Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
beheld
مشاهده کرده
Other Matches
scarf joint
جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
burger
تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
burgers
تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
swiss steak
گوشت خرد کرده مخلوط با اردوچاشنی سرخ کرده
I have a tooth abscess.
دندانم ماده کرده ( چرک کرده )
observation
مشاهده
observations
مشاهده
course line shot
مشاهده در خط
seeing
مشاهده
observantion
مشاهده
see
مشاهده کردن
beheld
مشاهده شده
perceiving
مشاهده کردن
observer
مشاهده کننده
observes
مشاهده کردن
twing
مشاهده کردن
objectives
قابل مشاهده
observers
مشاهده کننده
apperceive
مشاهده کردن
animadversion
مراقبت مشاهده
unseen
مشاهده نشده
perceptivity
قوه مشاهده
sees
مشاهده کردن
naturalistic observation
مشاهده طبیعی
observational techniques
فنون مشاهده
perceived
مشاهده کردن
perceive
مشاهده کردن
observational
مبنی بر مشاهده
observation error
خطای مشاهده
observe
مشاهده کردن
faculty of observation
قوه مشاهده
observed
مشاهده کردن
observing
مشاهده کردن
perceives
مشاهده کردن
ovservation
قوه مشاهده
beholds
مشاهده کردن
observability
مشاهده پذیری
behold
مشاهده کردن
objective
قابل مشاهده
beholding
مشاهده کردن
observable quantity
کمیت مشاهده پذیر
histories
صفحاتی که مشاهده شده
imperceptibly
بطور غیرقابل مشاهده
observational error
خطای مشاهده
[ریاضی]
indiscernibly
بطور غیرقابل مشاهده
spots
مشاهده کردن گلوله ها
sight the anchor
مشاهده کردن لنگر
participant observer
مشاهده گر شرکت کننده
perceivable
مشاهده کردنی دیدنی
ovservation
مشاهده رصد کردن
a posteriori
مبنی بر تجربه و مشاهده
perception of an object
مشاهده یا دیدن چیزی
observed score
نمره مشاهده شده
history
صفحاتی که مشاهده شده
perceptiveness
بینایی قوه مشاهده
spot
مشاهده کردن گلوله ها
empirically
از روی مشاهده و تجربه
observed frequency
بسامد مشاهده شده
perceptions
مشاهده قوه ادراک
perception
مشاهده قوه ادراک
imperceptible
غیر قابل مشاهده
participant observation
مشاهده توام با مشارکت
reviews
مشاهده مجدد یا برگشت و بررسی
identified
مشاهده کردن شناسایی کنید
identify
مشاهده کردن شناسایی کنید
identifies
مشاهده کردن شناسایی کنید
imperceptibility
غیر قابل مشاهده بودن
reviewing
مشاهده مجدد یا برگشت و بررسی
reviewed
مشاهده مجدد یا برگشت و بررسی
review
مشاهده مجدد یا برگشت و بررسی
identifying
مشاهده کردن شناسایی کنید
best gold
تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
see for oneself
از نزدیک مشاهده کردن بچشم خود دیدن
confucion symbols
علاپم کنفسیون که صرفا در فرش چین مشاهده می شود
incidental images
تصویرهایی که مشاهده انهانتیجه تاثیراتی است که ازچشم ناپدیدگشته اند
periscopes
دوربین زیر دریایی مخصوص مشاهده اشیاء روی سطح اب
periscope
دوربین زیر دریایی مخصوص مشاهده اشیاء روی سطح اب
homosphere
قسمتی از اتمسفر که در ان تغییری در ترکیب و ساخت گازهای تشکیل دهنده مشاهده نمیشود
hidden
پاک کننده خط وطی که در هنگام مشاهده شکل دوبعدی یک شی سه بعدی نباید دیده شوند
system follow up
ارزیابی و بررسی مستمرسیستم جدید نصب شده به منظور مشاهده میزان عملکرد ان طبق طرح
Internet
جستجوگر وب سافت ماکروسافت که در حال حاضر آماده است و به کاربر امکان مشاهده صفحه وب را میدهد
diamonds
شکل موجهای ضربهای که معمولا در جریان خروجی راکتها بصورت لوزیهای پشت سر هم قابل مشاهده است
finder
واسط کاربر گرافیکی به Macintosh اجازه دادن به کابر به مشاهده فایل ها و شروع برنامههای کاربردی با استفاده از Mouse
System Monitor
امکانی در ویندوز که به کاربر امکان مشاهده اجرای منابع PC را میادهد و اگر وسیله اشتراکی دارند بررسی میکند
thumbnail
نمایش گرافیکی فریف یک تصویر, به عنوان یک روش سریع و مرسوم برای مشاهده محتوای گرافیک یا فایل PTP پیش از بازیابی
thumbnails
نمایش گرافیکی فریف یک تصویر, به عنوان یک روش سریع و مرسوم برای مشاهده محتوای گرافیک یا فایل PTP پیش از بازیابی
news reader
نرم افزاری که به کاربر امکان مشاهده لیست گروههای خبری و خواندن مقالات چاپ شده در هر گروه یا ارسال آن مقاله را میدهد
observers
نافر عینی نافر یا مشاهده کننده دیدبان جلوی توپخانه
sensing
تخمین محل اصابت گلوله به زمین مشاهده ترکش گلوله
gastroscope
اسباب معاینه داخلی معده وسیله مشاهده داخل معده
observer
نافر عینی نافر یا مشاهده کننده دیدبان جلوی توپخانه
unfriendly act
هر نوع عملی که از یک دولت سر بزند و دولت دیگر در آن ضرری نسبت به منافع خود مشاهده کند
high oblique
عکس هوایی موربی که ازارتفاع زیاد گرفته شده و افق فاهری عکس در ان مشاهده میشود
off the trail
پی گم کرده
souffle
پف کرده
souffles
پف کرده
soufflTs
پف کرده
bouffant
پف کرده
bloat
پف کرده
unconsciously
غش کرده
i am 0 rials out of pocket
کرده ام
gelid
یخ کرده
puffed out
<adj.>
پف کرده
unconscious
غش کرده
infusion
دم کرده
beastby
کرده
infusions
دم کرده
puff pastry
پف کرده
puffy
<adj.>
پف کرده
tumid
<adj.>
پف کرده
puffed
<adj.>
پف کرده
turgid
<adj.>
پف کرده
browses
مشاهده داده در پایگاه داده ها یا سیستم online
browse
مشاهده داده در پایگاه داده ها یا سیستم online
browsed
مشاهده داده در پایگاه داده ها یا سیستم online
presentment
اطلاع هیات منصفه دادگاه جنایی از وقوع جرم درصورتی که مبنی بر مشاهده یا اگاهی خود ایشان بوده بر مبنای کیفرخواست تنظیمی نباشد
tree
مشاهده پروندههای ذخیره شده روی دیسک ه برای نشان دادن پرونده ها و زیرپرونده ها مرتب شده اند
swollen
ورم کرده
blubbery
ورم کرده
fucate
رنگ کرده
swollen
اماس کرده
billowy
باد کرده
fled
فرار کرده
purified
پاک کرده
begotten
تولید کرده
protuberant
باد کرده
whey
شیرچرخ کرده
deep rooted
ریشه کرده
distent
ورم کرده
farci
دلمه کرده
I have a flat
[tire]
.
من پنچر کرده ام.
farcie
دلمه کرده
farthingale
دامن پف کرده
fretty
اماس کرده
enrooted
ریشه کرده
fubsy
قوز کرده
chose
انتخاب کرده
iced
خنک کرده
rooted
ریشه کرده
sweated
عرق کرده
mistaken
اشتباه کرده
sawn
اره کرده
pulled
خشک کرده
intumescent
باد کرده
intumescent
اماس کرده
clarified
صاف کرده
grown
رشد کرده
it is very easily done
کرده میشود
in flower
شکوفه کرده
strained
صاف کرده
fecit
درست کرده
risen
طلوع کرده
educated
تحصیل کرده
bendon
نیت کرده
let it be done
کرده شود
baggily
بطورباد کرده
ghee
کره اب کرده
ghi
کره اب کرده
he is worn with travel
سفراوراخسته کرده
iced ppa
خنک کرده
inwrought
از تو کار کرده
picked
پاک کرده
unruffled
ارام کرده
puffed
<adj.>
باد کرده
blown
ورم کرده
grown-up
رشد کرده
grown-ups
رشد کرده
ventricular
باد کرده
inveterate
ریشه کرده
carpeted
فرش کرده
turgid
<adj.>
ورم کرده
tumid
<adj.>
ورم کرده
puffy
<adj.>
ورم کرده
puffed out
<adj.>
ورم کرده
puffed
<adj.>
ورم کرده
puffy
<adj.>
باد کرده
knotted
ازدحام کرده
puffed out
<adj.>
باد کرده
tumid
<adj.>
باد کرده
turgid
<adj.>
باد کرده
wedded
ازدواج کرده
tinned
قوطی کرده
turgid
<adj.>
آماس کرده
restrained
لگام کرده
tumid
<adj.>
آماس کرده
puffy
<adj.>
آماس کرده
puffed out
<adj.>
آماس کرده
shot
اصابت کرده
shots
اصابت کرده
get
کسب کرده
gets
کسب کرده
getting
کسب کرده
hidden
پنهان کرده
airless
گرفته یا دم کرده
puffed
<adj.>
آماس کرده
decorated
زینت کرده
nodular
ورم کرده
fried
سرخ کرده
tumescent
ورم کرده
full grown
رشدکامل کرده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com