Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
English
Persian
speed trap
مسیر اندازه گرفته شده باوسیله الکتریکی
speed traps
مسیر اندازه گرفته شده باوسیله الکتریکی
Other Matches
analogues
نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر ممتد و متغیر فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
analog
نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر متغیر ممتد فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
analogue
نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر ممتد و متغیر فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
connector
مین مسیر الکتریکی
orifice meter
روزنهای که مقدار جریان اب بوسیله ان اندازه گرفته میشود
area
اندازه گیری فضای گرفته شده برای کاری
areas
اندازه گیری فضای گرفته شده برای کاری
ma
اندازه جریان الکتریکی معادل یک میلیونیوم آمپر
mas
اندازه جریان الکتریکی معادل یک میلیونیوم آمپر
milliampere
اندازه جریان الکتریکی معادل یک هزارم آمپر
impedance
اندازه گیری تاثیر مدار الکتریکی روی سیگنال مغناطیسی شده دارد پس از اعمال ولتاژ
fdm
Division Frequencyاستفاده از یک مسیر الکتریکی برای حمل دو یا چند سیگنال با فرکانسهای مختلف تسهیم براساس تقسیم فرکانس ultiplexing
open loop system
مکانیزم کمک کننده متشکل ازیک مسیر کنترل بدون اندازه گیری نتیجه
brussels
دار الکتریکی یا ژاکارد که در تهیه فرش های ماشینی بکار رفته، تارها روی بوبین در بالای ماشین قرار گرفته و بسته به نیاز باز می شوند
[شبیه دار کرمانی]
و در آن حلقه های نخ پود بصورت بریده شده رها می گردد
piggy back traffic
حمل یک وسیله نقلیه باوسیله نقلیه دیگر
piggyback trafic
حمل یک وسیله نقلیه باوسیله نقلیه دیگر
electrostatic
ذخیره سازی داده به صورت ناحیههای بار الکتریکی کوچک روی وسیله الکتریکی
patinated
جرم گرفته کبره گرفته
PSU
مدار الکتریکی که حاوی ولتاژ مستقیم است و نیز سطح دلتادی از منبع جریان به سایر مدارهای الکتریکی
fasts
سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
fasted
سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
fast
سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
fastest
سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
lanes
مسیر هریک از دوندگان یاشناگران خط پرتاب ازاد مسیر گوی بولینگ خط شناگر
lane
مسیر هریک از دوندگان یاشناگران خط پرتاب ازاد مسیر گوی بولینگ خط شناگر
groove
خط فرسوده میان طول مسیر بولینگ سریعترین مسیر پیست مسابقه اتومبیلرانی خان
grooves
خط فرسوده میان طول مسیر بولینگ سریعترین مسیر پیست مسابقه اتومبیلرانی خان
multithread
طرح برنامه که از بیش یک مسیر منط قی استفاده میکند و هر مسیر همزمان اجرا میشود
switched network backup
انتخاب کاربر برای مسیر جانبی از شبکه وقتی که مسیر اول مشغول است
landing approach
مسیر نشستن هواپیما مسیر پیاده شدن به ساحل
ball cushion
دیوار پشتی دار در انتهای مسیر گوی بولینگ که مانع برگرداندن میله به مسیر میشود
crane rail
مسیر حرکت پاتیل جرثقیل مسیر بالابر
angles
اندازه تغییرات در جهت که معمولا اندازه گردش از یک محور میباشد
angle
اندازه تغییرات در جهت که معمولا اندازه گردش از یک محور میباشد
If the cap fit,wear it.
<proverb>
اگر کلاه به اندازه سرت هست به سر بگذار !(لقمه به اندازه دهن بردار).
zahn cup
محفظهای با سوراخی به اندازه معین و دقیق برای اندازه گیری ویسکوزیته سیال
typeface
اندازه نوشتار که در واحد نقط ه اندازه گیری میشود
typefaces
اندازه نوشتار که در واحد نقط ه اندازه گیری میشود
orifice meter
روش اندازه گیری جریان سیال با گرفتن اندازه دقیق فشار قبل و بعد از یک صفحه عرضی با یک سوراخ
effluvium
پخش بخارج هوای گرفته و خفه استشمام هوای خفه و گرفته
electrical and otherwise
الکتریکی و غیر الکتریکی
anti-
ماده کائوچویی خاص برای عبور بار الکتریکی ایستا به یک زمین الکتریکی . یک اپراتور ماده را پیش از کنترل اعضای الکترونیکی حساس که ممکن است در اثر الکتریسیته ساکن آسیب ببیند کنترل میکند
transit route
مسیر دریایی بین المللی مسیر ترانزیت راه ترانزیت
summit
حداکثر ارتفاع قله مسیر بلندترین قله مسیر گلوله
midcourse guidance
هدایت موشک در مسیر میانه یا مسیر پرواز ازاد موشک
summits
حداکثر ارتفاع قله مسیر بلندترین قله مسیر گلوله
processor
ساخت CPU با اندازه کلمه بزرگ با وصل کردن پلاکهای با اندازه کلمه کوچکتر به هم
gage
اندازه وسیله اندازه گیری
gage
اندازه گیر اندازه گرفتن
size
1-تعداد حروفی که کامپیوتر به صورت افقی و عمودی میتواند نمایش دهد. 2-اندازه صفحه نمایش بر پایه اندازه بین المللی کاغذ
sizes
1-تعداد حروفی که کامپیوتر به صورت افقی و عمودی میتواند نمایش دهد. 2-اندازه صفحه نمایش بر پایه اندازه بین المللی کاغذ
nodes
ابتدا یا انتهای مسیر حرکت مقاطع مسیر حرکت
node
ابتدا یا انتهای مسیر حرکت مقاطع مسیر حرکت
fire lane
مسیر تیراندازی دریایی مسیر پاک شده تیراندازی
base of trajectory
تصویر افقی مسیر گلوله پایه مسیر گلوله
measure
1-یافتن اندازه یا کمیت چیزی . 2-از اندازه یا کمیت خاص بودن
gas electric generating set
مولد برق بنزینی- الکتریکی مولد برق گاز الکتریکی
steadiest
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadies
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
dog leg
شاخه مسیر شاخه انحرافی از مسیر اصلی
steady
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadying
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadied
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
gauge
اندازه اندازه گیر
gauged
اندازه اندازه گیر
gauges
اندازه اندازه گیر
dragstrip
مسیر مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت مسیر مسابقه قایقرانی سرعت
trunkair route
مسیر هوایی استراتژیکی مسیر حرکت و حمل و نقل استراتژیکی هوایی
convoy routing
تعیین مسیر کاروان دریایی تعیین مسیر حرکت ستون دریایی
dragway
مسیر مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت مسیر مسابقه قایقرانی سرعت
measuring converter
مبدل اندازه گیری ترانسفورماتور اندازه گیری
moment of momentum
اندازه حرکت زاویهای گشتاور اندازه حرکت
angular momentum
اندازه حرکت زاویهای گشتاور اندازه حرکت
stream gaging
اندازه گیری ابراهه ها اندازه گیری رودخانه
adobe type manager
استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
convoy route
مسیر حرکت ستون دریایی مسیر حرکت کاروان دریایی
mistful
مه گرفته
dulling
گرفته
fogbound
مه گرفته
gruff
گرفته
clouded
گرفته
muzzy
گرفته
addicted
خو گرفته
heartsore
دل گرفته
low spirited
گرفته
dulls
گرفته
rancid
بو گرفته
thick
گرفته
fustier
بو گرفته
pokey
گرفته
darksome
گرفته
duller
گرفته
dullest
گرفته
dull
گرفته
sombrous
گرفته
low-spirited
گرفته
fusty
بو گرفته
accustomed
خو گرفته
thickest
گرفته
fustiest
بو گرفته
bunged up
قی گرفته
thicker
گرفته
dulled
گرفته
uptight
گرفته
brumous
مه گرفته
adopted
گرفته
hoarser
گرفته
chock full
گرفته
hoarse
گرفته
hoarsest
گرفته
choky
گرفته
comate
مه گرفته
air less
گرفته
folded in mist
مه گرفته
muggy
گرفته
divorcee
زن طلاق گرفته
addict
خو گرفته معتاد
measly
کرم گرفته
divorcees
زن طلاق گرفته
wont
خو گرفته عادت
dullest
کندشدن گرفته
aeruginous
زنگ گرفته
to d. itself
گرفته شدن
derivative
گرفته شده
addicts
: خو گرفته معتاد
derivatives
گرفته شده
fond
انس گرفته
duller
کندشدن گرفته
fonder
انس گرفته
Are you kidding ? Are you being funny?
شوخیت گرفته ؟
fondest
انس گرفته
poky
گرفته دلگیر
tristful
گرفته محزون
pokiest
گرفته دلگیر
solemn
گرفته موقرانه
patinated
زنگار گرفته
pokier
گرفته دلگیر
dulling
کندشدن گرفته
triste
گرفته محزون
dulls
کندشدن گرفته
resolved that ......
تصمیم گرفته شد که
airless
گرفته یا دم کرده
reposing upon
قرار گرفته بر
verminous
شپش گرفته
rheumatic
رماتیسم گرفته
blear
گرفته وتاریک
cerated
موم گرفته
blear eyes
چشمان قی گرفته
dulled
کندشدن گرفته
patinous
کبره گرفته
maggoty
کرم گرفته
drippy
هوای گرفته
filmy
غبار گرفته
medalled
مدال گرفته
in mourning
چرک گرفته
began
دست گرفته
i have a secure grasp of it
انرا گرفته ام
eerie
ترساننده گرفته
smoky
دود گرفته
mistful
میغ گرفته
caught
گرفته شده
mity
کزم گرفته
filmiest
غبار گرفته
filmier
غبار گرفته
leaded
سرب گرفته
on the panel
جزوصورت گرفته
rainy
تر رگبار گرفته
dull
کندشدن گرفته
hoarsely
بطور گرفته
sultrily
بطور دم گرفته یا گرم
lour
گرفته شدن عبوس
underlying
در زیر قرار گرفته
in contemplation
درنظر گرفته شده
funky
بوی ناه گرفته
game
شکار گرفته شده
lour
هوای گرفته وابریwerewolf
malty
خو گرفته به ابجو خوری
to be tuned in to a channel
کانالی را گرفته باشند
assumed
بخود گرفته عاریتی
He was choking .
گلویش گرفته بود
foul house
چشمی گرفته لنگر
low-key
دارای صدای گرفته
skim
شیر خامه گرفته
nidicolous
در اشیانه قرار گرفته
lower
هوای گرفته وابری
mucid
بوزک زده بو گرفته
skims
شیر خامه گرفته
my time is occupied
وقتم گرفته است
skimmed milk
شیرخامه گرفته ورقیق
skimmed
شیر خامه گرفته
putrid flesh
گوشت گندیده یا بو گرفته
She was depressed.
دلش گرفته بود
AC
گرفته شده است
followed by
<adj.>
دنباله گرفته شده با
mossy
خزه گرفته باتلاقی
lowered
هوای گرفته وابری
lowering
هوای گرفته وابری
lowers
هوای گرفته وابری
cut nails
ناخنهای گرفته یا چیده
i had been caught
گرفته شده بودم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com