Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
straight off
مستقیما درجلو موج روبه ساحل
Other Matches
ship to shore
حرکت از دریا به ساحل عملیات پیاده کردن افراد ازدریا به ساحل
beach marker
علامت یا وسیله مشخص کننده ساحل یا تاسیسات ساحلی شاخص خط ساحل
shore to shore movement
عملیات و حرکت مستقیم از یک ساحل به ساحل دیگر
onshore
روی ساحل متوجه بطرف ساحل
inshore
بطرف ساحل جلو ساحل
the front door
درجلو
former
درجلو
next in fornt of
بلافاصله درجلو
vanward
واقع درجلو
fore
جلوی درجلو
enneastyle
دارای نه ستون درجلو
frontwards
سوی جلو درجلو
to make a face at any one
اداواصول درجلو کسی دراوردن
prepositive
درجلو گذارده شده سرکلمهای
two up
ارایش حرکت با دو عنصر درجلو
downstage
درجلو پرده تاتر ونمایش
yellow flag
پرچم زرد بمعنای خطر درجلو
double oxer
مانع بوتهای با دو تیر درجلو و عقب
ante
: پیشوندی است بمعنی- پیش- و- قبل از- و-درجلو-
aport
روبه بندر
heavenward
روبه اسمان
alow
روبه پایین
downward
روبه پایین
faces
نما روبه
face
نما روبه
pronely
روبه زمین
foxiness
روبه صفتی
one foot in the grave
<idiom>
روبه موت
north
روبه شمال
preorbital
واقع درجلو کاسه چشم وابسته به قبل از قرار گرفتن در مدار
to lie prostrate
روبه زمین خوابیدن
to lay prostrate
روبه زمین خواباندن
to be on the increase
روبه افزایش گذاشتن
degenerate
روبه انحطاط گذاردن
point-blank
روبه نشان مستقیم
degenerating
روبه انحطاط گذاردن
point blank
روبه نشان مستقیم
slyness
روبه بازی شیطنت
degenerates
روبه انحطاط گذاردن
degenerated
روبه انحطاط گذاردن
hypaethral
بی پوشش روبه اسمان
gray
روبه سفیدی رونده
in the wired eye
روبه روی باد
landside
طرف روبه خشکی
face up
ورق روبه بالا
decrescent
روبه نقصان گذارنده
extrorse
روبه بیرون پشت بمادگی
snail's pace
<idiom>
حرکت آهسته روبه جلو
fowling
روبه بازی یادوروئی کردن
moribund
در سکرات موت روبه مرگ
so far, so good
<idiom>
تا حالاهمه چیز روبه راه است
dumptor
کامیونی با چرخهای لاستیکی که دارای سرعتی زیاد میباشد و بار خود را درجلو تخلیه میکند
approach lane
مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
english toy spaniel
نوعی سگ پشمالوی دارای پیشانی برامده وبینی روبه بالا
forthrights
مستقیما`
straightway
مستقیما
straightest
مستقیما
straight
مستقیما
proximately
مستقیما"
at first hand
مستقیما
directly
مستقیما
straight out
رک مستقیما
firsthand
<idiom>
مستقیما
straighter
مستقیما
per se
مستقیما
bolts
مستقیما ناگهان
bolting
مستقیما ناگهان
bolted
مستقیما ناگهان
forthright
مستقیما بیمحابا
intue
مستقیما دریافتن
sheer
مستقیما فریف
subsequent to
[مستقیما]
پس از
[به دنباله]
bolt
مستقیما ناگهان
aright
مستقیم مستقیما
intuitive
مستقیما درک کننده
hardest
مستقیما درمسیر موردنظر
harder
مستقیما درمسیر موردنظر
hard
مستقیما درمسیر موردنظر
direct coupled
مستقیما جفت شده
to come straight to the point
<idiom>
مستقیما
[رک ]
به نکته اصلی آمدن
schuss
مستقیما ازسراشیب پایین رفتن
over the falls
مستقیما روی انحنای موج شکننده
leg glance
ضربهای که توپ را مستقیما"به پشت توپزن می فرستد
objects
که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
direct objects
که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
indirect objects
که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
object
که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
objected
که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
objecting
که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
deictic
بطور مستقیم نشان دهنده مستقیما استدلال کننده
mesh
که هر وسیله مستقیما به وسایل دیگر در شبکه متصل است
meshing
که هر وسیله مستقیما به وسایل دیگر در شبکه متصل است
meshes
که هر وسیله مستقیما به وسایل دیگر در شبکه متصل است
long spot
موضع گیری توپگیری مستقیما" پشت سر محافظ میله ها
straight ball
پرتابی در بولینگ که گوی باچرخش مستقیما حرکت میکند
personal service utility
کسی که مستقیما" کار خود را دراختیار کارفرما می گذارد
machine
ذخیره شده روی یک رسانه که مستقیما وارد کامپیوتر میشود
machines
ذخیره شده روی یک رسانه که مستقیما وارد کامپیوتر میشود
addressable
هر نقط ه در سیستم گرافیکی که مستقیما قابل آدرس دهی است
direct materials costs
هزینههای مواد اولیهای که مستقیما در کالا بکار برده میشود
jacks
ورودی که به مودم اجازه میدهد مستقیما تلفن وصل شود
jack
ورودی که به مودم اجازه میدهد مستقیما تلفن وصل شود
machined
ذخیره شده روی یک رسانه که مستقیما وارد کامپیوتر میشود
intuitionalism
عقیده به اینکه برخی حقایق را میتوان مستقیما وبدون استدلال دریافت
intuitionism
عقیده به اینکه برخی حقایق رامیتوان مستقیما وبدون استدلال دریافت
antipodal
مربوط به ساکنین ینگی دنیا واقع در طرف مقابل زمین مستقیما
coasts
ساحل
bank
ساحل
shores
ساحل
sea shore
ساحل
beach
ساحل
brae
ساحل
causey
ساحل
shore
ساحل
beaches
ساحل
coast
ساحل
banks
ساحل
landside
ساحل
ashore
به ساحل
littoral
ساحل
beached
ساحل
rivage
ساحل
magnetic tape
وسیلهای که داده ورودی از صفحه کلید را مستقیما می نویسد روی نوار مغناطیسی
one level address
آدرس ذخیره سازی که مستقیما و بدون تغییر به محلی از وسیله دستیابی دارد
magnetic tapes
وسیلهای که داده ورودی از صفحه کلید را مستقیما می نویسد روی نوار مغناطیسی
addressing
بزرگترین محلی که یک برنامه مشخص یا CPU میتواند مستقیما به آن دستیابی داشته باشد
on shore
روی ساحل
backshore
ساحل جزرو مد
shore duty
خدمت ساحل
beach party
تیم ساحل
basegram
پیام از ساحل
backshore beach
ساحل جزرو مد
bank protection
ساحل داری
bankside
شیب ساحل
stethe
ساحل رودخانه
bank revetment
پوشش ساحل
near shore
نزدیک به ساحل
coast guardsman
ساحل بان
coastward
بطرف ساحل
back beach
ساحل جزرو مد
riparian
ساحل رودخانه زی
seacoast
ساحل دریا
hard beach
ساحل مستحکم
low lander
ساحل نشین
coral reef
ساحل مرجانی
sea coast
ساحل دریا
coastwise
درطول ساحل
coastwards
درامتداد ساحل
land combat
نبرد در ساحل
coastwards
بطرف ساحل
coastward
درامتداد ساحل
river line
خط ساحل رودخانه
river banks
ساحل رودخانه
offshore
از جانب ساحل
in
نزدیک ساحل
in-
نزدیک ساحل
offshore
دور از ساحل
beaches
ساحل شنی
beaches
زدن به ساحل
beached
ساحل شنی
beached
زدن به ساحل
beach
ساحل شنی
shores
ساحل دریا
shores
کرانه ساحل
beach
زدن به ساحل
sandbanks
ساحل شنی
sandbank
ساحل شنی
shorelines
خط ساحل یا خط ساحلی
shore
ساحل دریا
shore
کرانه ساحل
inshore
به طرف ساحل
onshore
واقع در ساحل
seashore
ساحل دریا
seashores
ساحل دریا
shoreline
خط ساحل یا خط ساحلی
attack group
گروه تک به ساحل
river bank
ساحل رودخانه
one level address
کد دودویی که مستقیما CPU را اجرا کند و فقط از مقادیر آدرس مطلق استفاده میکند.
display controlled
نمایش منطقه در روی صفحه رادار راداری که تصویر ان مستقیما نشان داده میشود
absolute address
آدرس ذخیره سازی کامپیوتر که مستقیما و بدون تغییر به محل یا وسیله ای دستیابی دارد
The Web site allows consumers to make direct comparisons between competing products.
این وب گاه اجازه می دهد مصرف کنندگان مستقیما محصولات رقیبها را با هم مقایسه بکنند..
machines
دستوری که مستقیما CPU را کنترل میکند و بدون نیاز به ترجمه تشخیص داده میشود
machine
دستوری که مستقیما CPU را کنترل میکند و بدون نیاز به ترجمه تشخیص داده میشود
machined
دستوری که مستقیما CPU را کنترل میکند و بدون نیاز به ترجمه تشخیص داده میشود
riverain
ساکن ساحل رودخانه
waterside
متعلق به کناردریا ساحل
shoring
پیاده شدن در ساحل
retracts
دور شدن از ساحل
hinterland
زمین پشت ساحل
seebreeze
باد از دریا به ساحل
retracted
دور شدن از ساحل
put out
از ساحل عازم شدن
lee shore
ساحل در معرض باد
near bank
ساحل نزدیک رودخانه
retracting
دور شدن از ساحل
landing beach
ساحل پیاده شدن
retract
دور شدن از ساحل
roadstead
لنگرگاه دور از ساحل
ashore
بکنار بطرف ساحل
insides
موج نزدیک ساحل
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com