English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (33 milliseconds)
English Persian
arm مسلح کردن چاشنی کشیدن اماده انفجارکردن
Other Matches
enarm مسلح شدن اماده کارزار کردن
fitted mine مین مسلح اماده به کار
defusing چاشنی کشیدن
defuse چاشنی کشیدن
defused چاشنی کشیدن
defuses چاشنی کشیدن
fuze ماسوره گذاری کردن چاشنی مواد منفجره چاشنی چاشنی گذاری کردن
activate چاشنی مین را کشیدن
cocks چخماق کشیدن ضربه زدن به چاشنی
cock چخماق کشیدن ضربه زدن به چاشنی
cocking چخماق کشیدن ضربه زدن به چاشنی
on tap اماده کشیدن
activating به کار انداختن چاشنی مین را کشیدن چکانیدن ماشه جنگ افزار
activates به کار انداختن چاشنی مین را کشیدن چکانیدن ماشه جنگ افزار
activated به کار انداختن چاشنی مین را کشیدن چکانیدن ماشه جنگ افزار
lays کشیدن اماده شدن راه
lay کشیدن اماده شدن راه
ready reserve ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
ground readiness اماده باش در روی زمین اماده بودن هواپیماها درروی باند اماده باش زمینی
bouse بوسیله طناب وقرقره کشیدن بزور باطناب کشیدن میگساری کردن
fuzing چاشنی گذاری چاشنی گذاری کردن
flash tube لوله حامل جرقه چاشنی لوله رابط چاشنی با خرج انفجار
winterize اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
first fire mixture خرج انفجاری یا چاشنی انفجاری سریع العمل چاشنی اولیه
equips مسلح کردن
equipping مسلح کردن
arm مسلح کردن
reenforce مسلح کردن
weapon مسلح کردن
armement مسلح کردن
weapons مسلح کردن
enarm مسلح کردن
equip مسلح کردن
arming مسلح کردن
reinforces مسلح کردن
forcing مسلح کردن
reinforce مسلح کردن
forces مسلح کردن
cock مسلح کردن
cocking مسلح کردن
cocks مسلح کردن
force مسلح کردن
garnishes علامت محل عبور سیم مسلح کردن توقیف کردن
garnish علامت محل عبور سیم مسلح کردن توقیف کردن
garnished علامت محل عبور سیم مسلح کردن توقیف کردن
supercritical حالت اماده به انفجار ماده اتمی ترکیب اماده به انفجاراتمی
actuate مسلح کردن مین
disarmed غیر مسلح کردن
deactivating غیر مسلح کردن
disarms غیر مسلح کردن
forearms از پیش مسلح کردن
deactivate غیر مسلح کردن
deactivates غیر مسلح کردن
deactivated غیر مسلح کردن
unarm غیر مسلح کردن
disarmament غیر مسلح کردن
disarm غیر مسلح کردن
forearm از پیش مسلح کردن
safing چاشنی برداری کردن
primer leak نشد کردن چاشنی
primming چاشنی گذاری کردن
armed services قسمتهای نیروهای مسلح یکانهای مسلح یکانهای نیروهای مسلح
icing مسلح کردن بتون فشرده کردن فولاد
rearm دوباره مسلح شدن یا کردن
rearmed دوباره مسلح شدن یا کردن
rearms دوباره مسلح شدن یا کردن
flavored چاشنی مزه دار کردن
flavour چاشنی مزه دار کردن
flavours چاشنی مزه دار کردن
flavors چاشنی مزه دار کردن
flavor چاشنی مزه دار کردن
safing از حالت مسلح بودن خارج کردن
privateer درکشتی تجارتی مسلح کار کردن
armor مسلح کردن زره پوش کردن
on guard اماده توپگیری اماده برای توگیری
armstrong سیستم اجرای فرامین مربوط به مسلح کردن ماسوره موشکها
rearming تجدیداماد مهمات درانبارها مسلح کردن مجدد ماسوره یاچاشنی بمب یا موشک
to cut out بریدن ودراوردن- پیش دستی کردن بر- اماده کردن-انداختن
primed اماده کردن
harness اماده کردن
harnessed اماده کردن
preparation اماده کردن
readying اماده کردن
make ready اماده کردن
belay اماده کردن
draft اماده کردن
ready اماده کردن
readies اماده کردن
set اماده کردن
unlimber اماده کردن
setting up اماده کردن
confect اماده کردن
drafts اماده کردن
drafted اماده کردن
accommodates اماده کردن
accommodated اماده کردن
supplying اماده کردن
supply اماده کردن
supplied اماده کردن
sets اماده کردن
preparations اماده کردن
primes اماده کردن
readied اماده کردن
get ready اماده کردن
to pickle a rod for اماده کردن
to string up اماده کردن
provide اماده کردن
pre treatment اماده کردن
preparing اماده کردن
prepare اماده کردن
prepares اماده کردن
prime اماده کردن
harnessing اماده کردن
provides اماده کردن
outfit سازو برگ اماده کردن تجهیز کردن
outfits سازو برگ اماده کردن تجهیز کردن
forearms قبلا اماده کردن
to fit with اماده کردن برای
geared کردن اماده کارکردن
fitting out اماده کردن ناو
forespeak قبلا اماده کردن
gears کردن اماده کارکردن
forearm قبلا اماده کردن
knock up سردستی اماده کردن
knock-ups سردستی اماده کردن
knock-up سردستی اماده کردن
train اماده کردن اسب
set up اماده تیراندازی کردن
do up اماده استفاده کردن
trained اماده کردن اسب
trains اماده کردن اسب
gear کردن اماده کارکردن
to provide oneself خودرا اماده یا مجهز کردن
sensate اماده پذیرش حس احساس کردن
snow farming اماده کردن پیست اسکی
forthcomming اماده برای ارائه کردن
to study up خود را اماده امتحانات کردن
spot کشف کردن اماده پرداخت
spots کشف کردن اماده پرداخت
make ready اماده شدن حاضر کردن
get ready اماده شدن حاضر کردن
prepare اماده کردن ساختن ترکیب کردن
preparing اماده کردن ساختن ترکیب کردن
to gather up جمع اوری کردن اماده کردن
prepares اماده کردن ساختن ترکیب کردن
redact اماده چاپ کردن تحریر کردن
make درست کردن ساختن اماده کردن
makes درست کردن ساختن اماده کردن
to wind up کوک کردن اماده کردن گلوله
marshaled در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
edit تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
edit اماده چاپ کردن تغییر دادن
marshaling در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
cram خودرا برای امتحان اماده کردن
marshalled در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
marshals در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
winterization اماده کردن برای کار در زمستان
cramming خودرا برای امتحان اماده کردن
crams خودرا برای امتحان اماده کردن
edited اماده چاپ کردن تغییر دادن
roadworthy اماده مسافرت قابل سفر کردن
edited تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
crammed خودرا برای امتحان اماده کردن
marshal در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
ramp alert اماده باش در سکوی در جا زدن اماده باش 51 دقیقهای
groom اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
grooms اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
tropicalization اماده کردن برای کار درمنطقه استوایی
aircraft arresting reset unit وسیله اماده کردن مجددسیستم مهار هواپیما
mountee اژیر مخصوص اماده کردن توپهای ناو
sketched پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
civilian preparedness for war اماده کردن مردم برای جنگ امادگی غیرنظامیان
dispatched انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
despatches انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
sketch پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
dispatch انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
aircraft turn around اماده کردن هواپیما برای پرواز یا اجرای عملیات
disposable personal income پولی که اماده خرج کردن یاپس انداز باشد
dispatches انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
set up اماده کردن اتومبیل برای مسابقه درمسیر معین
despatched انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
sketches پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
despatching انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
weight بالا کشیدن لنگر نیروی لازم برای کشیدن زه
gird اماده کردن محکم کردن
list شیار کردن اماده کردن
dight اماده کردن مجهز کردن
paddock منطقه اماده و زین کردن و گردش اسب پیش ازمسابقه
staging area فاصله بین منطقه اماده کردن اتومبیل و نقطه شروع
paddocks منطقه اماده و زین کردن و گردش اسب پیش ازمسابقه
reception station پست پذیرش و اماده کردن افراد جدید برای اعزام
crammer کسیکه کارش اماده کردن شاگردان برای امتحان بطورسطحی است
rig the ship فرمان ناو را برای بازدیداماده کنید اماده کردن ناوبرای بازدید
predigest بزبان ساده وقابل فهم دراوردن برای استفاده اماده کردن
warning order دستور اماده باش اعلام اماده باش
to scrape down تراشیدن وکوچک کردن بوسیله کشیدن پابرزمین سخن کسیراپایمال کردن
ejection خارج کردن وسیله یا نیروها بخارج پرتاب کردن یا کشیدن
pegs میخ زدن میخکوب کردن محکم کردن زحمت کشیدن
peg میخ زدن میخکوب کردن محکم کردن زحمت کشیدن
spooling یلهای نوار اماده شدن قسمتی از سیستم جهت پردازش ان قرقره کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com