Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (3 milliseconds)
English
Persian
motor vehicle passenger
مسافر خودرو
[اتومبیل رانی]
car passenger
مسافر خودرو
[اتومبیل رانی]
Search result with all words
back-seat driver
مسافر صندلی عقب خودرو که مرتب در کار راننده دخالت میکند
back-seat drivers
مسافر صندلی عقب خودرو که مرتب در کار راننده دخالت میکند
Other Matches
four by two
خودرو چهارچرخی که فقط دوچرخ ان نیرو داشته باشد خودرو چهار در دو
roomer
مسافر
passengers
مسافر
passenger
مسافر
viator
مسافر
on the road
مسافر
pilgrims
مسافر
pilgrim
مسافر
peregrinator
مسافر
traveler
مسافر
lodgers
مسافر
trippers
مسافر
tripper
مسافر
travellers
مسافر
traveller
مسافر
travelers
مسافر
farer
مسافر
lodger
مسافر
wayfarers
مسافر پیاده
stow away
مسافر قاچاق
shipper
مسافر کشتی
foot passenger
مسافر پیاده
faring
کرایه مسافر
ganger
مسافر پیاده
wayfarer
مسافر پیاده
passage money
کرایه مسافر
fare
کرایه مسافر
stowaways
مسافر مخفی
westbound
مسافر مغرب
fared
کرایه مسافر
fares
کرایه مسافر
trekker
مسافر باگاری
hares
مسافر بی بلیط
stowaway
مسافر قاچاق
stowaway
مسافر مخفی
hare
مسافر بی بلیط
stowaways
مسافر قاچاق
spacemen
مسافر فضایی
spaceman
مسافر فضایی
take on
مسافر سوار کردن
peregrine
ازخارجه امده مسافر
baggage
بار و بنهء مسافر
birds of passage
مرغان مهاجریا مسافر
pick up
سوار کردن مسافر
waybill
خط سیر مسافر راهنمای مسافرت
mess kit
جعبه فروف سرباز یا مسافر
mess gear
جعبه فروف سرباز یا مسافر
pick up
<idiom>
سوارکردن مسافر ،دریافت کردن
To pick up a passenger.
مسافر سوار کردن ( تاکسی ؟ اتوبوس )
taxi rank
[British E]
توقفگاه تاکسی
[برای انتظار مسافر]
taxi stand
توقفگاه تاکسی
[برای انتظار مسافر]
cabstand
[American E]
توقفگاه تاکسی
[برای انتظار مسافر]
voyager
مسافر کشتی یا وسیله مسافری دیگری
limited train
قطاریکه یک عده محدودی مسافر می پذیرد
voyagers
مسافر کشتی یا وسیله مسافری دیگری
administrative landing
پیاده کردن بار و مسافر به صورت اداری
carpetbaggers
تازه بدوران رسیده وفاسد مسافر خورجین دار
carpetbagger
تازه بدوران رسیده وفاسد مسافر خورجین دار
The passenger was admitted into the USA.
به مسافر اجازه ورود به ایالات متحده آمریکا را دادند.
boat train
ترنی که کارش بردن مسافر به لنگرگاه کشتیها است
boat trains
ترنی که کارش بردن مسافر به لنگرگاه کشتیها است
self grown
خودرو
self propelling
خودرو
self propelled
خودرو
four by four
خودرو 4 در 4
motor vehicle
خودرو
self driven
خودرو
locomobile
خودرو
vehicle
خودرو
automobile
خودرو
automobiles
خودرو
adventive
خودرو
automotive
خودرو
autos
:خودرو
auto
:خودرو
vehicles
خودرو
escalators
پلکان خودرو
to turn
[to turn off]
[to make a turn]
پیچیدن
[با خودرو]
automobile
ماشین خودرو
vehicular
مربوط به خودرو
automobiles
ماشین خودرو
personnel carrier
خودرو نفربر
scout car
خودرو دیده ور
motor car
گردونه خودرو
motor cars
گردونه خودرو
propeller shaft
گاردان خودرو
wildwood
جنگل خودرو
truck vehicle
خودرو نظامی
escalator
پلکان خودرو
weedy
هرز خودرو
tank vehicle
خودرو تانکرسوخت
tank vehicle
خودرو تانکر
tank transporter
خودرو مازتانک بر
drive screw
پیچ خودرو
deep jeep
خودرو زیرابی
propeller
گاردان خودرو
escalator
پلکان خودرو
to ride in the car
با خودرو رفتن
to use the car
با خودرو رفتن
bumper bar
سپر خودرو
liftruck
خودرو بالابر
motorcar
خودرو سواری
ammunition carrier
خودرو مهمات کش
moving stairway
پلکان خودرو
caterpillar truck
خودرو هزارپا
moving staircase
پلکان خودرو
chasis
شاسی خودرو
locomobile
گردونه خودرو
motor vehicle
خودرو موتوری
wheel wrench
آچار چرخ خودرو
technical inspection
معاینه فنی
[خودرو]
trunk
[American E]
صندوق چمدان
[خودرو]
[spider-type]
lug wrench
[American E]
آچار چرخ خودرو
boot
[British E]
صندوق چمدان
[خودرو]
high beam
[American English]
نور بالا
[در خودرو]
wheel brace
آچار چرخ خودرو
dipped beams
[beam light]
[British English]
نور پایین
[خودرو]
dipped headlights
[lights]
[British English]
نور پایین
[خودرو]
low beams
[beam light]
[American English]
نور پایین
[خودرو]
moving stairways
پلکان های خودرو
moving staircases
پلکان های خودرو
dimmed headlights
[lights]
[American English]
نور پایین
[خودرو]
escalators
پلکان های خودرو
cross bar wrench
آچار چرخ خودرو
moving stairs
{pl}
پلکان های خودرو
full beam
نور بالا
[در خودرو]
upper beam headlights
نور بالا
[در خودرو]
signalled
علامت راهنمای خودرو
suspension wheel
چرخ تعلیق خودرو
short wheel
خودرو شاسی کوتاه
payloads
بازده خودرو یا دستگاه
payload
بازده خودرو یا دستگاه
lift truck
خودرو دارای جرثقیل
rollover
چپ شدن خودرو یاوسیله
signaled
علامت راهنمای خودرو
loading list
لیست بارگیری خودرو
loading plan
طرح بارگیری خودرو
windshield
شیشه جلو خودرو
windshields
شیشه جلو خودرو
signal
علامت راهنمای خودرو
oil pan
جعبه کارتر خودرو
high gear
دنده قوی خودرو
unladen weight
وزن کامل خودرو
combat tire
تایر جنگی خودرو
unladen weight
وزن ناخالص خودرو
propeller joint
چهارشاخه گاردان خودرو
full tracked
خودرو تمام شنی
automotive
مربوط به وسایل نقلیه خودرو
dome light
چراغ بالای طاق خودرو
fast shuttle
تغییرمکان سریع یکانها یا خودرو
curb weight
وزن کل خودرو با سوخت وتجهیزات
to go for a spin
با خودرو گردش کوتاهی کردن
mileage
مسافت طی شده به وسیله خودرو
gradeability
قابلیت عبور خودرو از شیبها
laden weight
وزن کلی خودرو با بار
to go into the ditch
با خودرو به خندق جاده رفتن
to leave on
روشن گذاشتن
[موتور یا خودرو]
endgate
درب عقب
[خودرو شناسی]
motor transport
حمل ونقل به وسیله خودرو
motor vehicle passenger
سرنشین خودرو
[اتومبیل رانی]
to get a ride with somebody
سواری گرفتن از کسی
[در خودرو]
to get a lift from somebody
سواری گرفتن از کسی
[در خودرو]
to get a lift with somebody
سواری گرفتن از کسی
[در خودرو]
travelling crane
جرثقیل رونده بارانگیز خودرو
wilding
گیاه یا میوه خودرو وحشی
six by six
خودروی شش در شش نوعی خودرو شش چرخ
car passenger
سرنشین خودرو
[اتومبیل رانی]
Carpool
هم سفری
[گردشگری]
[خودرو رانی]
lift
سواری
[گردشگری]
[خودرو رانی]
ride
[American E]
سواری
[گردشگری]
[خودرو رانی]
six by four
خودرو شش در چهار خودروی شش چرخ
She swerved sharply to avoid hitting a dog.
او
[زن]
ویراژ تندی داد تا با خودرو به سگ نزند.
domes
کلاهک رادار برجک خودرو زرهی
to swerve a car
<idiom>
با خودرو ویراژ دادن
[اصطلاح روزمره]
choke
خفه کردن ساسات خودرو چوک
choked
خفه کردن ساسات خودرو چوک
chokes
خفه کردن ساسات خودرو چوک
dome
کلاهک رادار برجک خودرو زرهی
loading
بارگیری کردن سوارشدن به خودرو یاهواپیما
half track
خودرو نیمه شنی یا نیم زنجیر
less than carload
وزن باراضافه از فرفیت تناژ خودرو
tracklaying
زنجیرگذاری کردن خودرو شنی دار
tank recovery vehicle
خودرو اخراجات تانک جرثقیل زرهی
compass course
مسیر مغناطیسی خودرو یاهواپیما یا تانک
skate mount
پایه دوار مسلسل روی خودرو
trailer brake system
دستگاه ترمز تریلر
[فناری خودرو]
trucking
خودرو نظامی بالاترین بازوی دکل ناو
truck
خودرو نظامی بالاترین بازوی دکل ناو
trucked
خودرو نظامی بالاترین بازوی دکل ناو
trucks
خودرو نظامی بالاترین بازوی دکل ناو
fifth wheel
جفت ساز که خودرو را به تریلر وصل میکند
to start
روشن کردن
[به کار انداختن]
[موتور یا خودرو]
maximum gradeability
حداکثر شیب قابل عبور به وسیله خودرو
center disc
[disk wheel]
دیسک با سوراخ بزرگ در کانونش
[ فناوری خودرو]
panel truck
یک نوع خودرو برای حمل بیسیم و غیره
straddle truck
نوعی خودرو چهارچرخ حمل بار و جراثقال
crashingly
سقوط هواپیما تصادف خودرو برخورد به چیزی
four by four
خودرو چهارچرخی که هرچهارچرخ ان نیرو داشته باشد
crashes
سقوط هواپیما تصادف خودرو برخورد به چیزی
crashed
سقوط هواپیما تصادف خودرو برخورد به چیزی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com