Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 205 (11 milliseconds)
English	Persian
documentation	مستند ساختن
substantiate	مستند ساختن
substantiated	مستند ساختن
substantiates	مستند ساختن
substantiating	مستند ساختن
Other Matches
documentary	مستند
documentaries	مستند
instrument	مستند
unofficial	غیر مستند
documentation	مستند سازی
title	مستند مالکیت
document in proof	دلیل مستند
titles	مستند مالکیت
predicate	مستند کردن گزاره
predicates	مستند کردن گزاره
predicated	مستند کردن گزاره
documented plan figures	ارقام مستند برنامه
predicating	مستند کردن گزاره
program documentation	مستند سازی برنامه
specialty debt	تعهدات مستند به اسناد رسمی
semidocumentary	فیلم سینمایی نیمه مستند
programming specification	مستند مفصل قدمهای دقیق برنامه نویسی
gentelmen's agreement	کلیه توافقهایی که مستند به اسنادرسمی و امضا شده نباشد
scareup	فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
The documentary tries to be truthful to the events.	این فیلم مستند تلاش می کند صادقانه رویدادها را توصیف کند.
shed	خون جاری ساختن جاری ساختن
shedding	خون جاری ساختن جاری ساختن
sheds	خون جاری ساختن جاری ساختن
constructed	ساختن
pills	حب ساختن
constructs	ساختن
pill	حب ساختن
constructing	ساختن
miscreate	بد ساختن
construct	ساختن
set up	ساختن
fabricate	ساختن
fabricated	ساختن
creating	ساختن
creates	ساختن
create	ساختن
fabricating	ساختن
fabricates	ساختن
composes	ساختن
fashioned	مد ساختن
fashioning	مد ساختن
fashions	مد ساختن
pellet	حب ساختن
bulid	ساختن
carbonize	کک ساختن
confect	ساختن
make	ساختن
fashion	مد ساختن
builds	ساختن
buildings	ساختن
compose	ساختن
put-up	ساختن
put up	ساختن
invents	ساختن
inventing	ساختن
invented	ساختن
invent	ساختن
build	ساختن
fabrication	ساختن
dree	ساختن با
indite	ساختن
upgrade	ساختن
upgraded	ساختن
upgrades	ساختن
upgrading	ساختن
generating	ساختن
manufactures	ساختن
manufactured	ساختن
manufacture	ساختن
makes	ساختن
idolized	بت ساختن
forborne	ساختن با
bridges	پل ساختن
bridged	پل ساختن
bridge	پل ساختن
mint	ساختن
remakes	از نو ساختن
idolize	بت ساختن
idolizes	بت ساختن
idolising	بت ساختن
idolises	بت ساختن
idolised	بت ساختن
idolizing	بت ساختن
produces	ساختن
produced	ساختن
produce	ساختن
unifying	تک ساختن
remake	از نو ساختن
upbuild	ساختن
minting	ساختن
to make a shift	ساختن
to get along	ساختن
to go in with	ساختن با
mints	ساختن
to t. up	ساختن
to make away	ساختن
generate	ساختن
generated	ساختن
unify	تک ساختن
unifies	تک ساختن
minted	ساختن
generates	ساختن
diversifying	گوناگون ساختن
diversifies	گوناگون ساختن
familiarises	اشنا ساختن
produce	ساختن محصول
discovers	مکشوف ساختن
notified	اگاه ساختن
notifies	اگاه ساختن
familiarised	اشنا ساختن
nauseate	متنفر ساختن
produced	ساختن محصول
disabling	ناتوان ساختن
disables	ناتوان ساختن
familiarizing	اشنا ساختن
familiarizes	اشنا ساختن
familiarized	اشنا ساختن
familiarize	اشنا ساختن
produces	ساختن محصول
nauseated	متنفر ساختن
diversify	گوناگون ساختن
disable	ناتوان ساختن
outraging	بی حرمت ساختن
sepulchres	قبر ساختن
subvert	واژگون ساختن
familiarising	اشنا ساختن
subverted	واژگون ساختن
subverting	واژگون ساختن
subverts	واژگون ساختن
improvise	بالبداهه ساختن
improvises	بالبداهه ساختن
improvising	بالبداهه ساختن
internalization	درونی ساختن
reconcile	راضی ساختن
sepulchre	قبر ساختن
sepulchers	قبر ساختن
denigration	سیاه ساختن
outrages	بی حرمت ساختن
outraged	بی حرمت ساختن
notify	اگاه ساختن
notifying	اگاه ساختن
gaunt	زننده ساختن
discovering	مکشوف ساختن
discovered	مکشوف ساختن
maximized	بیشینه ساختن
discover	مکشوف ساختن
outrage	بی حرمت ساختن
reconciling	راضی ساختن
reconciles	راضی ساختن
diversified	گوناگون ساختن
denudes	عاری ساختن
disturb	مضطرب ساختن
rescind	باطل ساختن
rescinding	باطل ساختن
minimizing	کمینه ساختن
minimizes	کمینه ساختن
minimized	کمینه ساختن
rescinds	باطل ساختن
relieve	بر جسته ساختن
relieves	بر جسته ساختن
relieving	بر جسته ساختن
humidified	مرطوب ساختن
humidifies	مرطوب ساختن
humidify	مرطوب ساختن
disturbs	مضطرب ساختن
ensured	مطمئن ساختن
denuded	عاری ساختن
denude	عاری ساختن
snarls	خشمگین ساختن
snarling	خشمگین ساختن
snarled	خشمگین ساختن
snarl	خشمگین ساختن
necessitating	ناگزیر ساختن
necessitates	ناگزیر ساختن
necessitated	ناگزیر ساختن
necessitate	ناگزیر ساختن
denuding	عاری ساختن
discourage	بی جرات ساختن
discourages	بی جرات ساختن
humidifying	مرطوب ساختن
vitiate	معیوب ساختن
vitiate	ناپاک ساختن
vitiating	معیوب ساختن
vitiating	ناپاک ساختن
wet	مرطوب ساختن
wets	مرطوب ساختن
wetted	مرطوب ساختن
ensure	مطمئن ساختن
wettest	مرطوب ساختن
tp put to rout	منهزم ساختن
maximised	بیشینه ساختن
maximises	بیشینه ساختن
maximising	بیشینه ساختن
maximize	بیشینه ساختن
maximizes	بیشینه ساختن
vitiates	ناپاک ساختن
vitiates	معیوب ساختن
vitiated	معیوب ساختن
minimize	کمینه ساختن
minimising	کمینه ساختن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com