Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 161 (8 milliseconds)
English
Persian
overwhelmed with reflection
مستغرق اندیشه
Other Matches
rapt in meditation
مستغرق
wrapt
مستغرق
submerged intake
ابگیر مستغرق
snow under
مستغرق ساختن
submerged fall
ابشار مستغرق
recollect
مستغرق شدن در
recollected
مستغرق شدن در
recollecting
مستغرق شدن در
recollects
مستغرق شدن در
partially drowned jet
فوران نیمه مستغرق
sliding sluices
دریچه کشویی مستغرق
overwhelms
مستغرق دراندیشه شدن
overwhelmed
مستغرق دراندیشه شدن
overwhelm
مستغرق دراندیشه شدن
absorb
تحلیل بردن مستغرق بودن
swamps
دچار کردن مستغرق شدن
swamping
دچار کردن مستغرق شدن
swamped
دچار کردن مستغرق شدن
swamp
دچار کردن مستغرق شدن
absorbs
تحلیل بردن مستغرق بودن
snow under
بیش ازحدتوانایی در کاری مستغرق شدن
merger
حالتی که مالی درمال دیگر مستغرق شود
mergers
حالتی که مالی درمال دیگر مستغرق شود
self forgetful
نفس خود را فراموش کرده مستغرق در عالم خارج ازخود
plene administravit
بر این مبنا که اموال متوفی مستغرق دیونش شده است و دیگر چیزی باقی نمانده است
devisal
اندیشه
excogitation
اندیشه
extemporal
بی اندیشه
extemporarily
بی اندیشه
concepts
اندیشه ها
by rote
بی اندیشه
notional
اندیشه
internal conception
اندیشه
mentalities
اندیشه
second thoughts
اندیشه
meditation
اندیشه
afterthoughts
پس اندیشه
afterthought
پس اندیشه
ideas
اندیشه ها
incogitant
بی اندیشه
reflexion
اندیشه
rapt in meditation
اندیشه
brainchild
اندیشه
conception
اندیشه
concept
اندیشه
ponderation
اندیشه
on the impluse of the moment
بی اندیشه
offhandedly
بی اندیشه
offhanded
بی اندیشه
mentality
اندیشه
thoughts
اندیشه
idea
اندیشه
ideas
اندیشه
anxieties
اندیشه
anxiety
اندیشه
solicitude
اندیشه
thought
اندیشه
ideation
اندیشه پردازی
deliberations
اندیشه تامل
deliberation
اندیشه تامل
ponderingly
اندیشه کنان
premeditatedly
با اندیشه قبلی
prenotion
پیش اندیشه
notion
اندیشه فکر
otherworldiness
اندیشه عاقبت
ideational fluency
سیالی اندیشه
idiographic
اندیشه نگار
immersed in thinking
غرق اندیشه
opinions
رای اندیشه
intellectual history
تاریخ اندیشه ها
opinion
رای اندیشه
cogitation
اندیشه وتفکر
notions
اندیشه فکر
musingly
در حال اندیشه
refelectingly
اندیشه کنان
to set one's affection
اندیشه کردن
trow
اندیشه کردن
woriless
بی غم اسوده بی اندیشه
ponders
اندیشه کردن
to bethink oneself
اندیشه کردن
thought stopping technique
فن بازداری اندیشه
thought reading
اندیشه خوانی
plans
تدبیر اندیشه
plan
تدبیر اندیشه
cogitated
اندیشه کردن
pondering
اندیشه کردن
pondered
اندیشه کردن
ponder
اندیشه کردن
syntaxic thought
اندیشه منطقی
thinkable
اندیشه پذیر
reflection
بازتاب اندیشه
meditating
اندیشه کردن
forethought
اندیشه قبلی
worries
اندیشه نگرانی
worry
اندیشه نگرانی
telepathy
اندیشه خوانی
muse
اندیشه کردن
mused
اندیشه کردن
muses
اندیشه کردن
considered
با اندیشه صحیح
speculative
مربوط به اندیشه
mentality
شیوه اندیشه
mentalities
شیوه اندیشه
bubble
اندیشه پوچ
bubbled
اندیشه پوچ
bubbles
اندیشه پوچ
bubbling
اندیشه پوچ
meditates
اندیشه کردن
meditated
اندیشه کردن
meditate
اندیشه کردن
association of ideas
تداعی اندیشه ها
an absurd notion
اندیشه پوچ
cerebrotonic
اندیشه ورز
cogitates
اندیشه کردن
cogitate
اندیشه کردن
devisable
شایسته اندیشه
delib erator
اندیشه کننده
cogitativeness
قوه اندیشه
economic thought
اندیشه اقتصادی
cogitable
اندیشه پذیر
cogitating
اندیشه کردن
cerebrotonia
اندیشه ورزی
ideality
اندیشه گرایی
brooder
اندیشه کننده
bethink
اندیشه کردن
conspiratress
اندیشه کردن در
to r.over something
درچیزی اندیشه کردن
homo sapiens
انسان اندیشه ورز
ideographs
حروف اندیشه نگاری
pursuance of a plan
تعقیب اندیشه یا نقشهای
cogitative
مربوط به اندیشه وتفکر
the seat thought
مرکز اندیشه یا فکر
thinking type
سنخ اندیشه ورز
ruminates
اندیشه کردن دوباره جویدن
to contemplate about/on/over something
اندیشه کردن
[در باره چیزی]
to meditate on/over something
اندیشه کردن
[در باره چیزی]
ruminating
اندیشه کردن دوباره جویدن
to ruminate on something
اندیشه کردن
[در باره چیزی]
ruminate
اندیشه کردن دوباره جویدن
ruminated
اندیشه کردن دوباره جویدن
conceptualize
تصور یا اندیشه چیزی راکردن
to form a notion
اندیشه کردن خیال بستن
extemporize
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporised
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
to go off half
بی اندیشه سخن گفتن وزیاددیدن
extemporises
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
to take counsel of one'spillow
شب هنگام اندیشه در چیزی کردن
extemporized
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporizes
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporizing
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporising
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
to open one's mind
اندیشه یا راز خود را به کسی گفتن
to consult one's pillow
هنگام شب پیش خود اندیشه کردن
to speak one's mind
اندیشه خود را اشکار کردن رک سخن گفتن
intrusive thoughts
اندیشه هایی که بی اراده شخص بخاطرش می اید افکار فضول
cogitator
اندیشه کننده مطالعه کننده
deliberating
اندیشه کردن کنکاش کردن
deliberated
اندیشه کردن کنکاش کردن
deliberates
اندیشه کردن کنکاش کردن
deliberate
اندیشه کردن کنکاش کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com