Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
operational route
مسیر عملیاتی
Other Matches
current operating allowance
سهمیه موجود عملیاتی سهمیه عملیاتی فعلی
area of operational interest
منطقه مورد توجه عملیاتی منطقه مورد نظر عملیاتی
fasted
سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
fast
سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
fasts
سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
fastest
سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
lane
مسیر هریک از دوندگان یاشناگران خط پرتاب ازاد مسیر گوی بولینگ خط شناگر
lanes
مسیر هریک از دوندگان یاشناگران خط پرتاب ازاد مسیر گوی بولینگ خط شناگر
groove
خط فرسوده میان طول مسیر بولینگ سریعترین مسیر پیست مسابقه اتومبیلرانی خان
multithread
طرح برنامه که از بیش یک مسیر منط قی استفاده میکند و هر مسیر همزمان اجرا میشود
switched network backup
انتخاب کاربر برای مسیر جانبی از شبکه وقتی که مسیر اول مشغول است
grooves
خط فرسوده میان طول مسیر بولینگ سریعترین مسیر پیست مسابقه اتومبیلرانی خان
landing approach
مسیر نشستن هواپیما مسیر پیاده شدن به ساحل
ball cushion
دیوار پشتی دار در انتهای مسیر گوی بولینگ که مانع برگرداندن میله به مسیر میشود
crane rail
مسیر حرکت پاتیل جرثقیل مسیر بالابر
operational code
کد عملیاتی
operational
عملیاتی
operation code
کد عملیاتی
operating
عملیاتی
operations code
کد عملیاتی
endurance
برد عملیاتی
operating weight
وزن عملیاتی
operational route
جاده عملیاتی
operating ratio
نسبت عملیاتی
operating speed
سرعت عملیاتی
operational reserve
احتیاط عملیاتی
mission load
اماد عملیاتی
operations code
رمز عملیاتی
operational research
تحقیق عملیاتی
operationalism
عملیاتی نگری
operating temperature
دمای عملیاتی
throughput
توان عملیاتی
operating expenses
مخارج عملیاتی
operating staff
کارمندان عملیاتی
operating loss
زیان عملیاتی
operating cost
مخارج عملیاتی
operating cost
هزینه عملیاتی
operating profit
سود عملیاتی
operating budget
بودجه عملیاتی
preoperational
پیش عملیاتی
operational reserve
ذخیره عملیاتی
operational readiness
امادگی عملیاتی
cruising range
برد عملیاتی
concept of operation
تدبیر عملیاتی
component operation
عناصر عملیاتی
operation map
نقشه عملیاتی
operation research
پژوهش عملیاتی
operational headquarters
ستاد عملیاتی
incidents
حادثه عملیاتی
action parameters
پارامترهای عملیاتی
incident
حادثه عملیاتی
operation order
دستور عملیاتی
operation overlay
کالک عملیاتی
element
عنصر عملیاتی
elements
عنصر عملیاتی
operational costs
هزینههای عملیاتی
operational problems
مسائل عملیاتی
operational management
مدیریت عملیاتی
functional specification
مشخصه عملیاتی
flowchart
شمای عملیاتی
operating ratio
نرخ عملیاتی
operational environment
محیط عملیاتی
operational definition
تعریف عملیاتی
staging area
منطقه عملیاتی
operation annexes
پیوستهای عملیاتی
midcourse guidance
هدایت موشک در مسیر میانه یا مسیر پرواز ازاد موشک
transit route
مسیر دریایی بین المللی مسیر ترانزیت راه ترانزیت
summits
حداکثر ارتفاع قله مسیر بلندترین قله مسیر گلوله
summit
حداکثر ارتفاع قله مسیر بلندترین قله مسیر گلوله
operational performance category
طبقه امادگی عملیاتی
operational performance category
امادگی عملیاتی از طبقه
operational amplifier
تقویت کننده عملیاتی
operational command
فرماندهی از نظر عملیاتی
actions
کل عملیاتی که در یک عمل رخ می دهند.
scheme of command
طرح عملیاتی یکان
mission load
بار مبنای عملیاتی
functional units of a computer
واحدهای عملیاتی یک کامپیوتر
fleet operating base
پایگاه عملیاتی ناوگان
effective through put
توان عملیاتی موثر
radius of action
برد عملیاتی هواپیما
operational weapon
جنگ افزار عملیاتی
commander's concept
تدبیر عملیاتی فرمانده
action
کل عملیاتی که در یک عمل رخ می دهند.
standing operating procedures
روش جاری عملیاتی
zeroed out
غیر عملیاتی شدن یکان
chopped
تعویض کنترل عملیاتی یکانها
base of operations
پایگاه عملیاتی مبنای عملیات
game cycle
دورههای عملیاتی بازی جنگ
chop
تعویض کنترل عملیاتی یکانها
not operationally ready
غیر اماده ازنظر عملیاتی
base of trajectory
تصویر افقی مسیر گلوله پایه مسیر گلوله
node
ابتدا یا انتهای مسیر حرکت مقاطع مسیر حرکت
nodes
ابتدا یا انتهای مسیر حرکت مقاطع مسیر حرکت
fire lane
مسیر تیراندازی دریایی مسیر پاک شده تیراندازی
sequential
عملیاتی که یکی پس از دیگری اجرا می شوند
change of operation control
تغییر در نوع کنترل عملیاتی یاتعویض ان
present work
عملیاتی که اکنون انجام شده است
operationally ready
حاضر به عمل اماده از نظر عملیاتی
alternate escort operating base
پایگاه عملیاتی یدکی یگانهای پاسور
sops
رویه عملیاتی استاندارد وضعیت موجود
sop
رویه عملیاتی استاندارد وضعیت موجود
routing
عملیاتی که درحین مسیریابی پیام انجام می شوند
radiological operations
عملیاتی که در ان از موادرادیواکتیو استفاده میشود عملیات رادیولوژیک
monadic
مربوط است به عملیاتی که فقط از یک اپراند استفاده میکند
rated through put
ماکزیمم توان عملیاتی ممکن برای یک دستگاه داده پردازی
target offset methode
روش نشان دادن هدفها روی نقشه ها یا طرحهای عملیاتی
dog leg
شاخه مسیر شاخه انحرافی از مسیر اصلی
steadied
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadies
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadying
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steady
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadiest
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
cold rolling
عملیاتی که برای افزایش سختی و استکام فولاد روی ان صورت میگیرد
convoy routing
تعیین مسیر کاروان دریایی تعیین مسیر حرکت ستون دریایی
dragstrip
مسیر مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت مسیر مسابقه قایقرانی سرعت
dragway
مسیر مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت مسیر مسابقه قایقرانی سرعت
trunkair route
مسیر هوایی استراتژیکی مسیر حرکت و حمل و نقل استراتژیکی هوایی
process bound
برنامه عملیاتی و محاسباتی شرایطی که در ان سیستم کامپیوتری توسط سرعت پردازنده محدود میشود
fix
1-فرآیندی که در آن هر عمل در یک زمان مشخص انجام میشود. 2-عملیاتی در یک فرآیند که همان با ساعت هستند
fixes
1-فرآیندی که در آن هر عمل در یک زمان مشخص انجام میشود. 2-عملیاتی در یک فرآیند که همان با ساعت هستند
counter revolution
عملیاتی و تدابیری که بعد از وقوع انقلاب برای خنثی کردن ان انجام و اتخاذ میشود
atomic
1-مربوط به یک اتم 2-عملیاتی که اگر در حین پردازش قط ع شود داده را به وضع اولیه خود بر می گرداند
unmodified instruction
دستور برنامه که مستقیماگ و بدون تغییرات اجرا میشود تا عملیاتی که باید انجام شود را بدست آورد
simulation
عملیاتی که کامپیوتر وضعیت جهان واقع یا ماشین را تقلید میکند و نحوه کار چیزی را نشان میدهد
simulations
عملیاتی که کامپیوتر وضعیت جهان واقع یا ماشین را تقلید میکند و نحوه کار چیزی را نشان میدهد
convoy route
مسیر حرکت ستون دریایی مسیر حرکت کاروان دریایی
finder
عنصر مرکزی یک محیط عملیاتی و برنامهای که میان سایر چیزها فایلهای ذخیره شده روی دیسک ها رانشان میدهد
master clear
کلیدی روی بعضی ازکنسولهای کامپیوتری که ثباتهای عملیاتی را پاک کردن و انها را برای حالت جدید عملیات اماده میکند
Perl
برای تولید متنهای CGI که میتواند فراهم را پردازش کند و روی وب سرور عملیاتی انجام دهد تا وب سایت را بهبود بخشید
niladic
مربوط است به عملیاتی که برای ان هیچ عملوندی مشخص نشده است
availability factor
ضریب امادگی عملیاتی هواپیماها یا ناوها ضریب قابلیت استفاده
commissions
بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commission
بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commissioning
بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
parkerizing
عملیاتی که در ان فلز درمحلولی از اسید فسفریک ودی اکسید منگنز داغ شده وسپس در روغن غوطه ورمیگردد تا از خوردگی فلزجلوگیری گردد
operation
عملیاتی که عملوندهای لازم را از حافظه دریافت می کنند. عملیات را انجام می دهند و نتیجه را برمی گردانند به حافظه
flight ration
جیره عملیاتی درحین پرواز جیره هوایی
automonitor
ثبت کننده عملیات کامپیوتر برنامه کامپیوتری که وفایف عملیاتی کامپیوتر را ثبت میکند
function key
کلید عملیاتی کلید تابعی
receding leg
شاخه نزولی مسیر هدف شاخه نزولی مسیر هواپیمای هدف
ripple through carry
عملیاتی که رقم نقلی خروجی از جمع و رقم نقلی ورودی ایجاد کند
alignments
مسیر
airt
مسیر
alignment
مسیر
orbits
مسیر
orbit
مسیر
runs
مسیر
point
مسیر
paths
مسیر
streets
مسیر
route
مسیر
orbited
مسیر
lanes
مسیر
track
مسیر
traversing
مسیر
traverses
مسیر
traversed
مسیر
traverse
مسیر
run
مسیر
street
مسیر
trajectory
مسیر
lane
مسیر
way
مسیر
tracks
مسیر دو
tracks
مسیر
tracked
مسیر دو
routes
مسیر
tracked
مسیر
track
مسیر دو
trajectories
مسیر
courses
مسیر
buses
مسیر
bused
مسیر
bus
مسیر
locations
جا مسیر
direction
مسیر
location
جا مسیر
unibus
تک مسیر
flowline
خط مسیر
traded
مسیر
trade
مسیر
course
مسیر
coursed
مسیر
travels
مسیر
circuit
مسیر
circuits
مسیر
enroute
در مسیر
path
مسیر
bussing
مسیر
busses
مسیر
bussed
مسیر
busing
مسیر
travel
مسیر
traveled
مسیر
multiprocessor
عملیاتی که هر پردازنده در سیستم چند پردازنده با بخشی از یک یا چند پردازنده دیگر کار میکند
motordrome
پیست یا مسیر
bypassed
مسیر جنبی
bypassed
مسیر فرعی
bypass
مسیر جنبی
bypass
مسیر فرعی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com