English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (36 milliseconds)
English Persian
locate مستقر ساختن مکان یابی کردن
located مستقر ساختن مکان یابی کردن
locates مستقر ساختن مکان یابی کردن
locating مستقر ساختن مکان یابی کردن
Other Matches
avouch تضمین کردن مستقر ساختن
locations مکان یابی
location مکان یابی
locate mode باب مکان یابی
ES IS امکان مکان یابی router سیستم میانی بدهند
barnstorm مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstorming مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstorms مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstormed مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
move کپی کردن اطلاعات از یک مکان حافظه در حافظه اصلی به مکان دیگر
moved کپی کردن اطلاعات از یک مکان حافظه در حافظه اصلی به مکان دیگر
moves کپی کردن اطلاعات از یک مکان حافظه در حافظه اصلی به مکان دیگر
plant مستقر کردن
plants مستقر کردن
scareup فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
left shift تغیر مکان به چپ ریاضی یک بیت از داده در کلمه . عدد دودویی با هر تغییر مکان دوبرابر میشود
emplacement پایگاه مستقر کردن کار گذاشتن
settles مستقر شدن یامستقر کردن استقرار
settle مستقر شدن یامستقر کردن استقرار
involution توان یابی قوه یابی
emplace جا گذاشتن موضع گرفتن مستقر کردن یاشدن
cross hairs دو خط متقاطع روی یک دستگاه ورودی که محل تقاطع انها مکان فعال مکان نمای یک سیستم گرافیکی رامشخص میکند
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
inducts مستقر کردن دریافت کردن
inducting مستقر کردن دریافت کردن
garrison مقیم کردن مستقر کردن
garrisons مقیم کردن مستقر کردن
induct مستقر کردن دریافت کردن
inducted مستقر کردن دریافت کردن
peeks فرمان پی بردن به محتویات مکان خاص حافظه دستورالعملی که به برنامه نویس اجازه میدهد تا به هر مکان حافظه کامپیوترنگاه کند
peeking فرمان پی بردن به محتویات مکان خاص حافظه دستورالعملی که به برنامه نویس اجازه میدهد تا به هر مکان حافظه کامپیوترنگاه کند
peeked فرمان پی بردن به محتویات مکان خاص حافظه دستورالعملی که به برنامه نویس اجازه میدهد تا به هر مکان حافظه کامپیوترنگاه کند
peek فرمان پی بردن به محتویات مکان خاص حافظه دستورالعملی که به برنامه نویس اجازه میدهد تا به هر مکان حافظه کامپیوترنگاه کند
displacement اختلاف مکان تغییر مکان
calibrates تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrating تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrated تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrate تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
migration نقل مکان نقل مکان کردن
plumb ژرف یابی کردن
sounds عمق یابی کردن
trace رد یابی کردن نشان
traced رد یابی کردن نشان
direction finding جهت یابی کردن
direction finding سمت یابی کردن
interpolates درون یابی کردن
traces رد یابی کردن نشان
extrapolating برون یابی کردن
sound عمق یابی کردن
sounded عمق یابی کردن
interpolate درون یابی کردن
spots مسافت یابی کردن
spot مسافت یابی کردن
soundest عمق یابی کردن
interpolating درون یابی کردن
interpolated درون یابی کردن
extrapolates برون یابی کردن
extrapolate برون یابی کردن
ranging مسافت یابی کردن
extrapolated برون یابی کردن
range sensing تخمین زدن برد مسافت یابی کردن
flit نقل مکان کردن
flits نقل مکان کردن
flitted نقل مکان کردن
flitting نقل مکان کردن
cycled تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycles تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycle تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
move پیشنهاد کردن تغییر مکان
moves پیشنهاد کردن تغییر مکان
moved پیشنهاد کردن تغییر مکان
angular travel تغییر مکان زاویهای زاویه تغییر مکان
run-up [start-up] نزدیکی به مکان شروع با دویدن [برای جهش یا پرتاب کردن] [ورزش]
sofar سیستم مسافت یابی صوتی دریایی نوعی روش مسافت یابی صوتی دریایی
established right حق مستقر
deep seated مستقر
residents مستقر
resident مستقر
putting مستقر
based مستقر
puts مستقر
established مستقر
put مستقر
dynamic نیروی مستقر
dynamically نیروی مستقر
reside مستقر بودن
stabile مستقر وپایدار
deployed <adj.> <past-p.> مستقر شده
occupier مستقر مستاجر
fix مستقر شدن
occupiers مستقر مستاجر
resided مستقر بودن
fixes مستقر شدن
appointed <adj.> <past-p.> مستقر شده
resides مستقر بودن
localized bond پیوند مستقر
plant oneself مستقر شدن
inserted <adj.> <past-p.> مستقر شده
installed <adj.> <past-p.> مستقر شده
inposition مستقر در موضع
positioner مستقر کننده
determinate مستقر شده
applied <adj.> <past-p.> مستقر شده
delocalized electron الکترون غیر مستقر
dampest دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampers دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
damp دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
theater army ارتش مستقر در صحنه عملیات
sited قرار داشتن مستقر بودن
sites قرار داشتن مستقر بودن
conus armies ارتشهای مستقر در قاره امریکا
site قرار داشتن مستقر بودن
guides post نفر هادی مستقر شوید
army in the field ارتش مستقر در صحنه عملیات
escheat حق تصرف دارایی متوفی ازطرف دولت یا پادشاه درموردی که متوفی بی وارث یابی وصیت مرده باشد مصادره کردن
deployed مستقر گسترش یافته در روی زمین
bottom mine مینی که در کف دریا مستقر میشودمین کفهای
engineered اداره کردن طرح کردن و ساختن
engineers اداره کردن طرح کردن و ساختن
prepare اماده کردن ساختن ترکیب کردن
To bear (put up) with somebody. با کسی سر کردن (مدارا کردن ؟ ساختن )
make درست کردن ساختن اماده کردن
engineer اداره کردن طرح کردن و ساختن
prepares اماده کردن ساختن ترکیب کردن
preparing اماده کردن ساختن ترکیب کردن
makes درست کردن ساختن اماده کردن
refresh buffer یک مکان حافظه موقت که درهنگام تازه کردن یک صفحه تصویر اصلاعات نمایش صفحه را نگاهداری میکند
to manufacture [into] ساختن [درست کردن] [به]
to lay it on thick نصب کردن ساختن
work up ترکیب کردن ساختن
gets مجاب کردن ساختن
get مجاب کردن ساختن
getting مجاب کردن ساختن
staged crews پرسنل هوایی یا دریایی مستقر درپایگاههای مسیر ناو یاهواپیما
zmarker beacon نوعی برج کنترل هوایی مستقر در میدان تیر پدافندهوایی
assimilate تلفیق کردن همانند ساختن
serialised نوبتی کردن پیاپی ساختن
assimilate هم جنس کردن شبیه ساختن
perpetuates دائمی کردن جاودانی ساختن
perpetuated دائمی کردن جاودانی ساختن
proscribe ممنوع ساختن تحریم کردن
perpetuate دائمی کردن جاودانی ساختن
assimilated هم جنس کردن شبیه ساختن
assimilated تلفیق کردن همانند ساختن
localises محلی کردن موضعی ساختن
assimilating تلفیق کردن همانند ساختن
serializing نوبتی کردن پیاپی ساختن
serializes نوبتی کردن پیاپی ساختن
redargue متهم ساختن تکذیب کردن
serialises نوبتی کردن پیاپی ساختن
serialize نوبتی کردن پیاپی ساختن
proscribing ممنوع ساختن تحریم کردن
serialized نوبتی کردن پیاپی ساختن
localising محلی کردن موضعی ساختن
proscribed ممنوع ساختن تحریم کردن
assimilates هم جنس کردن شبیه ساختن
assimilates تلفیق کردن همانند ساختن
assimilating هم جنس کردن شبیه ساختن
localize محلی کردن موضعی ساختن
proscribes ممنوع ساختن تحریم کردن
localizing محلی کردن موضعی ساختن
localizes محلی کردن موضعی ساختن
serialising نوبتی کردن پیاپی ساختن
preparing مهیا ساختن مجهز کردن
detects کشف کردن نمایان ساختن
to hammer out ساختن بکوشش درست کردن
fructify برومند کردن بارور ساختن
prey دستخوش ساختن طعمه کردن
highlighting روشن ساختن مشخص کردن
please خشنود ساختن کیف کردن
pleases خشنود ساختن کیف کردن
agonise معذب ساختن متاثر کردن
detecting کشف کردن نمایان ساختن
obliges وادار کردن مرهون ساختن
detected کشف کردن نمایان ساختن
prepares مهیا ساختن مجهز کردن
prepare مهیا ساختن مجهز کردن
violate بی حرمت ساختن مختل کردن
oblige وادار کردن مرهون ساختن
violated بی حرمت ساختن مختل کردن
obliged وادار کردن مرهون ساختن
violates بی حرمت ساختن مختل کردن
detect کشف کردن نمایان ساختن
retards کند ساختن معوق کردن
retarding کند ساختن معوق کردن
retard کند ساختن معوق کردن
franker باطل کردن مصون ساختن
frankest باطل کردن مصون ساختن
internalized باطنی ساختن داخلی کردن
franking باطل کردن مصون ساختن
internalize باطنی ساختن داخلی کردن
franks باطل کردن مصون ساختن
internalising باطنی ساختن داخلی کردن
internalises باطنی ساختن داخلی کردن
internalizes باطنی ساختن داخلی کردن
internalizing باطنی ساختن داخلی کردن
franked باطل کردن مصون ساختن
admired متحیر کردن متعجب ساختن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com