English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (12 milliseconds)
English Persian
shipper مسافر کشتی
Search result with all words
voyager مسافر کشتی یا وسیله مسافری دیگری
voyagers مسافر کشتی یا وسیله مسافری دیگری
Other Matches
topgallant سکوب بالای دکل کشتی بالاترین شکوب دکل کشتی وسایل بی مصرف کشتی
trippers مسافر
on the road مسافر
peregrinator مسافر
lodger مسافر
lodgers مسافر
farer مسافر
roomer مسافر
tripper مسافر
pilgrim مسافر
pilgrims مسافر
travelers مسافر
traveller مسافر
traveler مسافر
viator مسافر
travellers مسافر
passengers مسافر
passenger مسافر
scuppers سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppering سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppered سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scupper سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
ship's manifest صورت محمولههای کشتی فهرست کالاهای در حال حمل در کشتی
load line خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
respondentia وامی که به صاحب کشتی داده و کشتی او به رهن گرفته میشود
westbound مسافر مغرب
fared کرایه مسافر
fares کرایه مسافر
trekker مسافر باگاری
hare مسافر بی بلیط
ganger مسافر پیاده
faring کرایه مسافر
stowaway مسافر قاچاق
hares مسافر بی بلیط
stowaway مسافر مخفی
passage money کرایه مسافر
wayfarers مسافر پیاده
stow away مسافر قاچاق
foot passenger مسافر پیاده
spaceman مسافر فضایی
spacemen مسافر فضایی
stowaways مسافر مخفی
stowaways مسافر قاچاق
fare کرایه مسافر
wayfarer مسافر پیاده
carry ship کشتی حامل زندانیان جنگی کشتی غیر مسلحی که تضمین عبور داشته باشد
hawse سوراخهای دماغه کشتی که مخصوص عبورطناب است طنابهای نگاه دارنده کشتی درحوضچه
embarkation بارگیری کشتی یا خودرو سوار شدن در کشتی یاخودرو
lazar housek عمارت یا کشتی برای قرنطینه 8 انبار عقب کشتی
keel حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
keels حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
waterline خط بار گیری کشتی خط میزان و تراز کشتی باسطح اب
gunroom مخزن مهمات کشتی سفره خانه افسران کشتی
dan runner کشتی رهاکننده علایم شناور در اب کشتی تعیین مسیر
supercargo نماینده مالک محمولات کشتی که با کشتی به سفر می رود
bill of health گواهی نامهای که هنگام حرکت کشتی پس ازمعاینه کشتی از لحاظ بیماریهای مسری به ناخداداده میشود
usura maritima دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
the vessel was put a bout جهت کشتی را تغییر دادند کشتی را برگردانند
pick up سوار کردن مسافر
peregrine ازخارجه امده مسافر
take on مسافر سوار کردن
birds of passage مرغان مهاجریا مسافر
baggage بار و بنهء مسافر
motor vehicle passenger مسافر خودرو [اتومبیل رانی]
pick up <idiom> سوارکردن مسافر ،دریافت کردن
car passenger مسافر خودرو [اتومبیل رانی]
waybill خط سیر مسافر راهنمای مسافرت
mess gear جعبه فروف سرباز یا مسافر
mess kit جعبه فروف سرباز یا مسافر
windjammer یکی از کارکنان کشتی کشتی بادبانی
taxi rank [British E] توقفگاه تاکسی [برای انتظار مسافر]
cabstand [American E] توقفگاه تاکسی [برای انتظار مسافر]
To pick up a passenger. مسافر سوار کردن ( تاکسی ؟ اتوبوس )
limited train قطاریکه یک عده محدودی مسافر می پذیرد
taxi stand توقفگاه تاکسی [برای انتظار مسافر]
administrative landing پیاده کردن بار و مسافر به صورت اداری
boat trains ترنی که کارش بردن مسافر به لنگرگاه کشتیها است
boat train ترنی که کارش بردن مسافر به لنگرگاه کشتیها است
The passenger was admitted into the USA. به مسافر اجازه ورود به ایالات متحده آمریکا را دادند.
carpetbaggers تازه بدوران رسیده وفاسد مسافر خورجین دار
carpetbagger تازه بدوران رسیده وفاسد مسافر خورجین دار
quarterdeck عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
quarterdecks عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
yawed انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
yaw انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
sailboats کشتی بادبانی کشتی بادی
sailboat کشتی بادبانی کشتی بادی
overboard از کشتی بدریا روی کشتی
back-seat driver مسافر صندلی عقب خودرو که مرتب در کار راننده دخالت میکند
back-seat drivers مسافر صندلی عقب خودرو که مرتب در کار راننده دخالت میکند
piracy هرعملی که کارگران یا سرنشینان کشتی علیه کشتی خود انجام دهند استفاده غیر قانونی از تالیف دیگری برای تالیف کتاب یارساله و غیره
cartel ship کشتی مخصوص مبادله اسیران جنگی کشتی محل مذاکرات جنگی
free on boand تحویل روی کشتی قیمت کالای تحویلی روی کشتی
semi naufragium نیمه غرق شده گی کشتی نیمه کشتی شکستگی
orthodromy کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
orthodromics کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
prows کشتی عرشه کشتی
prow کشتی عرشه کشتی
keelage حق ورود کشتی به بندر ورودیه کشتی به بندر
light ship کشتی حامل فار دریایی کشتی حامل فانوس دریایی
dock receipt قبض رسید ورود کشتی برای تعمیر اعلام ورود کشتی برای تعمیر
skeg قسمت عقب کشتی قسمت عقب انبار یا ته کشتی
skag قسمت عقب کشتی قسمت عقب انبار یا ته کشتی
on board a ship در کشتی
bottom کشتی
puppis کشتی دم
on shipboard در کشتی
ark کشتی
flat پل کشتی
flattest پل کشتی
sail ho! کشتی !کشتی !
board کشتی
vessel کشتی
hulks کشتی
hulk کشتی
ships کشتی
ship کشتی
wrestling کشتی
boarded کشتی
ship haven یک کش کشتی
on the sea در کشتی
vessels کشتی
on the water در کشتی
bilge اب ته کشتی
afloat در کشتی
catch کشتی کج
carina کشتی
decks پل کشتی
Take a copper vessel, pour water in it and let it stay overnight کشتی مس
foreship سر کشتی
collier کشتی
deck پل کشتی
bottoms کشتی
by water با کشتی
argo کشتی
decked پل کشتی
aft در پس کشتی
carinae کشتی
flag ship کشتی پیشرو
cargo boat کشتی باری
cargo boat کشتی بارکش
greco roman کشتی فرنگی
fire ship کشتی اتش زن
seaway مسیر کشتی
flying dutchman شبح کشتی
caulker درزگیر کشتی
cargo liner کشتی باری
catch as catch can کشتی ازاد
castway کشتی شکسته
cargo ship کشتی باری
carrying vessel کشتی باربری
berths خوابگاه کشتی
carina کشتی حمال
caboose اشپزخانه کشتی
sea gauge اب نشین کشتی
tonnage فرفیت کشتی
bulkhead تیغه در کشتی
ice breaker کشتی یخ شکن
bulkheads تیغه در کشتی
bo's'n افسر کشتی
icebreaker کشتی یخ شکن
bosun افسر کشتی
imbark در کشتی گذاشتن
bosuns افسر کشتی
rhumb line خط انحراف کشتی
roadstead کشتی گاه
sea fight جنگ کشتی ها
sea anchor لنگر کشتی
he went aboard the ship او داخل کشتی شد
pleasure boat کشتی تفرجی
he went aboard the ship به کشتی درآمد
screwpropeller پروانه کشتی
sailing vessel کشتی بادبانی
sailer کشتی بادبانی
hermaphrodite brig کشتی دو دگله
in the hold در انبار کشتی
shipwright کشتی ساز
shipload بار کشتی
shipboard صحنه کشتی
shipboard کنار کشتی
shipboard پهلوی کشتی
ship's master افسرارشد کشتی
commercial marine کشتی تجاری
deck gang ملوان پل کشتی
combatant vessel کشتی جنگی
cockswain پیشکارکارکنان کشتی
deck plan صفحه پل کشتی
shipmaster رئیس کشتی
shipbuilding کشتی سازی
wrecked کشتی شکسته
shipside کنار کشتی
coxswain مباشر کشتی
cuddy اطاقک کشتی
cutwater دماغه کشتی
commondo ship کشتی نیروبر
shipper محموله کشتی
deadman مهاربند کشتی
shipowner مالک کشتی
shipowner صاحب کشتی
ship safety سلامت کشتی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com