Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (39 milliseconds)
English
Persian
to close airspace
مسدود کردن فضای هوایی
Other Matches
airspace control
کنترل کردن فضای هوایی
aerospace projection operations
عملیات مخصوص گسترش منطقه فضای هوایی عملیات مخصوص توسعه منطقه فضای هوایی
aerospace
فضای هوایی
airspace
فضای هوایی
to close airspace
محصورکردن فضای هوایی
airspace
[over a country]
فضای هوایی
[در کشوری]
airspace control
کنترل فضای هوایی
danger space
فضای هوایی خطرناک
controlled airspace
فضای هوایی کنترل شده
aerospace
فضای هوایی بالای منطقه عملیات
control zone
منطقه فضای هوایی تحت کنترل
positive control
کنترل عملی عبور و مرورهواپیماهای خودی در فضای هوایی
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
obstructs
مسدود کردن
dam
مسدود کردن
blockades
مسدود کردن
blockaded
مسدود کردن
choked
مسدود کردن
dammed
مسدود کردن
damming
مسدود کردن
ligate
مسدود کردن رگ
foreclosing
مسدود کردن
forecloses
مسدود کردن
shut off
مسدود کردن
foreclosed
مسدود کردن
blocking
مسدود کردن
dams
مسدود کردن
occlude
مسدود کردن
obturate
مسدود کردن
oppilate
مسدود کردن
obtruate
مسدود کردن
blockading
مسدود کردن
foreclose
مسدود کردن
freeze
مسدود کردن
obstructed
مسدود کردن
closest
مسدود کردن
chokes
مسدود کردن
freezes
مسدود کردن
obstructing
مسدود کردن
blockade
مسدود کردن
closes
مسدود کردن
closer
مسدود کردن
close
مسدود کردن
obstruct
مسدود کردن
choke
مسدود کردن
to clog up pores
مسدود کردن منافذ
barricading
مانع مسدود کردن
to block a passage
مسدود کردن یک راه
barricades
مانع مسدود کردن
blocks
بستن مسدود کردن
blocked
بستن مسدود کردن
jammed
مسدود کردن پارازیت
block
بستن مسدود کردن
barricaded
مانع مسدود کردن
jam
مسدود کردن پارازیت
barricade
مانع مسدود کردن
jams
مسدود کردن پارازیت
precluded
مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
precluding
مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
precludes
مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
preclude
مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
to block and bleed
[valve]
مسدود کردن و تخلیه کردن
[دریچه]
[مهندسی]
tar down
بتونه مالی کردن مسدود کردن سوراخها
bulid up
با سنگ یا اجر مسدود کردن روکش کردن
To block the escape routes.
راههای فرار را مسدود کردن
choked
ساسات کاربراتور مسدود کردن
calker
مسدود کردن نعل زدن
to bar apatn
بستن و مسدود کردن راه
chokes
ساسات کاربراتور مسدود کردن
choke
ساسات کاربراتور مسدود کردن
choking
مسدود کردن از حرکت بازداشتن
to occlude
بستن
[جلو چیزی راگرفتن ]
[مسدود کردن]
to bar somebody from something
[doing something]
مسدود کردن
[کسی از چیزی]
[اصطلاح رسمی ]
airlift service
سرویس حمل و نقل هوایی خدمات ترابری هوایی قسمت ترابری هوایی
blocking
سدکردن جاده دفاع غیر عامل مسدود کردن راه دشمن
holidays
تولید رخنه در عکاسی هوایی محوطه پوشیده نشده درعکاسی هوایی
telling
مخابره اطلاعات به دست امده از تجسس هوایی به یکانهای پدافند هوایی
holiday
تولید رخنه در عکاسی هوایی محوطه پوشیده نشده درعکاسی هوایی
air policing
عملیات گشت زنی هوایی پاسوری هوایی در زمان صلح
antiair warfare
جنگ ضدبرتری هوایی نبرد بر علیه برتری هوایی دشمن
restrictive fire plan
طرح اتش محدود کننده حرکات هوایی یا تامینی هوایی
pounced
در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
line chief
افسرجزء نیروی هوایی که درفرود امدن وبرخاستن هواپیمادرخطوط هوایی نظارت میکند
i stay
در رهگیری هوایی به علامت ماموریت گشت هوایی راتحویل گرفتم اعلام میشود
pouncing
در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pounce
در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pounces
در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
air delivery container
جعبههای مخصوص حمل بارهای هوایی جعبه حامل بار در نقل و انتقال هوایی
broadcast controlled air interception
نوعی رهگیری هوایی که هواپیمای رهگیر را مداوم درجریان تک هوایی دشمن قرارمی دهند
air sentinel
گارد هوایی نگهبان مخصوص اعلام خطرتک هوایی
steer
در رهگیری هوایی و پشتیبانی مستقیم هوایی یعنی گرای مغناطیسی داده شده را ببندید تا به من برسید
steered
در رهگیری هوایی و پشتیبانی مستقیم هوایی یعنی گرای مغناطیسی داده شده را ببندید تا به من برسید
steers
در رهگیری هوایی و پشتیبانی مستقیم هوایی یعنی گرای مغناطیسی داده شده را ببندید تا به من برسید
pigeons
در رهگیری هوایی یعنی اینکه گرای مغناطیسی و مسافت پایگاه هوایی از هواپیما این قدر است
pigeon
در رهگیری هوایی یعنی اینکه گرای مغناطیسی و مسافت پایگاه هوایی از هواپیما این قدر است
sleeve target
هدف کش هوایی استوانهای برای تیراندازی ضد هوایی
flak
گلوله خودترکان ضد هوایی توپ پدافند هوایی
air scoop
چاه هوایی صفحه تنظیم دریچه هوایی
fly through
عبور هدف هوایی از مخروط اتش ضد هوایی تقاطع هدف با اتش ضد هوایی
compressing
فشرده کردن چیزی تا در فضای کوچکتر جا شود
compress
فشرده کردن چیزی تا در فضای کوچکتر جا شود
quadding
درج فضای خالی در متن برای پر کردن خط
to occupy much space
فضای زیادی را اشغال کردن زیاد جا بردن
space heater
بخاری مخصوص گرم کردن فضای ازاد
compresses
فشرده کردن چیزی تا در فضای کوچکتر جا شود
aviation pay
معاش هوایی سختی خدمت هوایی
air suprmacy
برتری کامل هوایی سیادت هوایی
air pilots
خلبانان نیروی هوایی راهنمایان هوایی
air superiority
برتری موقت هوایی رجحان هوایی
air interdiction
عملیات ممانعتی هوایی ممانعت هوایی
free
پاک کردن برنامه ها یا فایل ها با افزایش فضای خالی
freeing
پاک کردن برنامه ها یا فایل ها با افزایش فضای خالی
freed
پاک کردن برنامه ها یا فایل ها با افزایش فضای خالی
frees
پاک کردن برنامه ها یا فایل ها با افزایش فضای خالی
counter shed
پودکشی
[عمل رد کردن پود بین تارها که در آن با ضربی کردن تارها، فضای خالی ایجاد می شود.]
compacted
کاهش فضای ذخیره سازی داده با کد کردن آن به روشهای مختلف
compact
کاهش فضای ذخیره سازی داده با کد کردن آن به روشهای مختلف
compacting
کاهش فضای ذخیره سازی داده با کد کردن آن به روشهای مختلف
compacts
کاهش فضای ذخیره سازی داده با کد کردن آن به روشهای مختلف
regions
پر کردن فضای صفحه نمایش یا شکل گرافیکی با رنگ مشخص
region
پر کردن فضای صفحه نمایش یا شکل گرافیکی با رنگ مشخص
ullage
فضای خالی داخل محفظه سوخت موشک فضای بازداخل محفظه سوخت
bin storage space
فضای انبار قطعات بسته بندی نشده فضای انبار قطعات روباز
carrier air group
دو یا چند گردان هوایی که درروی یک ناو مستقر باشند گروه هوایی ناو هواپیمابر
aired
هوایی هواپیمایی نیروی هوایی
airs
هوایی هواپیمایی نیروی هوایی
air material
ماتریل هوایی وسایل هوایی
air
هوایی هواپیمایی نیروی هوایی
air branch
قسمت هوایی رسته هوایی
notice to airmen
اعلامیه هوایی یا اعلان هوایی
splashing
ترکیدن ترکیدن گلوله در پدافند هوایی یعنی کلیه هدفهای هوایی زده شد
code panel
رمز ارتباطات در عملیات هوایی و زمینی کلید رمزارتباطات در عملیات هوایی وزمینی
splash
ترکیدن ترکیدن گلوله در پدافند هوایی یعنی کلیه هدفهای هوایی زده شد
splashes
ترکیدن ترکیدن گلوله در پدافند هوایی یعنی کلیه هدفهای هوایی زده شد
air station
ایستگاه عکس برداری هوایی نقطه تمرکز عکسبرداری هوایی ایستگاه هواشناسی
tropopause
منطقه چاه هوایی جوی بین استراتوسفر و تروپوسفر منطقه سکته هوایی
photo interpretation
نقشه کردن عکس هوایی
mission call
درخواست پشتیبانی هوایی کردن
hotspot
فضای خاص در تصویر یا نمایش که در صورت حرکت کردن نمایشگر روی آن کار خاصی میکند
air picket
هواپیمای مخصوص اکتشاف و گزارش و ردیابی هواپیماو موشکهای دشمن هواپیمای گشتی هوایی هواپیمای پیشقراول هوایی
shut
مسدود
barred
مسدود
shutting
مسدود
shuts
مسدود
closed
مسدود
unstuck
نا مسدود
blocked opening
در مسدود
crossed cheque
چک مسدود
air photographic
شناسایی از طریق عکسبرداری هوایی شناسایی با استفاده ازعکس هوایی
call mission
درخواست پشتیبانی فوری هوایی ماموریت هوایی طبق درخواست
air scout
هواپیمای دیده ور هوایی هواپیمای مخصوص گشت زنی هوایی
tactical air controler
افسر کنترل عملیات هوایی مسئول مرکز کنترل هوایی
airlift command
فرماندهی ترابری هوایی قسمت حمل و نقل هوایی فرماندهی حمل و نقل هوایی
blind hole
سوراخ مسدود
plug welding
جوشکاری مسدود
closed subroutine
زیرروال مسدود
closed loop
حلقه مسدود
close aneal
گداختن مسدود
blocked cuurency
پول مسدود
barricaded
<adj.>
<past-p.>
مسدود شده
blocked
[with objects]
<adj.>
<past-p.>
مسدود شده
closed meeting
نشست مسدود
closed conference
نشست مسدود
ballonet
اطاقک مسدود
barred
<adj.>
<past-p.>
مسدود شده
blocked
<adj.>
<past-p.>
مسدود شده
closed
<adj.>
<past-p.>
مسدود شده
obturator
ماهیچه مسدود
disabled
<adj.>
<past-p.>
مسدود شده
locked
<adj.>
<past-p.>
مسدود شده
plug weld
جوش مسدود
obstructive
مسدود کننده
frozen assets
دارائیهای مسدود
rectification
تصویر کردن یک عکس مورب هوایی روی یک سطح افقی راست کردن عکس
The roads are obstructed.
جاده ها مسدود هستند.
close aneal
باز پختن مسدود
adobe shooting
خرج گذاری مسدود
photogrammetry
علم تهیه نقشه از روی عکس هوایی یا اندازه گیری فواصل زمینی از روی عکس هوایی
airspace prohibited area
منطقه ممنوعه هوایی منطقه منع پرواز هوایی
emergency scramble
درگیری اضطراری هوایی فرمان درگیری سریع هوایی
air defense commander
فرماندهی پدافند هوایی فرمانده پدافند هوایی یک منطقه
airlift capacity
مقدورات ترابری هوایی مقدورات حمل و نقل هوایی
air search attack unit
تیم تجسس و نابودی هوایی تیم تک اکتشافی هوایی
bombardments
گلوله باران کردن تک به هدف به وسیله اتش هوایی یا توپخانه
bombardment
گلوله باران کردن تک به هدف به وسیله اتش هوایی یا توپخانه
check valve
سوپاپ یا دریچه مسدود کننده
bell type annealing furnace
کوره التهابی نوع مسدود
embolus
جسم مسدود کننده جریان خون
gas cycle reactor
راکتور با مدار گردش گازی مسدود
channel airlift
سرویس حمل و نقل هوایی موجود در هر یکان خدمات حمل و نقل هوایی امادی
spitting
در رهگیری هوایی یعنی درحال رها کردن بویههای صوتی ضد زیردریایی هستم
squawking
در رهگیری هوایی یعنی روشن کردن دستگاه شناسایی دشمن و خودی و کار با ان
The rain gutter is blocked up with leaves.
برگ ها ناودان باران را مسدود کرده اند.
dispersal airfield
فرودگاههای مخصوص تفرقه هوایی فرودگاه مخصوص تفرقه در اماده باش هوایی
trimetrogon
عکاسی هوایی با استفاده ازسه بعد یا صفحه سه بعدی عکاسی سه بعدی هوایی
air survey photography
عکسبرداری تجسسی هوایی عکسبرداری اکتشافی هوایی
problem child
فیل جناح وزیر درصورتی که راه گسترش ان مسدود باشد
loft
ضربه زدن هوایی بصورت قوسی رها کردن گوی بولینگ در هوا که به شدت به مسیر بخورد
lofts
ضربه زدن هوایی بصورت قوسی رها کردن گوی بولینگ در هوا که به شدت به مسیر بخورد
quails
نوعی موشک فریبنده که برای کور کردن رادارها و یاسیستم پدافند هوایی دشمن ازهواپیما پرتاب میشود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com