Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (42 milliseconds)
English
Persian
take on
مسافر سوار کردن
Search result with all words
pick up
سوار کردن مسافر
To pick up a passenger.
مسافر سوار کردن ( تاکسی ؟ اتوبوس )
Other Matches
staging
سوار شدن یا سوار کردن پرسنل در ناو یا هواپیما استقرار موقت
embarked
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarks
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embark
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarking
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
pick up
<idiom>
سوارکردن مسافر ،دریافت کردن
to ride and tie
اسپیرا بشراکت سوار شدن بدین سان که یکی سوار ان شده جلورود
administrative landing
پیاده کردن بار و مسافر به صورت اداری
cavalry
سوار نظامی سوار اسبی
transit area
منطقه ترانزیت یا پیاده وسوار کردن بار یا سوار کردن پرسنل
overhauls
برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauled
برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauls
سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhaul
برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhaul
سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauled
سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauling
سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauling
برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
assembles
سوار کردن
assembled
سوار کردن
assemble
سوار کردن
fabricates
سوار کردن
fabricating
سوار کردن
modulate
سوار کردن
rig
سوار کردن
rigged
سوار کردن
rigs
سوار کردن
fabricated
سوار کردن
fabricate
سوار کردن
mounts
سوار کردن
take up
سوار کردن
modulating
سوار کردن
modulates
سوار کردن
mount
سوار کردن
enchase
سوار کردن
horse guards
گارد مخصوص سواره نظام گارد سوار نگهبان سوار
jigs
ابزار یا چارچوب سخت وصلبی برای سوار کردن وسرهم کردن یک قطعه از بدنه هواپیما
jig
ابزار یا چارچوب سخت وصلبی برای سوار کردن وسرهم کردن یک قطعه از بدنه هواپیما
rodeos
سوار کاری کردن
modulating
سوار کردن موج
imbark
در کشتی سوار کردن
setting up apparatus
دستگاه سوار کردن
set
سوار کردن جاانداختن
modulates
سوار کردن موج
installs
سوار کردن جادادن
modulate
سوار کردن موج
staging
سوار کردن جا دادن
embark
درکشتی سوار کردن
install
سوار کردن جادادن
entrain
سوار کردن کشیدن
sets
سوار کردن جاانداختن
embarking
درکشتی سوار کردن
embarked
درکشتی سوار کردن
mounting
سوار کردن وسایل
rodeo
سوار کاری کردن
installing
سوار کردن جادادن
embarks
درکشتی سوار کردن
setting up
سوار کردن جاانداختن
assemble
سوار کردن قطعات
to take ship
در کشتی سوار کردن
assembled
سوار کردن قطعات
assembles
سوار کردن قطعات
to give somebody a lift
کسی را سوار کردن
to give somebody a ride
کسی را سوار کردن
remounted
برگشتن دوباره سوار کردن
mounting
اسباب سوار شدن یا کردن
erecting
بناکردن سوار یا نصب کردن
erect
بناکردن سوار یا نصب کردن
remounts
برگشتن دوباره سوار کردن
remount
برگشتن دوباره سوار کردن
juryrig
سوار کردن موقت وسایل
remounting
برگشتن دوباره سوار کردن
erects
بناکردن سوار یا نصب کردن
removable
قابل سوار و پیاده کردن
erected
بناکردن سوار یا نصب کردن
assemblage
انجمن عمل سوار کردن
assemblages
انجمن عمل سوار کردن
the setting of a gem
سوار کردن یا کار گذاشتن یانشاندن گوهری
piggyback
پرپشت یاشانه سوار شدن کول کردن
piggybacks
پرپشت یاشانه سوار شدن کول کردن
ramps
محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
port of embarkation
بندر سوار شدن یا بار کردن کالاها
ramp
محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
cavalry man
سوار در سوار نظام
stages
سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
stage
سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
piggyback
<idiom>
روی کتف نشاندن ،پشت خود سوار کردن
assembly
بستن و سوار کردن قطعات اسلحه اجتماع یکانها
assembles
سوار کردن گردهمایی کردن
mounts
قنداق سوار کردن بر پا کردن
assembled
سوار کردن گردهمایی کردن
assemble
سوار کردن گردهمایی کردن
mount
قنداق سوار کردن بر پا کردن
roll on roll off
روش سوار وپیاده کردن بار روی غلطک حمال
rail loading
سوار کردن بار یا پرسنل روی درزینهای راه اهن
to give one a lift
کسیرا پیش خود سوار کردن وقسمتی از راه بردن
roll on roll off
سوار کردن و حرکت دادن سریع بار و کالا بین انبارها
transfer loader
دستگاه پلکان خودکارمخصوص پیاده و سوار کردن بار از کشتی یا هواپیما
pilgrims
مسافر
on the road
مسافر
traveler
مسافر
viator
مسافر
tripper
مسافر
pilgrim
مسافر
lodgers
مسافر
trippers
مسافر
lodger
مسافر
farer
مسافر
roomer
مسافر
peregrinator
مسافر
travellers
مسافر
passengers
مسافر
travelers
مسافر
traveller
مسافر
passenger
مسافر
floppies
دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
floppy discs
دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
floppy disks
دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
floppy disk
دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
floppy
دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
shipper
مسافر کشتی
spaceman
مسافر فضایی
spacemen
مسافر فضایی
stow away
مسافر قاچاق
stowaway
مسافر قاچاق
wayfarers
مسافر پیاده
westbound
مسافر مغرب
trekker
مسافر باگاری
wayfarer
مسافر پیاده
stowaway
مسافر مخفی
stowaways
مسافر قاچاق
stowaways
مسافر مخفی
fares
کرایه مسافر
fared
کرایه مسافر
fare
کرایه مسافر
passage money
کرایه مسافر
hare
مسافر بی بلیط
faring
کرایه مسافر
hares
مسافر بی بلیط
foot passenger
مسافر پیاده
ganger
مسافر پیاده
baggage
بار و بنهء مسافر
peregrine
ازخارجه امده مسافر
birds of passage
مرغان مهاجریا مسافر
waybill
خط سیر مسافر راهنمای مسافرت
motor vehicle passenger
مسافر خودرو
[اتومبیل رانی]
mess gear
جعبه فروف سرباز یا مسافر
car passenger
مسافر خودرو
[اتومبیل رانی]
mess kit
جعبه فروف سرباز یا مسافر
cabstand
[American E]
توقفگاه تاکسی
[برای انتظار مسافر]
limited train
قطاریکه یک عده محدودی مسافر می پذیرد
voyager
مسافر کشتی یا وسیله مسافری دیگری
taxi stand
توقفگاه تاکسی
[برای انتظار مسافر]
taxi rank
[British E]
توقفگاه تاکسی
[برای انتظار مسافر]
voyagers
مسافر کشتی یا وسیله مسافری دیگری
modulation
سوار کردن امواج انرژی روی امواج الکترومغناطیسی برای ارسال
The passenger was admitted into the USA.
به مسافر اجازه ورود به ایالات متحده آمریکا را دادند.
carpetbagger
تازه بدوران رسیده وفاسد مسافر خورجین دار
carpetbaggers
تازه بدوران رسیده وفاسد مسافر خورجین دار
boat train
ترنی که کارش بردن مسافر به لنگرگاه کشتیها است
boat trains
ترنی که کارش بردن مسافر به لنگرگاه کشتیها است
mounting
وسایل سوار شده روی یک دستگاه سر هم کردن وسایل
horse
اسب دار کردن سوار اسب کردن
back-seat driver
مسافر صندلی عقب خودرو که مرتب در کار راننده دخالت میکند
back-seat drivers
مسافر صندلی عقب خودرو که مرتب در کار راننده دخالت میکند
reassembles
بستن قطعات سوار کردن قطعات
reassembled
بستن قطعات سوار کردن قطعات
reassemble
بستن قطعات سوار کردن قطعات
reassembling
بستن قطعات سوار کردن قطعات
innocent passage
مثل حالتی که دولتی قوای خود را جهت سوار کردن به کشتی از خاک کشور دیگری با رضایت ان کشور بدون حالت تهاجمی عبور دهد
boarded
سوار
troopers
سوار
board
سوار
piece
سوار
horseback
سوار
outside ofa horse
سوار
pieces
سوار
trooper
سوار
in the saddle
سوار
horsewomen
سوار
horsewoman
سوار
upped
سوار براسب سر پا
horsewomen
سوار اسب
up
سوار براسب سر پا
upping
سوار براسب سر پا
boot and saddle
سوار شوید
armored cavalry
سوار زرهی
jockeys
چابک سوار
board surfer
موج سوار
biker
موتورسیکلت سوار
biker
دوچرخه سوار
jockey
چابک سوار
bicyclist
دوچرخه سوار
reinsman
اسب سوار
mount
سوار شدن بر
tobogganist
سورتمه سوار
horse man
اسب سوار
mounted
سوار شده
modulation
سوار سازی
riders
سوار کار
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com