Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
nicotinism
مسمویت از نیکتین در نتیجه استعمال زیاد تنباکو
Other Matches
wear and tear
از بین رفتن اموال در نتیجه استعمال
iodism
مسمویت از ید
lead poisonning
مسمویت از سرب
food poisoning
مسمویت غذایی
fluorosis
مسمویت در اثر فلوروترکیبات ان
smoke
استعمال دود استعمال دخانیات
smokes
استعمال دود استعمال دخانیات
indian weed
تنباکو
infusion of tobacco
اب تنباکو
tobacco
تنباکو
infusion of tobacco
خیسانده تنباکو
tobacconist
تنباکو فروش
tobacconists
تنباکو فروش
basic crops
پنبه تنباکو و برنج
nicotinize
مسموم کردن از تنباکو
radiologist
متخصص استعمال پرتو رونتگن متخصص استعمال پرتومجهول
usage
استعمال استفاده مورد استفاده بودن استعمال کردن
usages
استعمال استفاده مورد استفاده بودن استعمال کردن
radiologists
متخصص استعمال پرتو رونتگن متخصص استعمال پرتومجهول
salt peter
نیترات پتاسیم شوره برگ تنباکو
priming
استر کاری چیدن برگ رسیده تنباکو
disuse
عدم استعمال ترک کردن ترک استعمال
It wI'll eventually pay off.
با لاخره نتیجه خواهد رسید (نتیجه می دهد )
to be a foregone conclusion
<idiom>
نتیجه حتمی
[نتیجه مسلم]
بودن
foregone conclusion
نتیجه حتمی نتیجه مسلم
load call
وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
compression ignition
احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
I didnt get much sleep.
زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
overbuild
زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
employment
استعمال
application
استعمال
applications
استعمال
expenditure
استعمال
uses
استعمال
use
استعمال
misapplication
سوء استعمال
cranage
استعمال جرثقیل
bilinguality
استعمال دوزبان
disuse
عدم استعمال
desuetude
عدم استعمال
bilingualism
استعمال دوزبان
ill use
بد استعمال کردن
usage
عرف استعمال
abuse
سوء استعمال
usage
نحوه استعمال
user cost
هزینه استعمال
usages
عرف استعمال
misusage
سوء استعمال
employed
استعمال کردن
smoking
استعمال دخانیات
usages
نحوه استعمال
exercises
استعمال کردن
using
استعمال مصرف
exercise
استعمال کردن
telescopy
فن استعمال دوربین
applies
استعمال کردن
apply
استعمال کردن
overuse
استعمال مفرط
applying
استعمال کردن
employing
استعمال کردن
employs
استعمال کردن
misapplication
استعمال بیجا
employ
استعمال کردن
ill usage
سوء استعمال
abusive
سوء استعمال
application
موارد استعمال
value in use
ارزش استعمال
law of use
قانون استعمال
uses
استعمال مصرف
use
استعمال مصرف
abuse
بد استعمال کردن
maltreatment
سوء استعمال
unworn
استعمال نشده
exercised
استعمال کردن
abused
بد استعمال کردن
abused
سوء استعمال
applications
موارد استعمال
riflery
استعمال تفنگ
abuses
بد استعمال کردن
use value
ارزش استعمال
abusing
سوء استعمال
overkill
استعمال بیش از حد
abuses
سوء استعمال
graphics
فن استعمال نمودار
nicotian
دود استعمال کن
tutoyer
استعمال کردن
abusing
بد استعمال کردن
to hold somebody in great respect
کسی را زیاد محترم داشتن
[احترام زیاد گذاشتن به کسی]
dosage
مقدار استعمال دارو
catachresis
استعمال غلط کلمه
nicotian
استعمال کننده دخانیات
malapropism
سوء استعمال کلمات
user
استعمال کننده کاربر
mitering
استعمال تاج اسقفی
users
استعمال کننده کاربر
outward application
استعمال برونی یا خارجی
The habit of smoking.
عادت به استعمال دخانیات
vernacularism
استعمال زبان محلی
law of disuse
قانون عدم استعمال
dosages
مقدار استعمال دارو
no smoking allowed
استعمال دخانیان ممنوع
mitring
استعمال تاج اسقفی
holophrastic
استعمال کننده کلمه قصار
purism
افراط در استعمال صحیح الفاظ
deverbative
بصورت مشتق استعمال شده
neology
استعمال واژه یااصطلاح جدید
telescopist
متخصص استعمال دوربینهای نجومی
periphrasis
استعمال واژه ها وعبارات زائد
oxymoron
استعمال کلمات مرکب متضاد
oxymoron
استعمال کلمات مرکب ضدونقیض
abjectival use of a noun
استعمال اسمی به طور صفت
symbolization
استعمال علائم ونشانهای رمزی
instrumentation
تنظیم اهنگ استعمال الت
sesquipedalian
معتاد به استعمال لغات دراز
incompatible
غیر قابل استعمال با یکدیگر
dump
موادی که موقتا برای استعمال انبارمیشود
teetotaller
طرفدار منع استعمال مشروبات الکلی
junkies
استعمال کنندهء هروئین و مواد مخدره
abstemious
مخالف استعمال مشروبات الکلی پرهیزکار
non abstainer
کسیکه از استعمال نوشابه پرهیز ننماید
to smoke oneself sick
از بسیاری استعمال دخانیات ناخوش شدن
teetotalism
پیروی از اصل منع استعمال مسکرات
junkie
استعمال کنندهء هروئین و مواد مخدره
smokers
واگن یا اتاق مخصوص استعمال دخانیات
smoker
واگن یا اتاق مخصوص استعمال دخانیات
abstinence
ریاضت پرهیز از استعمال مشروبات الکلی
teetotaler
طرفدار منع استعمال مشروبات الکلی
malapropism
استعمال غلط وعجیب وغریب لغات
utilization
به کار بردن استعمال در دسترس قراردادن
teetotallers
طرفدار منع استعمال مشروبات الکلی
purists
شخصیکه در استعمال کلمات صحیح وسواس دارد
joint
جای کشیدن تریاک با استعمال نوشابه لولا
purist
شخصیکه در استعمال کلمات صحیح وسواس دارد
abstainer
پرهیزگار کسیکه از استعمال مسکرات پرهیز دارد
zoomorphism
استعمال اشکال حیوانات در هنربعنوان علائم مخصوص
I dont smoke at all.
اهل دود نیستم ( دخانیات استعمال نمی کنم )
jake leg
فلجی که به علت استعمال مشروبات الکلی ایجاد میشود
petroleur
کسیکه با استعمال نفت اتش سوزی راه می اندازد
adoption
اقتباس استعمال لغت بیگانه بدون تغییر شکل آن
lupulin
خاکه تلخه که بعنوان داروی مسکن استعمال میشود
the word is sanctioned by use
کثرت استعمال این واژه راجزواژههای درست دراورده است
euphuism
انشاء پرتصنع و مغلق فصاحت فروشی یا استعمال صنایع لفظی
hendiadys
عطف دوکلمه بجای استعمال صفت وموصوف مانندپیالههای زرین
amphetamine
مادهای بفرمول N31H9C که بصورت بخور یا محلول بعنوان مسکن استعمال میشود
amphetamines
مادهای بفرمول N31H9C که بصورت بخور یا محلول بعنوان مسکن استعمال میشود
phonetician
متخصص استعمال علائم وحروف خاصی برای نشان دادن طرزتلفظ کلمات صوت شناس
surcharge
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
high speed
با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
euphemism
استعمال کلمهء نیکو و مطلوبی برای موضوع یا کلمهء نامطلوبی
euphemisms
استعمال کلمهء نیکو و مطلوبی برای موضوع یا کلمهء نامطلوبی
periphrastic conjugation
صرف افعال با استعمال غیرضروری فعلهای معین بجای ساده صرف کردن
euphemize
استعمال کلمهء نیکو بجای کلمهء زشت
inconsecutive
بی نتیجه
run into
<idiom>
نتیجه
effecting
نتیجه
effected
نتیجه
effect
نتیجه
ineffective
بی نتیجه
of no issue
بی نتیجه
frustrated
بی نتیجه
conclusion
نتیجه
consequent
نتیجه
inferences
نتیجه
inference
نتیجه
growth
نتیجه
to no purpose
بی نتیجه
ineffectual
بی نتیجه
conclusions
نتیجه
growths
نتیجه
outgrwth
نتیجه
products
نتیجه
product
نتیجه
whereupon
که در نتیجه ان
outgrowth
نتیجه
affect
نتیجه
affects
نتیجه
issueless
بی نتیجه
harvested
نتیجه
harvests
نتیجه
harvest
نتیجه
upshot
نتیجه
inconclusive
بی نتیجه
decision
نتیجه
decisions
نتیجه
resulting
نتیجه
inconseqential
بی نتیجه
result
نتیجه
in the sequel
در نتیجه
resultful
پر نتیجه
rests
نتیجه
rest
نتیجه
inconsequent
بی نتیجه
sequela
نتیجه
resulted
نتیجه
ineffetual
بی نتیجه
sequitur
نتیجه
sequent
نتیجه
consequences
نتیجه
payoffs
نتیجه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com