English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (35 milliseconds)
English Persian
reinforce مستحکم کردن محکم کردن
reinforces مستحکم کردن محکم کردن
Other Matches
castellation تهیه استحکامات تدافعی سنگربندی کردن مستحکم کردن
fortifies مستحکم کردن
retrench مستحکم کردن
fortify مستحکم کردن
fortifying مستحکم کردن
crenellate مستحکم کردن
crenelate مستحکم کردن
fortification مستحکم کردن
fortifications مستحکم کردن
brace بابست محکم کردن محکم بستن
braced بابست محکم کردن محکم بستن
peg میخ زدن میخکوب کردن محکم کردن زحمت کشیدن
dog down بستن و جذم کردن درب محکم کردن درپوش اشیاء
pegs میخ زدن میخکوب کردن محکم کردن زحمت کشیدن
rivets پر چین کردن بامیخ پرچ محکم کردن
rivet پر چین کردن بامیخ پرچ محکم کردن
solidifying سفت کردن یا شدن محکم کردن یاشدن
solidify سفت کردن یا شدن محکم کردن یاشدن
solidifies سفت کردن یا شدن محکم کردن یاشدن
riveted پر چین کردن بامیخ پرچ محکم کردن
riveting پر چین کردن بامیخ پرچ محکم کردن
solidified سفت کردن یا شدن محکم کردن یاشدن
gad با میخ محکم کردن هرزه گردی کردن
cadged محکم کردن باربری کردن
fixate محکم کردن متمرکز کردن
cadge محکم کردن باربری کردن
cadging محکم کردن باربری کردن
cadges محکم کردن باربری کردن
gird اماده کردن محکم کردن
fix نصب کردن محکم کردن
fixes نصب کردن محکم کردن
staked محکم کردن
tightened محکم کردن
braced محکم کردن
to make good محکم کردن
tightens محکم کردن
consolidating محکم کردن
consolidates محکم کردن
rigidify محکم کردن
consolidate محکم کردن
fastens محکم کردن
chock محکم کردن
stake محکم کردن
rivets محکم کردن
brace محکم کردن
clamped محکم کردن
clamping محکم کردن
clamps محکم کردن
to make fast محکم کردن
clamp محکم کردن
tighten محکم کردن
reinforces محکم کردن
reinforce محکم کردن
set taut محکم کردن
spoke محکم کردن
fastened محکم کردن
crimping محکم کردن
riveted محکم کردن
strengthened محکم کردن
clinching محکم کردن
strengthen محکم کردن
rivet محکم کردن
stakes محکم کردن
mount محکم کردن
take up <idiom> محکم کردن
make tight محکم کردن
mounts محکم کردن
clinched محکم کردن
clinches محکم کردن
strengthens محکم کردن
riveting محکم کردن
tightening محکم کردن
house محکم کردن
housed محکم کردن
houses محکم کردن
clinch محکم کردن
spokes محکم کردن
fasten محکم کردن
gib باقلاب محکم کردن
pinning باسنجاق محکم کردن
girt با تنگ محکم کردن
To make assurance doubly sure . To leave nothing to chance. To take every precaution . محکم کاری کردن
steel مانندفولاد محکم کردن
pin باسنجاق محکم کردن
pinned باسنجاق محکم کردن
hang up <idiom> حفاظ ،محکم کردن
steeling مانندفولاد محکم کردن
steels مانندفولاد محکم کردن
tighten محکم کردن فشردن
crimping باپیچاندن محکم کردن
o peg down با میخ محکم کردن
mortise باکام محکم کردن
mortice باکام محکم کردن
to fast off باگره محکم کردن
steeled مانندفولاد محکم کردن
tightens محکم کردن فشردن
tightening محکم کردن فشردن
tightened محکم کردن فشردن
wedge [محکم کردن اتصالان با گوه]
poles با تیر یا دیرک محکم کردن
band تسمه یا بندمخصوص محکم کردن
bands تسمه یا بندمخصوص محکم کردن
latch بوسیله کلون محکم کردن
pole با تیر یا دیرک محکم کردن
tee off اغاز کردن محکم زدن
hugs بغل کردن محکم گرفتن
cleat باگوه و گیره محکم کردن
latches بوسیله کلون محکم کردن
planish با چکش محکم وصاف کردن
to tighten محکم کردن [با میخ و چکش]
hug بغل کردن محکم گرفتن
hugged بغل کردن محکم گرفتن
hugging بغل کردن محکم گرفتن
buttoning تکمه زدن باتکمه محکم کردن
buttoned تکمه زدن باتکمه محکم کردن
button تکمه زدن باتکمه محکم کردن
gib باپشت بند ومیخ یا گوه محکم کردن
to rifle the ball into the goal با ضربه خیلی محکم توپ را به دروازه شوت کردن
staple سوزن [حرف ] یو شکل [برای محکم کردن سیمی به دیوار]
cleco fastener وسیلهای مانند فنر برای محکم کردن صفحات فلزی به یکدیگر تا اتمام مراحل پرچکاری
vulcanize لاستیک را بوسایل شیمیایی جوش دادن و محکم کردن جوش برقی زدن
crenelated مستحکم
tenacious مستحکم
well founded مستحکم
well found مستحکم
fortified مستحکم
reinforced مستحکم
crenellated مستحکم
walled مستحکم
bastle خانه مستحکم
pillboxes سنگر مستحکم
pillbox سنگر مستحکم
bastille قلعه مستحکم
hard beach ساحل مستحکم
redoubtable مستحکم سهمناک
strong point نقطه مستحکم
fortress سنگر مستحکم
retrenchment مستحکم سازی
bastel خانه مستحکم
block house موضع مستحکم
fortresses سنگر مستحکم
fortifier مستحکم کننده
hard missile base پایگاه مستحکم موشک
hard base سکوی پرتاب مستحکم
citadels پایگاه مستحکم ارگ
citadel پایگاه مستحکم ارگ
hard missile base سکوی پرتاب مستحکم ضد ترکش اتمی
reed شانه [وسیله ای که جهت کوبیدن و محکم کردن نخ پود در چله استفاده می شود و بیشتر در دارهای مکانیکی مورد استفاده قرار می گیرد. اندازه اینگونه شانه به پهنای عرض بافت است.]
tower house قلعه مستحکم قرون وسطی خانه بالای برج
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
cable weft پود ضخیم [بعد از کامل شدن یک ردیف گره جهت محکم کردن آنها در اکثر فرش ها از یک پود نازک و سپس یک پود کلفت استفاده می شود در برخی مناطق نیز از دو پود نازک و یک پود کلفت بصورت یک در میان استفاده میکنند]
hard beach قسمت مستحکم ساحل یا اسکله اسکله روسازی شده
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
strong point پایگاه دفاعی سنگر مستحکم دفاعی
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
sterilising گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com