English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
To fool arounk . مسخره بازی درآوردن
Other Matches
To reduce something to the absurd . To make a travesty of something . چیزی را بصورت مسخره درآوردن
To behave ( act ) like a ruffian. To beard the lion in his den . لوطی بازی درآوردن
skimp خسیس بازی درآوردن
high-handed <idiom> رئیس بازی درآوردن
To stint . To be cheese - paring . گدا بازی درآوردن ( صر فه جویی زیادی )
lord it over <idiom> رئیس بازی درآوردن ،به صورت رئیسبودن ، رفتارکردن
soubrette بانویی که درنمایشات نقش فضولباشی ودسیسه کار را بازی میکند مسخره
shinny بازی هاکی که با توپ چوبی بازی شود چوب بازی هاکی
To play fast and loose . To go up and down like a yoyo. To shI'lly –shally . سفت کن شل کن درآوردن
To fool ( mess) around . کلک درآوردن
toilet-training از قنداق درآوردن
to grow wings بال درآوردن
to dig out کندن و درآوردن
to unravel woven [knitted] fabric از گیر درآوردن
to strip something off درآوردن [ملافه از لحاف]
to redeem از گرو [رهن] درآوردن
To make money. To make ones pile. پول درآوردن ( ساختن )
To get to the root of something. ته وتوی چیزی را درآوردن
To give someone hell. پدر کسی را درآوردن
make a killing <idiom> پول زیادی درآوردن
make a bundle <idiom> پول زیادی درآوردن
mutton dressed as lamb ادای جوانترها را درآوردن
get someone's blood up <idiom> کفر کسی را درآوردن
to unionise [British E] بشکل اتحادیه درآوردن
to unionize [American E] بشکل اتحادیه درآوردن
rake someone over the coals <idiom> پول زیاد درآوردن
shake down <idiom> باحیله پول درآوردن
harlequinade بخشی ازنمایش یالال بازی که لوده دران بازی میکند لودگی
bite the dust <idiom> از پا درآوردن -کشتن ،شکست دادن
To rub shoulders with people of high society. Tobecome prominent. سری توی سرها درآوردن
to curb somebody کسی را تحت کنترل درآوردن
pooped out <idiom> خسته کننده،از پای درآوردن
to beat the living daylights out of someone <idiom> دمار از روزگار کسی درآوردن
frame مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
gamesmanship مهارت در بردن بازی بدون تخلف از مقررات بازی
misplay بازی بد واز روی ناشیگری غلط بازی کردن
cutthroat بازی 3 نفره که هریک به نفع خود بازی میکند
game وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود
fire fight ترقه بازی اتش بازی مبادله تیراندازی
to make a trick با کارت شعبده بازی کردن [ورق بازی]
shinney بازی هاکی که باتوپ چوبی بازی شود
dib ریگ بازی قاپ یا ریگی که با ان بازی می کنند
kiss in the ring بازی بگیرماچ کن :بازی که دران پسریادختری ....تااوراببوسد
To go too far . شور کاری را درآوردن ( زیاده روی )
fast buck <idiom> پول درآوردن ساده وآسان است
to mandate a territory to a country منطقه ای را تحت قیمومت کشوری درآوردن
To swindle money out of somebody. با تقلب پول از کسی گرفتن ( درآوردن )
skits مسخره
skit مسخره
harlequin مسخره
clown مسخره
clowned مسخره
clowning مسخره
witticism مسخره
clowns مسخره
rustic مسخره
witticisms مسخره
hobbyhorse مسخره
snash مسخره
funny man مسخره
zany مسخره
cockeyed مسخره
jeer مسخره
jeered مسخره
mockery مسخره
farceur مسخره
dulte مسخره
dult مسخره
jeap puddoing مسخره
jeers مسخره
jeering مسخره
jack pudding مسخره
loutish مسخره
sikt مسخره
inning گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
to set at nought مسخره کردن
quiz مسخره کردن
illude مسخره کردن
quizzes مسخره کردن
to smile at مسخره کردن
spoof کلاهبرداری مسخره
fair game مسخره کردنی
floppies مسخره وار
spoofs کلاهبرداری مسخره
floppy مسخره وار
burlesque مسخره امیز
ridiculous مسخره امیز
antic بی تناسب مسخره
to make merry over مسخره کردن
satirizes مسخره کردن
satirized مسخره کردن
satirize مسخره کردن
fool دلقک مسخره
fooling دلقک مسخره
fooled دلقک مسخره
fools دلقک مسخره
farcical مسخره امیز
satirising مسخره کردن
satirizing مسخره کردن
to make fun of مسخره کردن
satirises مسخره کردن
What a ridicrlous idea ! چه حرف مسخره یی !
satirised مسخره کردن
imps مسخره کردن
burlesques مسخره امیز
imp مسخره کردن
punchinello لوده مسخره
droll مسخره امیز
charlatanic امیخته بازبان بازی یاچاچول بازی
harlepuinade نمایش لال بازی ودلقک بازی
crampet game بازی خفه بازی کم فضای شطرنج
ironies مسخره پنهان سازی
mowers علف چین مسخره
flump مسخره وارراه رفتن
mower علف چین مسخره
parodies تقلید مسخره امیزکردن
to take fun at استهزاکردن مسخره کردن
tolaugh.atany thing استهزاکردن مسخره کردن
parody تقلید مسخره امیزکردن
She ridicules every one همه را مسخره می کند
Don't be ridiculous! خودت را مسخره نکن!
To make fun of someone . To poke fun at someone . کسی را مسخره کردن
It is ridicrlous . I t is a farce . اصلا" مسخره است
irony مسخره پنهان سازی
fool around خود را مسخره قراردادن
goof around خود را مسخره قراردادن
frauds پور درآوردن با کلک زدن به مردم یا دروغ گفتن به آنها
fraud پور درآوردن با کلک زدن به مردم یا دروغ گفتن به آنها
jeer سخن مسخره امیز گفتن
jeered سخن مسخره امیز گفتن
jeering سخن مسخره امیز گفتن
jeers سخن مسخره امیز گفتن
jape لطیفه زدن مسخره کردن
kid دست انداختن مسخره کردن
travesty تقلید مسخره امیز کردن
travesties تقلید مسخره امیز کردن
befool مسخره کردن گول زدن
to poke fun at any one با شوخی یا مسخره کسیرابستوه اوردن
kidding دست انداختن مسخره کردن
kidded دست انداختن مسخره کردن
That's just ridiculous! این که واقعا مسخره است! [طنز]
To tease someone. To pull someonelet. کسی را دست انداختن ( مسخره کردن )
Why do you ridicule my suggestion? چرا پیشنهاد مرا مسخره می کنی ؟
Don't let making a living prevent you from making a life. اجازه ندهید تلاش برای پول درآوردن مانع زندگی شما شود.
Bureaucracy . Red tape . کاغذ بازی ( قرطاس بازی )
as if to add insult to injury <idiom> با بیشتر کردن زیان به وسیله تحقیر و مسخره
You look ridiculous in that old hat . با این کلاه قدیمی قیافه ات مسخره شده
opera bouffe اپرای خنده دار که تا اندازهای مسخره امیز باشد
Your slander is completely preposterous . تهمت وافترایی که می زنید بکلی مسخره وبی اساس است
rub something in <idiom> دست گرفتن (صحبت درموردحرفی که شخص گفته یاکاری کهکرده به مسخره )
Never spend money before you have earned it. هرگز قبل از پول درآوردن، پول خرج نکنید.
batting order ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت
add insult to the injury <idiom> [بیشتر کردن زیان به وسیله تحقیر و مسخره کردن]
round robin (tournament or contest) <idiom> بازی که درآن یک بازیکن یا تیم درمقابل یک بازیکن یا تیم بازی کند
flouting استهزاء کردن اهانت یا بی احترامی کردن مسخره
flouted استهزاء کردن اهانت یا بی احترامی کردن مسخره
flout استهزاء کردن اهانت یا بی احترامی کردن مسخره
flouts استهزاء کردن اهانت یا بی احترامی کردن مسخره
billiard point در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
jear استهزاء کردن مسخره کردن
to make game of مسخره کردن ریشخند کردن
set the score افزودن بر طول بازی افزودن بر طول بازی اسکواش
set the game افزودن بر طول بازی افزودن بر طول بازی اسکواش
action بازی
gaming بازی
grey hound سگ بازی
openness بازی
solitaire تک بازی
solitaires تک بازی
actions بازی
dibasic دو بازی
fun بازی
slackness بازی
falconine بازی
basics بازی
hopscotch بازی لی لی
played بازی
sportiveŠetc بازی کن
patulousness بازی
clearance بازی
plain dealing بازی
play بازی
watermanship اب بازی
playing بازی
plays بازی
homes بازی
partie بازی
basic بازی
home بازی
game بازی
the game is up بازی باخت
taw مهره بازی
hustles بازی هشیارانه
hustling بازی هشیارانه
to keep score بازی رانگاهداشتن
hustled بازی هشیارانه
the social evil جنده بازی
hustle بازی هشیارانه
surf riding موج بازی
three knights' game بازی سه اسب
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com