Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
christhood
مسیح بودن
Other Matches
sudarium
دستمال دور سر مسیح دستمالی که نقش صورت مسیح بران باشد
christly
شایسته مسیح مربوط به مسیح
antichrst
مسیح دروغی مسیح کاذب
Noel
سرود میلاد مسیح جشن میلاد مسیح
anointed
مسیح
antichrist
ضد مسیح
Christ
مسیح
messianic
مسیح
IHS
نمودار مسیح
messiahs
مسیح موعود
messiah
مسیح موعود
pseudo christ
مسیح نما
lachryma christi
اشک مسیح
Christmas
عیدمیلاد مسیح
Christmases
عیدمیلاد مسیح
antichrst
دشمن مسیح
jesus christ
عیسی مسیح
christlike
مسیح وار
vicar of christ
مسیح پاپ
christly
مسیح وار
pseudo christ
مسیح کاذب دجال
carols
سرودشب عیدمیلاد مسیح
carol
سرودشب عیدمیلاد مسیح
anno domini
بعد از میلاد مسیح
neo christianity
دین نوین مسیح
christology
مبحث مسیح شناسی
gospels
بشارت درباره مسیح
gospel
بشارت درباره مسیح
dominical
یعنی حضرت مسیح
judns be trayed jesus
یهودابه مسیح خیانت کرد
passion week
هفته پیش از رستاخیز مسیح
evangelizing
بشارت بدین مسیح دادن
evangelizes
بشارت بدین مسیح دادن
evangelized
بشارت بدین مسیح دادن
evangelize
بشارت بدین مسیح دادن
evangelises
بشارت بدین مسیح دادن
orthodox
مطابق عقاید کلیسای مسیح
adventism
اعتقاد بدوباره امدن مسیح
evangelised
بشارت بدین مسیح دادن
Yule
جشن میلاد عیسی مسیح
evangelising
بشارت بدین مسیح دادن
chiliasm
اعتقاد به فهور مجدد هزارساله مسیح
millenarian
معتقد به سلطنت هزار ساله مسیح
zachariah
یهود درقرن 6 قبل از میلاد مسیح
zechariah
یهود درقرن 6 قبل از میلاد مسیح
Anno Domini
[AD]
<adj.>
پس از میلاد مسیح
[جهت بیان سال]
psilanthropy
عقیده باینکه مسیح جز انسان نبوده
psilanthropism
عقیده باینکه مسیح جز انسان نبوده
incarnationist
کسی که مسیح را خدای مجسم می داند
millenarianism
اعتقاد به سلطنت هزار ساله مسیح
before Christ
[BC]
قبل از میلاد مسیح
[جهت بیان سال]
the holy grail
دوری یاجامی که مسیح دراخرین شام خودبکاربرد
icon
تصویر حضرت مسیح یامریم ویامقدسین مسیحی
ikons
تصویر حضرت مسیح یامریم ویامقدسین مسیحی
postmillenarian
معتقدبه فهور ثانوی مسیح پس از هزار سال
icons
تصویر حضرت مسیح یامریم ویامقدسین مسیحی
postmillennialist
معتقدبه فهور ثانوی مسیح پس از هزار سال
Doom
[نمایش تصویری از آخرین قضاوت عیسی مسیح در کلیسا]
Chrismon
[حرف اول اسم مقدس از سه واژه ی یونانی به نام مسیح]
christian era
مبداء تاریخ کشورهای مسیحی که از زمان تولد مسیح اغازمیگردد
passionist
عضو دستهای از نصارا که پیوسته مصیبت حضرت مسیح رابایدیاداورشوند
lord of misrule
متصدی وسرپرست تفریحات ونمایشات مخصوص عید تولد مسیح
kenosis
اعتقادباینکه مسیح بصورت ادمی جنبه خدایی را ازخوددورساخته است
monophysite
کسیکه عقیده دارد باینکه مسیح دارای یک ذات است و بس
essene
راهب یهودی) عضوفرقهای که دوقرن پیش ازامدن مسیح درفلسطین تشکی
apocrypha
کتاب مشکوکی که راجع بزندگی عیسی ودین مسیح نوشته شده
to transubstantiate
تغییر دادن ماده
[نان و شراب مربوط به عشاربانی]
به بدن و خون عیسی مسیح
[دین]
evangelic
پیرو این عقیده که رستگاری و نجات دراثرایمان به مسیح بدست میاید نه دراثر کردار و اعمال نیکو
evangelical
پیرو این عقیده که رستگاری و نجات دراثرایمان به مسیح بدست میاید نه دراثر کردار و اعمال نیکو
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contain
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contains
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to be in one's right mind
دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
corresponded
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumber
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
up to it/the job
<idiom>
مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
outnumbering
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponds
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to mind
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
correspond
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbered
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to be hard put to it
درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
look out
منتظر بودن گوش به زنگ بودن
validity of the credit
معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
belonged
مال کسی بودن وابسته بودن
to be in a habit
دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
belong
مال کسی بودن وابسته بودن
lurks
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurking
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurked
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
fit
شایسته بودن برای مناسب بودن
fits
شایسته بودن برای مناسب بودن
To be on top of ones job .
بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
to look out
اماده بودن گوش بزنگ بودن
fittest
شایسته بودن برای مناسب بودن
lurk
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belongs
مال کسی بودن وابسته بودن
reasonableness
موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
monitor
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
pertained
مربوط بودن متعلق بودن
pertain
مربوط بودن متعلق بودن
consist
شامل بودن عبارت بودن از
haze
گرفته بودن مغموم بودن
consists
شامل بودن عبارت بودن از
consisting
شامل بودن عبارت بودن از
pertains
مربوط بودن متعلق بودن
stravaig
سرگردان بودن بی هدف بودن
agree
متفق بودن همرای بودن
agrees
متفق بودن همرای بودن
to be due
مقرر بودن
[موعد بودن]
consisted
شامل بودن عبارت بودن از
conditionality
شرطی بودن مشروط بودن
discord
ناجور بودن ناسازگار بودن
abuts
مماس بودن مجاور بودن
agreeing
متفق بودن همرای بودن
includes
شامل بودن متضمن بودن
stravage
سرگردان بودن بی هدف بودن
abutted
مماس بودن مجاور بودن
urgency
فوتی بودن اضطراری بودن
precedes
جلوتر بودن از اسبق بودن بر
depends
مربوط بودن منوط بودن
abut
مماس بودن مجاور بودن
depended
مربوط بودن منوط بودن
depend
مربوط بودن منوط بودن
precede
جلوتر بودن از اسبق بودن بر
governs
نافذ بودن نافر بودن بر
slouching
خمیده بودن اویخته بودن
slouches
خمیده بودن اویخته بودن
to stand for
نامزد بودن هواخواه بودن
appertains
مربوط بودن متعلق بودن
moons
سرگردان بودن اواره بودن
slouch
خمیده بودن اویخته بودن
appertaining
مربوط بودن متعلق بودن
appertained
مربوط بودن متعلق بودن
disagreeing
مخالف بودن ناسازگار بودن
moon
سرگردان بودن اواره بودن
appertain
مربوط بودن متعلق بودن
disagreed
مخالف بودن ناسازگار بودن
inhere
جبلی بودن ماندگار بودن
disagree
مخالف بودن ناسازگار بودن
abler
لایق بودن مناسب بودن
resides
ساکن بودن مقیم بودن
governed
نافذ بودن نافر بودن بر
include
شامل بودن متضمن بودن
owes
مدیون بودن مرهون بودن
having
مالک بودن ناگزیر بودن
owed
مدیون بودن مرهون بودن
pend
معوق بودن بی تکلیف بودن
look for
منتظر بودن درجستجو بودن
have
مالک بودن ناگزیر بودن
reside
ساکن بودن مقیم بودن
on guard
مراقب بودن نگهبان بودن
disagrees
مخالف بودن ناسازگار بودن
resided
ساکن بودن مقیم بودن
wanted
فاقد بودن محتاج بودن
want
فاقد بودن محتاج بودن
slouched
خمیده بودن اویخته بودن
owe
مدیون بودن مرهون بودن
govern
نافذ بودن نافر بودن بر
ablest
لایق بودن مناسب بودن
Being a junior clerk is a far cry from being a manager .
کارمند عادی بودن کجا و رئیس بودن کجا
to concern something
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
stand
بودن واقع بودن
interdepend
بهم موکول بودن مربوط بهم بودن
profiteers
استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
profiteer
استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
to be in two minds
دو دل بودن
existed
بودن
exist
بودن
To be all adrift.
سر در گم بودن
to think ill of any one
بودن
lackvt
کم بودن
ween
بودن
to be
بودن
exists
بودن
judder
لق بودن
juddered
لق بودن
justness
حق بودن
to kick the beam
کم بودن
intends
بر ان بودن
concentricity
بودن
incompactness
ول بودن
intend
بر ان بودن
put one's cards on the table
<idiom>
رک بودن
suffices
بس بودن
wobble
لق بودن
suffice
بس بودن
wobbled
لق بودن
to chop and change
دو دل بودن
wobbles
لق بودن
wobbling
لق بودن
sufficing
بس بودن
stinks
بد بودن
judders
لق بودن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com