel tomorrow
[afternoon]
.
من فردا
[بعد از ظهر]
به مسافرت می روم.
I have a short trip ahead.
قرار است یک مسافرت کوتاهی بروم
mal de mer
سرگیجه وحالت قی در نتیجه مسافرت با کشتی
road test
ازمایش امادگی وسائط نقلیه برات مسافرت
How long does the crossing take?
چه مدت این مسافرت دریایی طول می کشد؟
flying
بال وپر زن بسرعت گذرنده مسافرت هوایی
command sponsored dependent
بستگان نظامیانی که با خرج ارتش بخارج مسافرت می کنند
discounts
تخفیف
mitigation
تخفیف
clemency
تخفیف
allayment
تخفیف
assuagement
تخفیف
abatement
تخفیف
alleviation
تخفیف
attenuation
تخفیف
concession
تخفیف
damping
تخفیف
commissions
تخفیف
commissioning
تخفیف
commission
تخفیف
volume discount
تخفیف
slake
تخفیف
slaked
تخفیف
refraction
تخفیف
discounted
تخفیف
discount
تخفیف
rebates
تخفیف
rebate
تخفیف
slakes
تخفیف
reductions
تخفیف
reduction
تخفیف
discounting
تخفیف
relaxation
تخفیف
traveling fellowship
بورس تحصیلی شامل هزینه مسافرت وتحقیقات در خارج از محل خود
slashing
تخفیف زیاد
quantity discount
تخفیف کلی
quantity discount
میزان تخفیف
rate of discount
نرخ تخفیف
cash discount
تخفیف نقدی
trade discount
تخفیف صنفی
discounted
تخفیف دادن
trade discount
تخفیف تجاری
commmute
تخفیف دادن
remissive
تخفیف دهنده
rebates
تخفیف کاهش
bate
تخفیف دادن
quantity discount
مقدار تخفیف
give a reduction
تخفیف دادن
remitted
تخفیف دادن
commutation
تخفیف جرم
commutation
تخفیف مجازات
commutation ticket
بلیط با تخفیف
rebate
تخفیف کاهش
commutative
تخفیف دار
incommutability
تخفیف ناپذیری
remits
تخفیف دادن
remit
تخفیف دادن
incommutable
تخفیف ناپذیر
commutability
تخفیف پذیری
immitigable
تخفیف ناپذیر
abates
تخفیف دادن
quantity allowance
تخفیف کلی
relaxation of penultis
تخفیف جرایم
unmitigated
تخفیف نیافته
volume discont
تخفیف مقداری
volume discont
تخفیف خریدعمده
relaxing
تخفیف یافتن
relaxes
تخفیف یافتن
progressive rebate
تخفیف تصاعدی
relax
تخفیف یافتن
remitting
تخفیف دادن
incommutably
یا تخفیف داد
discounting
تخفیف دادن
assuaged
تخفیف دادن
alleviator
تخفیف دهنده
abated
تخفیف دادن
relieving
تخفیف دادن
relieves
تخفیف دادن
money off offer
فروش با تخفیف
mitigation of punishment
تخفیف مجازات
relieve
تخفیف دادن
mitigable
تخفیف دادنی
abating
تخفیف دادن
abate
تخفیف دادن
assuage
تخفیف دادن
assuaging
تخفیف دادن
commuting
تخفیف دادن
commutes
تخفیف دادن
abatable
قابل تخفیف
commuted
تخفیف دادن
commute
تخفیف دادن
scant
تخفیف یافتن
discount rate
نرخ تخفیف
discount rate
میزان تخفیف
discountable
تخفیف بردار
cut
تخفیف بریدگی
cuts
تخفیف بریدگی
extenuative
تخفیف دهنده
extenuatory
تخفیف امیز
slash
تخفیف زیاددادن
assuages
تخفیف دادن
allowance
تخفیف مقرری
allowances
تخفیف مقرری
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com