English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
English Persian
ancillary مستخدم بومی مربوط به کلفت
Other Matches
livery مستخدم
employe مستخدم
bedel مستخدم
servitor مستخدم
employee مستخدم
bedell مستخدم
liveries مستخدم
cable weft پود ضخیم [بعد از کامل شدن یک ردیف گره جهت محکم کردن آنها در اکثر فرش ها از یک پود نازک و سپس یک پود کلفت استفاده می شود در برخی مناطق نیز از دو پود نازک و یک پود کلفت بصورت یک در میان استفاده میکنند]
livery لباس مستخدم
man نوکر مستخدم
employe مستخدم زن کارمند
civil servants مستخدم دولتی
mans نوکر مستخدم
domestic مستخدم یاخادمه
civil servant مستخدم کشوری
civil servant مستخدم دولتی
civil servants مستخدم کشوری
retainer ملازم مستخدم
retainers ملازم مستخدم
liveries لباس مستخدم
houseman مستخدم خانه
housemen مستخدم خانه
public servant مستخدم دولت
public servant مستخدم عمومی
employee مستخدم زن کارمند
civil servant مستخدم یا کارمند دولت
civil servants مستخدم یا کارمند دولت
man friday مستخدم یا یارخیلی مفید
beadle مستخدم جزء کلیسا یادانشگاه
program loans قرضههای مربوط به برنامههای رشد و توسعه وامهای مربوط به اجرای برنامه ها
tactically مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
tactical مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
inferences روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
inference روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
victual مربوط به تهیه اذوقه مربوط به تامین خوار و بار
elevation guidance دستورات مربوط به صعودهواپیما راهنماییهای مربوط به صعود هواپیما
bioclimatic مربوط به اقلیم شناسی مربوط به اب و هوا و نحوه زندگی
aboriginals بومی
natives بومی
citizen بومی
aboriginal بومی
indigenous بومی
domestic بومی
native بومی
sympatry هم بومی
vernacular بومی
Aborigine بومی
endemic بومی
indigene بومی
autochthon بومی
home born بومی
autochthonous بومی
citizens بومی
vernaculars بومی
auditory مربوط بشنوایی یا سامعه مربوط به ممیزی وحسابداری
genital مربوط به توالد و تناسل مربوط به دستگاه تناسلی
naturalizes بومی شدن
naturalizing بومی شدن
indigenous industries صنایع بومی
illyrian بومی ایلیریا
naturalize بومی شدن
naturalising بومی شدن
vernacular زبان بومی
vernaculars زبان بومی
plants indigenous to that soil بومی ان خاک
landsman بومی هم میهن
indigenousness بومی بودن
nativism بومی پرستی
native language زبان بومی
naturalises بومی شدن
domestic رام بومی
Aborigine گیاه بومی
autecology تک شناسی بومی
blackfellow بومی استرالیا
home made ساخت بومی
endemic wildlife حیات وحش بومی
Gaelic زبان بومی اسکاتلندی
to water [horses, cattle, etc.] آب دادن [به جانوران بومی]
indigenously بطور بومی یا ذاتی
come from <idiom> بومی جایی بودن
sabra اسرائیلی بومی فلسطین
secundine naturam بومی وار خودبخود
Berlin کالسکهی چهارچرخهای که در عقب آن رکابی برای ایستادن یک مستخدم وجود دارد
supervisory مربوط به نظارت مربوط به نافر امور
romaic زبان بومی یونان امروز
green mountain boy مرد بومی یا ساکن ورمونت
vernacularism کلمه یا اصطلاح بومی ومحلی
Coptic Church کلیسای بومی مصر و اتیوپی
galicean بومی یا زبان گالیس ولایتی از اسپانیا
aardwolf کفتار بومی جنوب و مشرق افریقا
walkabouts بازگشت بومی استرالیایی به زندگی صحرا گردی
walkabout بازگشت بومی استرالیایی به زندگی صحرا گردی
Aborigines سکنه اولیه یک کشور جانوران و گیاهان بومی
relative که حرکت نشانه گرروی صفحه نمایش مربوط مربوط به حرکت وسیله ورودی است
acoustical مربوط به صدا مربوط به سامعه
acoustic مربوط به صدا مربوط به سامعه
Analogical architecture [معماری بومی ایتالیا در سال هزار و نهصد و هفتاد]
arrdwolf [حیوانی شبیه کفتار بومی جنوب و شرق آفریقا]
endemic بومی بیماری همه گیربومی مخصوص اب و هوای یک شهر یا یک کشور
Italian Villa style [سبک التقاطی مورد استفاده در قرن نوزدهم بومی ایتالیا]
housemaid کلفت
housemaids کلفت
stockiest کلفت
bonne کلفت
burly کلفت
stocky کلفت
heavy-set کت و کلفت
charwoman کلفت
charwomen کلفت
blobber کلفت
chamberer کلفت
chamber maid کلفت
chambermaid کلفت
chambermaids کلفت
handmaiden کلفت
handmaidens کلفت
biddy کلفت
stockier کلفت
femme de chambre کلفت
tirewoman کلفت
trull کلفت
maidservant کلفت
squatty کلفت
ladys maid کلفت
handmaid کلفت
labrose لب کلفت
molls کلفت
moll کلفت
woman کلفت
servant maid کلفت
thickest کلفت
swabber کلفت
thicker کلفت
thick کلفت
hand maid کلفت
xenial مربوط به مهمان نوازی مربوط به مناسبات بین مهمان و میزبان
range component عنصر مربوط به مسافت عامل مسافت شاخه مربوط به برد
distance angle زاویه مربوط به برد سلاح زاویه مربوط به مسافت هدف
stodgy گردن کلفت
pachydermatous پوست کلفت
thickens کلفت ترشدن
ruffians گردن کلفت
hawser طناب کلفت
thick skinned پوست کلفت
box coat پالتوی کلفت
hawsers طناب کلفت
bondwoman کلفت زرخرید
thickens کلفت کردن
thickened کلفت ترشدن
blunt کلفت کردن
roughneck گردن کلفت
baryphonia کلفت صدایی
plank تخته کلفت
poutingly لب کلفت کنان
girl دوشیزه کلفت
ancilla پیشخدمت زن کلفت
yak گاومیش دم کلفت
blunted کلفت کردن
blunter کلفت کردن
bluntest کلفت کردن
thickened کلفت کردن
thicken کلفت ترشدن
thicken کلفت کردن
ruffian گردن کلفت
stiff necked گردن کلفت
girls دوشیزه کلفت
blunts کلفت کردن
blunting کلفت کردن
yaks گاومیش دم کلفت
odalisque کلفت یا صیغه
heavyset کلفت زمخت
impassive پوست کلفت
incrassate کلفت شدن
incrassate کلفت کردن
pachydrmatous پوست کلفت
doubling کلفت ریسی
muslinet مشمش کلفت
waitresses ندیمه کلفت
dumpy گردن کلفت
thickening کلفت سازی
waitress ندیمه کلفت
thick warp نخ تار کلفت
gold foil زرورق کلفت
thickset تنگ کلفت
moppy کلفت بلند
inspissate کلفت کردن
junk board مقوای کلفت
thick weft نخ پود کلفت
hoodman blind گردن کلفت
parlour maid کلفت سرمیز
thick-skinned پوست کلفت
lumpy کلفت ناهنجار تودهای
indurate پوست کلفت کردن
pachyderm جانور پوست کلفت
bullied گردن کلفت گوشت
lumpier کلفت ناهنجار تودهای
bully گردن کلفت گوشت
fly line ریسمان کلفت ماهیگیری
lumpiest کلفت ناهنجار تودهای
moreen پارچه کلفت پردهای
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com