Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (34 milliseconds)
English
Persian
inform
مستحضر داشتن اگاه کردن
informing
مستحضر داشتن اگاه کردن
informs
مستحضر داشتن اگاه کردن
Other Matches
inform
اطلاع دادن مستحضر داشتن
informing
اطلاع دادن مستحضر داشتن
informs
اطلاع دادن مستحضر داشتن
informed
مستحضر
admonished
اگاه کردن
admonishes
اگاه کردن
warn
اگاه کردن
warned
اگاه کردن
admonishing
اگاه کردن
warns
اگاه کردن
acquainting
اگاه کردن
to put in possession
اگاه کردن
wist
اگاه کردن
to let know
اگاه کردن
acquaints
اگاه کردن
disabuses
از حقیقت اگاه کردن
disabused
از حقیقت اگاه کردن
disabuse
از حقیقت اگاه کردن
disabusing
از حقیقت اگاه کردن
debunking
کسی را اگاه و هدایت کردن
debunked
کسی را اگاه و هدایت کردن
debunks
کسی را اگاه و هدایت کردن
debunk
کسی را اگاه و هدایت کردن
intuits
تعلیم دادن اگاه کردن
intuiting
تعلیم دادن اگاه کردن
intuited
تعلیم دادن اگاه کردن
intuit
تعلیم دادن اگاه کردن
longer
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long-
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
incognizant
نا اگاه
hep
اگاه
ware
اگاه
conscious
اگاه
apprised
اگاه
conversant
اگاه
wares
اگاه
aware
اگاه
cognizant
اگاه
inconscient
ناخود اگاه
informed circles
محافل اگاه
to know the time of d
اگاه بودن
sensible of a peril
اگاه از خطر
notify
اگاه ساختن
notifies
اگاه ساختن
semiconscious
نیمه اگاه
notifying
اگاه ساختن
i have no a with him
اگاه شدم
preconsclous
نیم اگاه
subconsciously
نیمه اگاه
prescient
قبلا اگاه
monitored
اگاه ساز
subconscious
نیمه اگاه
subconscious
ناخود اگاه
wide awake
هشیار اگاه
monitors
اگاه ساز
subconsciously
ناخود اگاه
know
اگاه بودن
wide-awake
هشیار اگاه
knows
اگاه بودن
monitor
اگاه ساز
to be a
اگاه بودن
notification
اگاه سازی
notified
اگاه ساختن
be on to it
اگاه یا موافب باش
keep me informed of that
مرا از ان اگاه سازید
troop information
برنامه اگاه سازی
information program
برنامه اگاه سازی
he was privy to my secrets
او از رازهای من اگاه بود
to know what's what
ازچیزهاوکارهای جهان اگاه بودن
on be on to a person
از قصد کسی اگاه بودن
information program
اگاه سازی برنامه اطلاعات
coscious
هوشیار- بهوش- ملتفت-اگاه
to keep in touch with any one
از حال کسی اگاه بودن
well informed
بصیر بخوبی اگاه با اطلاع مطلع
Madrklmh that every human being is conscious knowledge
مادرکلمه است که هر انسان اگاه به آن آشنایی کامل دارد
philologer
لغت شناس کسیکه ازاصول و قواعدکلی زبانها اگاه است
money to burn
<idiom>
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
to keep down
زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
letters patent
نامهای است که به وسایل مختلفه به مردم عرضه میشود تا ازمضمون ان همگان اگاه شوند
vacillates
دل دل کردن تردید داشتن
vacillating
دل دل کردن تردید داشتن
vacillate
دل دل کردن تردید داشتن
vacillated
دل دل کردن تردید داشتن
import
دخل داشتن به تاثیر کردن در
persuade
بران داشتن ترغیب کردن
impounded
ضبط کردن نگه داشتن
persuading
بران داشتن ترغیب کردن
awards
مقرر داشتن اعطا کردن
impound
ضبط کردن نگه داشتن
rages
غضب کردن شدت داشتن
aspiring
ارزو کردن اشتیاق داشتن
raged
غضب کردن شدت داشتن
rage
غضب کردن شدت داشتن
withholding
مضایقه داشتن خودداری کردن
withhold
مضایقه داشتن خودداری کردن
aspires
ارزو کردن اشتیاق داشتن
to feel fear
احساس ترس کردن
[داشتن]
trut
اطمینان داشتن توکل کردن
celebrates
نگاه داشتن تقدیس کردن
partook
بهره داشتن طرفداری کردن
celebrating
نگاه داشتن تقدیس کردن
snifter
خرخر کردن زکام داشتن
To wish (long) for something.
آرزوی چیزی را کردن (داشتن )
importing
دخل داشتن به تاثیر کردن در
impounds
ضبط کردن نگه داشتن
imported
دخل داشتن به تاثیر کردن در
impounding
ضبط کردن نگه داشتن
persuades
بران داشتن ترغیب کردن
withholds
مضایقه داشتن خودداری کردن
award
مقرر داشتن اعطا کردن
awarded
مقرر داشتن اعطا کردن
awarding
مقرر داشتن اعطا کردن
inhibit
باز داشتن و نهی کردن
withheld
مضایقه داشتن خودداری کردن
inhibits
باز داشتن و نهی کردن
evinced
معلوم کردن ابراز داشتن
hold forth
پیشنهاد کردن انتظار داشتن
evinces
معلوم کردن ابراز داشتن
evincing
معلوم کردن ابراز داشتن
treats
بحث کردن سروکار داشتن با
treated
بحث کردن سروکار داشتن با
divert
متوجه کردن معطوف داشتن
treat
بحث کردن سروکار داشتن با
diverts
متوجه کردن معطوف داشتن
entertain
سرگرم کردن گرامی داشتن
entertained
سرگرم کردن گرامی داشتن
celebrate
نگاه داشتن تقدیس کردن
diverted
متوجه کردن معطوف داشتن
entertains
سرگرم کردن گرامی داشتن
head
ریاست داشتن بر رهبری کردن
embosom
بغل کردن عزیز داشتن
to keep off
دورنگاه داشتن دفع کردن
kithe
اعلام داشتن اعتراف کردن
aspired
ارزو کردن اشتیاق داشتن
retaining
ابقاء کردن نگاه داشتن
shoots
درد کردن سوزش داشتن
retained
ابقاء کردن نگاه داشتن
aspire
ارزو کردن اشتیاق داشتن
retain
ابقاء کردن نگاه داشتن
evince
معلوم کردن ابراز داشتن
shoot
درد کردن سوزش داشتن
retains
ابقاء کردن نگاه داشتن
simulate
شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
in touch
<idiom>
بایکدیگر صحبت کردن،درارتباط داشتن
stereotypy
یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
aim
قصد داشتن هدف گیری کردن
simulates
شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
simulating
شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
aims
قصد داشتن هدف گیری کردن
to shut in
تو نگاه داشتن از خروج جلوگیری کردن
playing
بازی کردن حرکت ازاد داشتن
to respect persons
ملاحظه کردن وواهمه داشتن ازمردم
tingle
سوزش کردن حس خارش یاسوزش داشتن
tingling
سوزش کردن حس خارش یاسوزش داشتن
stereotyping
یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
tingles
سوزش کردن حس خارش یاسوزش داشتن
play
بازی کردن حرکت ازاد داشتن
tingled
سوزش کردن حس خارش یاسوزش داشتن
played
بازی کردن حرکت ازاد داشتن
plays
بازی کردن حرکت ازاد داشتن
stereotypes
یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
turn (someone) off
<idiom>
ناراحت کردن،انزجار ، نفرت داشتن
aimed
قصد داشتن هدف گیری کردن
file
در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
withold
دریغ داشتن مضایقه کردن بازداشتن
envisaging
انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
envisaged
انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
filed
در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
stereotype
یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
envisages
انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
envisage
انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
avouch
مقرر داشتن تصدیق و تایید کردن
proffers
تقدیم داشتن عرضه داشتن
resided
اقامت داشتن مسکن داشتن
proffered
تقدیم داشتن عرضه داشتن
hoped
انتظار داشتن ارزو داشتن
hopes
انتظار داشتن ارزو داشتن
proffer
تقدیم داشتن عرضه داشتن
hoping
انتظار داشتن ارزو داشتن
abhors
بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorring
بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorred
بیم داشتن از ترس داشتن از
resides
اقامت داشتن مسکن داشتن
hope
انتظار داشتن ارزو داشتن
differed
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
reside
اقامت داشتن مسکن داشتن
differ
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
cost
قیمت داشتن ارزش داشتن
meanest
مقصود داشتن هدف داشتن
meaner
مقصود داشتن هدف داشتن
mean
مقصود داشتن هدف داشتن
differing
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
to have by heart
ازحفظ داشتن درسینه داشتن
differs
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffering
تقدیم داشتن عرضه داشتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com