Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (16 milliseconds)
English
Persian
direct
مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
directed
مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
directs
مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
Other Matches
direct dyes
رنگینه های مستقیم
[که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.]
direct processing
پردازش مستقیم
dasd
Device Storage DirectAccess اسباب حافظه بادستیابی مستقیم دستگاه انباره دستیابی مستقیم
direct admission
مراجعه مستقیم به بهداری پذیرش یامراجعه مستقیم بیماران
direct access processing
پردازش به روش دستیابی مستقیم
basics
روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
basic
روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
direct exchange
تعویض مستقیم مبادله مستقیم قطعات
blinds
بدون دید مستقیم پرسنل
blinded
بدون دید مستقیم پرسنل
architrave
پوشش مستقیم بدون انحنا
blind
بدون دید مستقیم پرسنل
cost fraction
نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
simple motion
حرکت ساده در خط مستقیم یادایره یا مارپیچ
Type cable
چهار سیم جدا به صورت دو جفت , کابل مستقیم بدون چرخش
direct command
فرماندهی مستقیم فرماندهی بلاواسطه تیراندازی به روش فرمان مستقیم
direct fire sights
زاویه یا بهای تیر مستقیم دوربینهای تیر مستقیم
elicitation
کسب اطلاعات غیر مستقیم بازجویی غیر مستقیم
direct access storage device
اسباب حافظه با دستیابی مستقیم دستگاه با ذخیره دستیابی تصادفی دستگاه انباره دستیابی مستقیم
locals
اتصال مستقیم یا باس بین یک وسیله و پردازنده بدون هیچگونه مدار منط قی یا بافر یا رمزگشا در بین
local
اتصال مستقیم یا باس بین یک وسیله و پردازنده بدون هیچگونه مدار منط قی یا بافر یا رمزگشا در بین
modes
قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود
mode
قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود
deferred addressing
آدرس دهی غیر مستقیم که محلی که دستیابی شده است حاوی آدرس عملوند پردازش شدنی است
shore to shore movement
عملیات و حرکت مستقیم از یک ساحل به ساحل دیگر
incremental computer
وسیله خروجی گرافیکی که در مراحل کوچک حرکت میکند بار داده ورودی که اختلاف بین محل فعلی و محل لازم را نشان میدهد که خط ها و منحنی ها به صورت مجموعهای خط وط مستقیم انجام شود
VL bus
مین کنترل مستقیم از طریق باس اصلی روی پردازنده اصلی و برقراری ارسال داده خیلی سریع بین حافظه اصلی و کارت جانبی بدون استفاده از پردازنده
VL local bus
مین کنترل مستقیم از طریق باس اصلی روی پردازنده اصلی و برقراری ارسال داده خیلی سریع بین حافظه اصلی و کارت جانبی بدون استفاده از پردازنده
bee line
خط مستقیم
straight line
مستقیم
level
مستقیم
leveled
مستقیم
firsthand
مستقیم
directs
مستقیم
directed
مستقیم
direct
<adj.>
مستقیم
right
مستقیم
straightish
مستقیم
attributive
مستقیم
straighter
مستقیم
upstanding
مستقیم
righted
مستقیم
righting
مستقیم
straight line
خط مستقیم
straight line code
کد خط مستقیم
straight
مستقیم
beeline
خط مستقیم
straight line code
کد مستقیم
on line
مستقیم
levels
مستقیم
first-hand
مستقیم
levelled
مستقیم
straightest
مستقیم
unintermediate
<adj.>
مستقیم
directness
مستقیم بودن
on line help
کمک مستقیم
proximate
بیفاصله مستقیم
hotter
خط تلفن مستقیم
Go straight ahead.
مستقیم بروید.
hottest
خط تلفن مستقیم
wall pass
پاس مستقیم
d.c.
جریان مستقیم
positive relation
رابطه مستقیم
highroad
صراط مستقیم
line storm
طوفان مستقیم
video disk
دسترسی مستقیم
hot
خط تلفن مستقیم
d.c
جریان مستقیم
direct damage
ضرر مستقیم
visual fire
تیر مستقیم
proximate cause
علت مستقیم
random access
دستیابی مستقیم
close supervision
نظارت مستقیم
highroads
صراط مستقیم
straight line
دارای خط مستقیم
backstair
غیر مستقیم
as the crow files
بخط مستقیم
ambagious
غیر مستقیم
airlines
خط مستقیم هوایی
airline
خط مستقیم هوایی
air line
خط مستقیم هوایی
straight edge
لبه مستقیم
straight left
چپ مستقیم در بوکس
specific cost
هزینه مستقیم
sonna deung koot
دست مستقیم
rectiliner
مستقیم الخط
uniaxial bending
خمش مستقیم
dressing
مستقیم کنی
dressings
مستقیم کنی
uncurl
مستقیم شدن
through call
مکالمه مستقیم
straightening flute drill
مته مستقیم
straight
قسمت مستقیم
sideway
غیر مستقیم
straight position
فرم مستقیم
straight line
بخط مستقیم
direct relationship
ارتباط مستقیم
direct aggression
پرخاشگری مستقیم
direct control
کنترل مستقیم
direct cost
هزینه مستقیم
direct coupling
کوپلینگ مستقیم
aright
مستقیم مستقیما
direct object
مفعول مستقیم
direct taxation
مالیات مستقیم
direct coupling
جفتگری مستقیم
direct address
آدرس مستقیم
forward resistance
مقاومت مستقیم
direct relationship
وابستگی مستقیم
direct access
دسترسی مستقیم
direct address
نشانی مستقیم
forward voltage
ولتاژ مستقیم
direct current
جریان مستقیم
direct tax
مالیات مستقیم
straightest
قسمت مستقیم
intuition
درک مستقیم
direct labour
دستمزد مستقیم
direct fire
تیر مستقیم
direct fire
اتش مستقیم
direct file
پرونده مستقیم
direct file
فایل مستقیم
direct dye
رنگینه مستقیم
intuitions
درک مستقیم
direct lighting
روشنایی مستقیم
direct load
بارگذاری مستقیم
straighter
قسمت مستقیم
direct conversion
تبدیل مستقیم
direct support
کمک مستقیم
direct support
پشتیبانی مستقیم
direct selling
فروش مستقیم
direct selection
انتخاب مستقیم
direct material
مواد مستقیم
rectilinear
مستقیم الخط
direct hits
اصابت مستقیم
direct taxes
مالیاتهای مستقیم
indirect
غیر مستقیم
direct process
فرایند مستقیم
direct observation
دیدبانی مستقیم
direct pressure
فشار مستقیم
spur offtake
ابگیر مستقیم
direct outlet
ابگیر مستقیم
direct access
دستیابی مستقیم
direct hit
اصابت مستقیم
direct reading
قرائت مستقیم
direct current magnet
مغناطیس جریان مستقیم
straightening press
پرس مستقیم کنی
straightening roll
غلطک مستقیم کنی
direct memory access
دستیابی مستقیم به حافظه
devious
غیر مستقیم منحرف
syzygy
استقرارسه ستاره در خط مستقیم
the intuitive faculty
قوه درک مستقیم
chute
مسیر مستقیم مسابقه
straightening anvil
سندان مستقیم کنی
straight right
راست مستقیم در بوکس
straight line method of depreciation
استهلاک به روش خط مستقیم
direct support
پشتیبانی مستقیم کردن
direct support unit
یکان پشتیبانی مستقیم
direct current converter
تبدیل گر جریان مستقیم
direct current instrument
سنجه جریان مستقیم
d.c. receiver
رادیوی جریان مستقیم
direct measurement
اندازه گیری مستقیم
detour behavior
رفتار غیر مستقیم
direct reading instrument
دستگاه مستقیم خوانی
intuitively
بوسیله درک مستقیم
oblique
غیر مستقیم منحرف
indirect consumption
مصرف غیر مستقیم
indirect cost
هزینه غیر مستقیم
indirect damage
ضرر غیر مستقیم
indirect laying
تیر غیر مستقیم
indirect lighting
نور غیر مستقیم
impluse wheel
چرخ فشار مستقیم
indirect methods
روشهای غیر مستقیم
impluse stage
طبقه فشار مستقیم
deferred address
یک آدرس غیر مستقیم
direct laying
روانه کردن مستقیم
direct lift control
کنترل مستقیم برا
intuitional
ناشی از درک مستقیم
immediacy
مستقیم و بی واسطه بودن
direct oration
گفته یا قول مستقیم
chutes
مسیر مستقیم مسابقه
d.c. motor
موتور جریان مستقیم
stiffest
مستقیم چوب شده
staight thrust
حمله ساده مستقیم
down hill casting
ریخته گری مستقیم
on line information service
سرویس اطلاعاتی مستقیم
direct casting
ریخته گری مستقیم
bilinear
دارای دوخط مستقیم
direct addressing
ادرس دهی مستقیم
direct quenching
سخت گردانی مستقیم
direct read after write
خواندن مستقیم پس از نوشتن
shot direct at goal
شوت مستقیم به دروازه
forward conductance
برق رسانایی مستقیم
bilinear
وابسته بدو خط مستقیم
direct
: مستقیم معطوف داشتن
forward current
جریان ولتاژ مستقیم
live copy paste
کپی الصاق مستقیم
directed
: مستقیم معطوف داشتن
direct connect modem
مدم اتصال مستقیم
straight bar
میل گرد مستقیم
direct absorption process
فرایند جذب مستقیم
direct quota tion
نقل قول مستقیم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com