English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
civil servant مستخدم یا کارمند دولت
civil servants مستخدم یا کارمند دولت
Other Matches
employe مستخدم زن کارمند
employee مستخدم زن کارمند
public servant مستخدم دولت
office-holder کارمند دولت
office-holders کارمند دولت
civil servant [British E] کارمند دولت
public officer [American E] کارمند دولت
officer کارمند دولت
official کارمند دولت
identic notes منظوریادداشتهایی با مضمون واحداست که چند دولت به یک دولت می دهند . چون این یادداشتها جداگانه تسلیم میشود عمل هر دولت فاهرا"مستقل از عمل دولت دیگراست تسلیم این یادداشتهاعمل غیردوستانه تلقی میشود
retorsion عملی است که یک دولت در مقابل عمل دولت دیگری انجام میدهد وعمل اخیر کاملا" مشابه رفتاری است که از دولت اولی سر زده بوده است
open market operation عملیات دولت در بازار ازاد خرید و فروشهایی که دولت از طریق خزانه داری کل میکند
unfriendly act هر نوع عملی که از یک دولت سر بزند و دولت دیگر در آن ضرری نسبت به منافع خود مشاهده کند
dependent state دولت تابع و وابسته به دولت یا قدرت دیگر
staffed با کارمند مجهز کردن با کارمند مجهز شدن
staffs با کارمند مجهز کردن با کارمند مجهز شدن
staff با کارمند مجهز کردن با کارمند مجهز شدن
federal state دولت متحده یا دولت اتحادی
real will مشرب سیاسی که هر نوع زور وقدرت در هر جنبه را از طرف دولت با این احتجاج که اراده دولت نماینده اراده واقعی افراد جامعه است مشروع می داند
pay as you go principle اصلی که بر اساس ان مالیات دریافتی توسط دولت برای سیستم تامین اجتماعی در هرسال به بازنشستگان درهمان سال پرداخت میشود وبنابراین دولت وجوهی را ازاین بابت جمع اوری نمیکند
social contract اعتقاد به این مسئله که تفویض قدرت به دولتها ناشی از نوعی قرارداد است که ضمن ان فردقسمتی از حقوق خود را به دولت تفویض میکند ومتقابلا" از وجود دولت برخوردار میشود
authoritarainism نقطه مقابل اندیویدوالیسم و عبارت ازحکومتی است که در ان ازادی فردی به طور کامل تحت الشعاع قدرت دولت قرار گیرد. قدرت دولت معمولا در گروه کوچکی از پیشوایان متمرکز ومتجلی میشود
liveries مستخدم
servitor مستخدم
employee مستخدم
bedel مستخدم
employe مستخدم
livery مستخدم
bedell مستخدم
housemen مستخدم خانه
houseman مستخدم خانه
retainer ملازم مستخدم
retainers ملازم مستخدم
domestic مستخدم یاخادمه
public servant مستخدم عمومی
civil servant مستخدم دولتی
civil servants مستخدم کشوری
civil servants مستخدم دولتی
civil servant مستخدم کشوری
livery لباس مستخدم
liveries لباس مستخدم
man نوکر مستخدم
mans نوکر مستخدم
man friday مستخدم یا یارخیلی مفید
ancillary مستخدم بومی مربوط به کلفت
beadle مستخدم جزء کلیسا یادانشگاه
exchange control نظارت دولت بر مبادله ارز کنترل مبادله ارز توسط دولت
official کارمند
members کارمند
employee کارمند
jobholder کارمند
inquisitionist کارمند
member کارمند
white collar employee کارمند
understaffed کم کارمند
member of staff کارمند
Berlin کالسکهی چهارچرخهای که در عقب آن رکابی برای ایستادن یک مستخدم وجود دارد
recruiting کارمند تازه
contact field technician کارمند فنی
incorporator کارمند اتحادیه
recruits کارمند تازه
recruit کارمند تازه
recruited کارمند تازه
white-collar کارمند دفتری
personnel selection کارمند گزینی
clerks دفتردار کارمند
clerk دفتردار کارمند
white collar کارمند دفتری
insiders کارمند داخلی
probationers کارمند استاژ
insider کارمند داخلی
staffer کارمند اداره
staffers کارمند اداره
probationer کارمند استاژ
officers مامور کارمند اداری
salaried کارمند حقوق بگیر
officer مامور کارمند اداری
timekeepers کارمند ثبت اوقات
rtegistrar کارمند اداره ثبت
town clerk کارمند شهرداری یافرمانداری
timekeeper کارمند ثبت اوقات
probationers کارمند تحت ازمایش
probationer کارمند تحت ازمایش
gasman کارمند ادارهی گاز
gasmen کارمند ادارهی گاز
understaffed دچار کمبود کارمند
clerks کارمند دفتری فروشنده مغازه
clerk کارمند دفتری فروشنده مغازه
registrars کارمند اداره ثبت مدیر دروس
registrar کارمند اداره ثبت مدیر دروس
pools عده کارمند اماده برای انجام امری
pool عده کارمند اماده برای انجام امری
pooled عده کارمند اماده برای انجام امری
golden handshakes پاداشی که برای تشویق کارمند به بازنشستگی به او پیشنهاد میشود
golden handshake پاداشی که برای تشویق کارمند به بازنشستگی به او پیشنهاد میشود
Boxing Day اولین روز کار بعد از عید کریسمس که طی آن به پستچی و کارمند و غیره هدیه میدهند
mammon دولت
governments دولت
respublica دولت
government دولت
stated دولت
states دولت
stating دولت
power دولت
powered دولت
powers دولت
state- دولت
powering دولت
state دولت
govt government دولت
ambassadors ماموررسمی یک دولت
mandatary دولت قیم
Whitehall دولت انگلیس
ambassador ماموررسمی یک دولت
state property دارائی دولت
military government دولت نظامی
lese majestyodhkj &odhkj fvqn پادشاه یا دولت
government budget بودجه دولت
state budget بودجه دولت
government expenditures هزینههای دولت
government treasury خزانه دولت
Ottawa دولت کانادا
head of the state رئیس دولت
independent state دولت مستقل
loyalists دولت دوست
state government دولت مرکزی
quirinal دولت ایتالیا
stateless بی دولت بی وطن
Downing Street دولت انگلیس
totaliarian state دولت توتالیتر
public debt بدهی دولت
Warsaw دولت لهستان
vassal atate دولت پوشالی
war state دولت جنگی
mafia دولت ستیزی
the policy of the government سیاست دولت
loyalist دولت دوست
money bag دارایی دولت
territory of state قلمرو دولت
the body politic ملت و دولت
national state دولت ملی
mafias دولت ستیزی
the policy of the government رویه دولت
pillars of the state ارکان دولت
puppet government دولت پوشالی
state دولت استان
states دولت استان
state- دولت استان
buffer state دولت حایل
stating دولت استان
chief of state رئیس دولت
cabinet هیات دولت
enemy state دولت دشمن
government stock سهام دولت
stated دولت استان
nation state دولت ملی
Kremlin دولت شوروی
government department وزارتخانه دولت
cabinets هیات دولت
nation-state دولت ملی
nation-states دولت ملی
forfeit to the state ضبط دولت
non serverign acts اعمال تصدی دولت
office-holders صاحب منصب دولت
peculation دستبرد در مال دولت
stratocracy حکومت یا دولت نظامی
office-holder صاحب منصب دولت
colonial government دولت یا حکومت مستعمراتی
plateform اعلامیه سیاست دولت
most favoured nation دولت کامله الوداد
secret service money اعتبار سری دولت
protected state دولت تحت الحمایه
bounties کمک اقتصادی دولت
federalism اصل دولت ائتلافی
vassal atate دولت دست نشانده
welfare state دولت بهبود بخش
dependent state دولت غیر مستقل
mandatory powers اختیارات دولت قیم
family allowances کمک دولت به خانوارها
cabinets کابینه هیئت دولت
federal council مجلس دولت متحده
land grant زمین اعطایی دولت
He rose against the regime. بر ضد دولت قیام کرد
federal authorities قدرت دولت متحده
secret services دستگاه محرمانه دولت
interpellate استیضاح کردن دولت
government transfer payments پرداختهای انتقالی دولت
secret service دستگاه محرمانه دولت
subsidy کمک بلاعوض دولت
cabinet کابینه هیئت دولت
federalist طرفدار دولت فدرال
yamen اداره یا مقام رسمی مندرین یا کارمند دارای رتبه اداره دولتی
federal constitution قانون اساسی دولت متحده
war state دولت نظامی declaration preventivetotal
confiscation مصادره و ضبط توسط دولت
commissioners مامور عالی رتبه دولت
commissioner مامور عالی رتبه دولت
confedration of states دولت جدیدی تشکیل نمیشود
subject to the british rule تحت تسلط دولت انگلیس
export incentive تشویق دولت در جهت صادرات
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com